وقتی چرخ تولید علم نمیچرخد! / رهایی از عقلانیت دانشگاهی!
شهروندان – دکتر رضا صمیم*:
گمان نمیکنم امروز متفکری در ایران یافت شود که معتقد نباشد تولید علم کاری جمعی است. همچنین بعید است دانشمند و اهل فکری باشد که اعتقاد نداشته باشد چرخ تولید علم در این دیار آنگونه که باید نمیچرخد. از آن گزاره نخست و این جمله دوم میتوان نتیجه گرفت که چرخه تولید علم به سبب غیاب یا نقصِ کار جمعی است که نمیچرخد.
متفکران جامعه شناسی علم نیز معتقدند تولید علم و دانش، امری جمعی و تعاملی است و این تولید زمانی شکل آرمانی به خود میگیرد که تعاملِ جمع بدرستی تحقق یابد. قطعاً در این جا جمعی خاص مدنظر است. این جمع، جمع دانشمندان یک حوزه علمی است که بر مبنای ارزشها و باورهای مشترکی به تعامل مبتنی بر صمیمیت و برقراری روابط عاطفی میان خود میپردازند.
گلیزر (Glaser) در تعریف خود از اجتماع علمی (Scientific Community) یعنی همان جمع دانشمندانی که در جهت تولید علم به تعامل میپردازند، بر همین برقراری روابط صمیمی و نزدیک تأکید میکند. به بیان دیگر از نظر گلیزر تا روابط میان دانشمندان بر اساس صمیمیت و عاطفه شکل نگیرد، صورت ایدهآل تعامل محقق نشده است. در بیشتر تبیینها و تعریفهایی که در ایران از اجتماع علمی متأثر از تعریفهای غربی صورت گرفته آنچه بیشتر مورد تأکید است خصوصیت مدرن و عقلانی روابط میان اعضای یک اجتماع علمی است و بیشتر با اتکا به غیاب این روابط عقلانی در اجتماع غیر مدرنِ ایرانی، زمینه شکلگیری اجتماعی علمی در ایران آماده تصور نمیشود.
به بیان دیگر در کشف موانع شکلگیری اجتماع علمی در ایران، پژوهشها بیشتر بر غیاب جنبههای عقلانی و مدرن فرهنگ تأکید میکنند. گویی در صورت عقلانی شدن روابط، صورت ایدهآل تعامل شکل گرفته و تولید علم حاصل میشود. این نتیجهگیری با تعریف گلیزر و البته بیشتر جامعه شناسان علم تفاوت اساسی دارد. در تعریف جامعه شناسان علم، اتفاقاً جنبههای غیر مدرن یا در بیان دیگر جنبههای غیرعقلانی کنش تعاملی درون اجتماع علمی به تحقق صورت آرمانی تعامل میانجامد.
صمیمت و عاطفهای که گلیزر از آن سخن میگوید خصوصیت اصلی اجتماعات غیرمدرن یا به بیان فردیناند تونیس، گماینشافت (Gemeinschaft) است. به نظر میرسد جامعه شناسان علم، لحظه تحقق صورت آرمانی تعامل در اجتماع علمی که خود، آن را اجماع معرفتی (Epistemic Consensus) نام میگذارند فرآیندی غیر عقلانی تصور میکنند. نمیشود این لحظه را بر مبنای اصول عقلانی حاکم بر تعاملات دنیای مدرن فهم کرد. سود و نفع شخصی در تحقق آن لحظه غایب است.
روح جمعی مطلقی وجود دارد که معنا یا همان علم تولید شده را منجر میشود. در تلقی ناقدان ایرانی فضای تولید علم، اجتماع علمی و لحظه تحقق صورت آرمانی تعامل در این اجتماع، با توجه به آنکه کنش هدفمند تولید علم در پس آن است امری کاملاً مدرن قلمداد میشود. پس ما ایرانیها بدان سبب که نتوانستهایم عقلانیت را در روابط اجتماعی خود دخیل کنیم، نمیتوانیم تعامل در اجتماع علمی و در نتیجه اجماع معرفتی و تولید علم را محقق سازیم.
