ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت
روز ابن‌سينا در گفت‌وگو با دكتر نجفقلي حبيبي، استاد دانشگاه و مصحح آثار فلسفي اسلامي:

زمانه متفاوت شده و کمتر به ابن‌سینا توجه می‌شود

شهروندان:
ما پیش از این ابوعلی سینا را فیلسوفی مشایی می‌دانستیم که طبیب هم بوده و شاهکار طبابتش هم علاج مرض جنون شاهزاده سامانی بوده و اینکه آن طبیب حاذق آثار مکتوب فراوانی در پزشکی دارد و فیلسوفی پیرو مکتب ارسطو (مشایی) بوده که کتاب‌های متعددی نیز در این حوزه داشته است و امروزه نیز در دانشگاه‌های معتبر داخل و خارج از او به بزرگی یاد می‌کنند.

بوعلی سینااما به راستی شیخ‌الرئیس ابوعلی سینا همین است؟ اما بوعلی فقط فیلسوف (آن‌هم فیلسوف مشایی) نیست، او در فلسفه نه تنها در ارسطو توقف نکرده، بلکه از ارسطو عبور کرده و فراتر از شعاع پرواز تفکرات ارسطو شهپر گشوده و جولان زده است. او فیلسوف متألهی است که نظریه‌های عرفانی‌اش به تأیید همه عرفا رسیده و عارفان بعدی نظریه‌های متقن و البته مختصر او را در «نمط نهم اشارات» که «مقامات‌العارفین» نام نهاده است، به دیدة تحسین نگریسته و تأیید کرده و در استشهاد به آن نیز مبادرت ورزیده‌اند.

خواننده درخواهد یافت که عرفان ابن‌سینا عرفان عقل است و تفکر، و با عرفان ریاضتی و کنج خانقاهی فرسنگ‌ها فاصله دارد. عرفانی که از شناخت دقیق و عمیق انسان سرچشمه می‌گیرد و سالک را به معرفت حق متصل می سازد. از سوی دیگر اندیشه‌های شرقی که مورد مقایسه ابن سینا در مقابل اندیشه‌های غربی قرار گرفته چیست؟

در پاسخ به این سؤال باید گفت وقتی در آثار ابن سینا از مشرق در مقابل مغرب سخن به میان می‌آید، می‌توان گفت که منظور او همان چیزی است که حکمت خسروانی خوانده می‌شود. حکمت خسروانی همان جریان فرهنگی است که در سرزمین پهناور ایران به ظهور رسیده است.

همان طور که گفته شد شناخت عمومی ما از ابن‌سینا «فیلسوف مشایی» است و آن گونه که گفته شد، این کتاب خط بطلانی بر این پندار کهنه است که دکتر دینانی به خوبی توانسته است اوج پرواز ابن سینا را بر فراز آشیانه «مشائیَّت» نمایان سازد.

  •  در یـک تــقــسیم‌بـندی موضوعی آثار ابــن سیــنا را به چند دسته می‌توان تقسیم کرد؟

آثار ابن سینا متنوع هستند. این آثار را در مجموع می‌توان به دو دسته کلی پزشکی و فلسفه تقسیم‌بندی کرد. فلسفه ابن سینا هم به سه قسمت الهیات، طبیعیات و مجموع ریاضیات تقسیم می‌شود، که موسیقی را هم باید جزو همین دسته حساب کرد. آثار دیگری هم از ابن سینا موجود هست؛ مانند جواب‌هایی که در پاسخ به سوالات دیگران داده است یا مکاتباتی که با ایشان داشته‌اند. به عنوان مثال ابو سعید ابوالخیر در ملاقاتش با ابن سیـنا از وی خواسته که چیزهایی برایش بنویسد و ایشان هم پذیرفته‌اند. این مکاتبات به صورت رفت و برگشت بین دو بزرگوار صورت می‌گیرد که خود مطلبی می‌شود.

  •  به نظر شما از این مقولات کدام بخش امروزه بیشتر محققان دانشگاهی را در سراسر دنیا جذب می‌کند؟

ببینید حکمت الهی که همچنان زنده است چراکه بحث فلسفه است و زمان‌بردار نیست. در بخش طبیعات هم هنوز قسمت‌هایی از آن را بحث می‌کنند. بخش‌های دیگر آن هم از منظر تاریخ علم همچنان بحث می‌شود. فلسفه‌یی که حکمای قدیم برای موجودات قایل بودند، خوب یک رویکرد است و رویکرد هم چیزی نیست که کهنه شود.

زمان موضوعاتی را به حکمت اینان اضافه کرده است، اما نمی‌توان گفت که اینها باطل شده است. همان طور که ابن سینا خود حکمت ارسطویی را تکامل بخشید و نام حکمت مشرقی را گذاشت. هر کدام از شارحان این مشرقی را به گونه‌یی تفسیر می‌کنند اما اکثرشان موافقند که همان دیدگاه اشراقی بوده که ارسطو نداشته است و ابن سینا به حکمت ارسطویی اضافه می‌کند.

  •  پژوهشگران ابن سینا، وی را بیشتر متکلم می‌دانند یا فیلسوف؟

فلسفه، فلسفه است. نمی‌شود فلسفه را محدود کرد به یک فرد خاص. هر فیلسوفی دیدگاهی در رابطه با جهام دارد. ابن سینا یک دیدگاه خاصی در رابطه با عالم دارد. وی بر جنبه‌های الهی، معنوی و اینکه در عالم مجردات هستند بسیار تاکید ‌می‌کند. ابن سینا می‌گوید من متفلسفه (فلسفه زده) نیستم. به عنوان مثال وی می‌گوید که ملایک موکلین خدواند در عالم هستند و هرکدام نقشی در زمین و آسمان دارند. پس ابن سینا به چنین مفاهیمی به‌شدت معتقد است. ممکن است کسانی اینها را فلسفه نداند.

باید گفت که ابن سینا با نظریات عقلانی به این سخنان رسیده است. مثلا وی در رابطه با معاد بحث می‌کند در صورتی که ارسطو و دیگر حکمای یونان در این رابطه بحثی ندارند. ابن سینا در رابطه با معاد جسمانی می‌گوید؛ چون صادق مصدق (راستگوی درست) این را بیان کرده است من می‌پذیرم اما با استدلال عقلی نمی‌توانم آن را اثبات کنم. معاد روحانی را اما استدلال عقلی می‌کند و مفصل پیرامون آن صحبت می‌کند. عقیده اروپاییان در این باب این است که فلسفه نباید به این مسائل ورود کند و از همین رو ابن سینا را متکلم می‌دانند و نه فیلسوف. اینان (اروپاییان) هر چیزی را کـه دینی شود فلسفه نمی‌دانند؛ اما رویکرد ابن سینا چنین نبود. ابن سینا در مقام فیلسوف از دین صحبت می‌کند و با فلسفه گزاره‌های دینی را اثبات می‌کند. ابن سینا در اواخر کتاب اشارات و تنبیهات به فلسفه احکام اسلامی هم می‌پردازد.

  •  پس بیشتر محقان اروپایی ابن‌سینا را متکلم می‌دانند تا فیلسوف؟

بعضی از آنها بله. اما بسیاری هم او را فیلسوف الهی و متافیزیک و طبیعت می‌دانند. بعضی هم می‌خواهند او را از مقام فیلسوف پایین بیاورند که البته اینان در اقلیت هستند. خود تاریخ فلسفه غرب در زمان اسکولاتیسم تحت تاثیر ابن سینا است. اروپاییان بعدها بعد از ابن سینا به آرای ارسطو به صورت مستقیم راه پیدا کردند. اول به واسطه ابن سینا با حکمت ارسطو آشنا شدند. مانند پزشکی که قانون ابن‌سینا به اروپا رفت و ترجمه شد و پایه پزشکی دنیا را ریخت. از قرن ۱۷، ۱۸ بود که از پزشکی ابن‌سینا بی‌نیاز شدند. در فلسفه هم همین اتفاق افتاده است. شما هنگامی «دانته» را می‌خوانید مانند این است که ابـن سینا را می‌خوانید. اتفاقات، کلمات، تعابیر در همه اینها رد پای ابن‌سینا را می‌بینید.

  •  چــرا بعضی ابن‌سینا را به کفـرگویی متهم کردند؟

بخشی از نــوشته‌های ابـن‌سینا هست به نام خطبه‌ها (که البته نوشته است اما اسم‌شان را خطبه گذاشته‌اند، چرا که معمولا دیگران اسم روی آثار وی ‌گذاشتند و نه خود ابن‌سینا) که من لازم می‌دانم به آنها اشاره‌یی کنم. مثلا یکی از این خطبه نامش توحیدیه و در وصف صفات و تمجید خداوند است. خطبه توحیدیه با اینکه بسیار کوتاه است یک دوره فلسفه کامل در باب فلسفه وجود خداوند بیان می‌کند.

یکی از دلایلی که ابن‌سینا را کافر خوانده‌اند ظاهرا همین خطبه‌هاست. بعضی از این رساله‌ها سجع و قافیه دارند. مخالفانش بیان کرده‌اند که ابن‌سینا از آن رو خطبه‌هایش در رابطه با توحید را چنین (با وزن، سجع و قافیه) تحریر کرده که با قرآن مبارزه کند. من یکی از این خطبه‌ها را تصحیح کردم و به همراه جواب ابن‌سینا آن را در مجله جاودان خرد چاپ کرده‌ام، که جواب ابن‌سینا در آنجا بسیار عمیق است.

  •  در فضای ایرانی- اسلامی که ابن‌سینا در آن زیست فــکری داشتـه است، چه می‌شود که به سمت فلسفه یــونـان می‌رود؟ خلــئی احساس می‌کند؟

در فرهنگ اسلامی، ابن‌سینا قبل از فارابی به سراغ حکمت یونان می‌رود. ابن‌سینا از طریق فارابی وارد این فضا می‌شود. همان طور که در شرح حالش خواندید، ابن‌سینا چندین بار کتاب ماوراء الطبیعه ارسطو را خوانده بوده و متوجه نشده بود، روزی در بازار بخارا کتابی می‌خرد که شرح فارابی بر همان کتاب ارسطو است و بعد از خواندن آن کتاب مراد ارسطو را درک می‌کند. ترجمه‌ها در دوران عباسیان وارد دنیای اسلام می‌شود و ابن‌سینا به واسطه این ترجمه‌ها با یونانیان آشنا می‌شود.

اما ابن‌سینا بیش از فارابی در این مباحث اجتهاد می‌کند. البته فارابی هم اجتهاد می‌کرده است اما بیشتر در حوزه مباحث سیاسی. ابن‌سینا یک دوره فلسفه ارسطو را می‌خواند و بعداز مداقه در آن به شاگردان خود می‌گوید من شرحی بر این نمی‌نویسم و فهم و برداشت خودم را از فلسفه بیان می‌کنم. ابن‌سینا دائما در حال اجتهاد در فلسفه ارسطو است و این نیست که مقلد صرف وی باشد.

  •  می‌توان گفت فلسفه یونان برای ابن‌سینا ابزار بوده است؟

ایشان در فلسفه مجتهد بوده است. دیدگاه‌های خودش را بیان می‌کند و خوب از دانش‌های قبل از خودش هم استفاده می‌کند. اما نمی‌توان گفت ابن‌سینا تابع ارسطو بوده است.

  •  ابن‌سینا در اشارات و تنبیهات در نمط نهم و در اواخر عمرش است که به عرفان می‌پردازد. این می‌تــواند نشانگر سیر تفکراتی ابن‌سینا در زندگیش باشد و اینکه ابن‌سینا آخرالامر بیشتر به سمت عرفان کشیده می‌شود؟

بله درست می‌فرمایید. اشارات خلاصه فکر ابن‌سیناست. اول خیلی منطق را جمع و جور و خلاصه کرده و این نشانگر این است که شاید منطق نباید خیلی طولانی شود و نباید این همه وقت صرف آن کرد. بعد از آن مباحث مربوط به طبیعیات را خلاصه کرده و به آن عمق بخشده و هم عرفان را وارد فلسفه کرد. فخر رازی در این رابطه می‌گوید که نه قبل از او کسی توانسته چنین کاری کند و نه بعد از او کسی می‌تواند. عرفان را استدلالی و قابل فهم کرد و مبنایی علمی به آن داد و در حقیقت سازماندهی‌اش کرد.

  •  جناب حبیبی اگر سیری در زندگی حکمای قدیم داشته باشیم می‌بینیم که اکثر این حکما که در تعبیر امروزی می‌توان آنها را روشنفکر نامید با نهادهای قـدرت در آمیخـته می‌شوند و تعامل دارند. اما امروزه می‌گویند که روشنفکر باید خودش را از نهادهای قدرت به دور کند تا بتواند رسالتش را انجام ‌دهد. به نظر شما کدام یک کار آمدتر است؟ فاصله گرفتن از نهادهای قدرت یا در آمیختن روشنفکر با آنها؟

ببینید زمانه متفاوت شده و کمتر به ابن‌سینا توجه می‌شود. آن زمان اگر شعرا و فلاسفه به قدرت نزدیک نمی‌شدند، اصلا نمی‌توانستند زندگی کنند. طبیب اما با دیگر حکما فرق می‌کند.

ابن‌سینا هم به واسطه طبیب بودنش به دربار نزدیک می‌شود یعنی درباریان به سراغ او می‌آیند. به واسطه فلسفه به دربار نزدیک نمی‌شود. درست است که ابن‌سینا دائما به دربار رفت و آمد داشته است اما این دولتمردان هستند که ابــن‌سینا را مــی‌خواهــند  و نه ابن‌سینا آنـها را.

ابن‌سینا از این امکان فرصت برای پیش بردن فلسفه استفاده می‌کند. اما در رابطه با دیگران شاید اگر اصحاب قدرت به اینان کمک نمی‌کردند نمی‌توانستند که کارهای علمی‌شان را پیش ببرند و کتاب‌هایشان را بنویسند. اینکه کتاب‌هایشان را به پادشاهان تقدیم می‌کردند تایید نمی‌کنیم اما چه کسی به فیلسوف پول می‌داده که بنویسد.

به پزشکان چون احتیاح داشتند پول می‌دادند. شاعر‌ها هم چون مداحی می‌کردند پول می‌گرفتند، اما فیلسوف چی؟ مگر اینکه پادشاهی به این مباحث علاقه داشت و چند فیلسوف را دور خود جمع می‌کرد. اینها خودشان را به قدرت نمی‌فروختند بلکه اجبار زندگی آنها را مجبور به این کار می‌کـرد. امروز دنیا اینچنین نیست. اندیشمندان می‌توانند به واسطه علم‌شان امور اقتصادی خود را حل و فصل کنند. اما در گذشته قادر به این کار نبودند.

  •  به نظر شما کدام از جنبه‌ها و اندیشه‌های ابن‌سینا برای انسان امروز حرف‌های بیشتر برای گفتن دارد و از آن‌سو انسان معاصر با دغدغه‌های امروزینش از مطالعه آثار ابن‌سینا چه سودی عایدش می‌شود؟

ابن‌سینا هم طبیب است و هم فیلسوف. به لحاظ پزشکی بخش‌هایی از طب ابن‌سینا منسوخ شده اما همچنان بخش‌هایی از آن مورد اقبال است که از آن به طب سنتی هم تعبیر می‌شود. و این نوع طب در همه جای دنیا رایج است.

به لحاظ بعد فلسفی ابن‌سینا هم به هر حال چیزهایی دارد که اذهان جدید را راضـی کـند. از همین رو است که کتاب‌های فلسفی‌اش همچنان در دنیا چاپ می‌شود. نه اینکه فقط جنبه تاریخ فلسفه داشته باشد بلکه هنوز الهامبخش  و مورد چالش است.

علی ورامینی

اعتماد

برچسب‌ها : ,