به عقیده نگارنده و با توجه به تحلیل تعریف جامعه شناسان علم از اجتماع علمی، موانع شکلگیری اجتماع علمی در ایران ربطی به غیاب عقلانیت در تعاملات میان اهل علم ندارد. پر بیراه نیست اگر ادعا کنیم اتفاقاً نفوذ صورتهای ناقص عقلانیت در تعامل میان دانشمندان در ایران و از دست دادن روح، اخلاق و وجدان جمعی در نتیجه غلبه اشکال مدرنِ ارتباط، از موانع اصلی شکلگیری اجتماع علمی در جامعه ایرانی است.
به نظر میرسد نخستین تجربههای نفوذ صورتهای ناقص عقلانیت در تعامل میان دانشمندان و اهل فکر به تأسیس دانشگاه به معنای مدرن آن باز میگردد. با تأسیس نهاد مدرن دانشگاه، نوعی قالب عقلانی بر ارتباطات سنتی میان اهل فکر حاکم شد. قالبی مبتنی بر سلسله مراتب دیوانسالارانه که پدیدهای کاملاً مدرن به حساب میآمد.
سنجش پذیر کردن پیشرفت و ارتقای علمی از نمونههای نفوذ ناقص صورتهای عقلانیت در ارتباط و تعامل میان اهل فکر در ایران در نتیجه تأسیس دانشگاه بود. اتفاقاً اجتماعات علمی تشکیل شده در ابتدای تأسیس دانشگاه، با توجه به آنکه کمتر تحت تأثیر نفود صورتهای عقلانی ارتباط و تعامل بودند، بیشتر در تولید علم بخصوص در حوزه علوم انسانی موفق بودند. مثال بارز چنین اجتماعات علمی ای، اجتماع دانشمندان و فضلایی از نهادهای سنتی تولید علم در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران در همان ابتدای تأسیس آن است.
تجربه پرورش دانشجویانی که خود به استادان بیبدیل تبدیل شدند و تولید کتب و نظریات ارزشمند ادبی و فلسفی در آن زمان، مؤید این نکته است. اجتماع دانشمندانی چون سیدکاظم عصار، بدیعالله فروزانفر، غلامحسین صدیقی، سیدجعفر سجادی و… اجتماعی از علما و فضلا بود که روابط خود را نه برمبنای اصول عقلانی روابط مدرن در یک نهاد بوروکراتیک که بر اساس صمیمیت و عاطفه عمیقاً «گماینشافتی» ای تنظیم میکردند که در سنت تعلیم و تربیت ایرانی سابقهای قدیم داشت. هر چه سازمان دانشگاه گسترش یافت، نفوذ صورتهای ناقص عقلانیت در روابط و تعاملات میان اهل فکر بیشتر شد و در نتیجه، آن عامل مورد تأکید جامعه شناسان علم، یعنی روابط مبتنی بر صمیمیت و عاطفه رنگ باخت.
اجتماع علمی وابسته به بوروکراسی و عقلانیت ابزاری دانشگاهی، اجتماع علمی ای است که هیچگاه نمیتوان تحقق صورت آرمانی تعامل یا همان اجماع معرفتی را از آن انتظار داشت. بر این اساس مهمترین مانع شکلگیری اجتماعات علمی در معنایی که تفسیر آن ارائه شد، دانشگاهی شدن اجتماعات علمی است. نمونههای اندک اجتماعات علمی موفق در ایران بخصوص در حوزه علوم انسانی آن دسته از اجتماعات بیرون از دانشگاهند که خود را از قید اسارت در صورتهای ناقص عقلانیتی که دانشگاه حامل آن است رهانیدهاند.
نقطه رهایی از قفس آهنینِ عقلانیتِ دانشگاه نقطه دستیابی به لحظه تحقق آرمانی تعامل میان اهل فکر است. نباید در دانشگاه به این شکل و قالبی که در ایران وجود دارد به عنوان نهاد حامی شکلگیری اجتماعات علمی دل بست. دانشگاهها با عقلانیسازی فزاینده تعاملات میان اهل علم و فکر (استادان و دانشجویان) روح، اخلاق و وجدان جمعی مورد نیاز برای حصول به اجماع معرفتی را از میان میبرند. دانشگاهها در این شکل به سنگرهای حفظ منافع فردی افراد تبدیل میشوند و در این سنگرها سخن گفتن از ارزش والای کشف و شهود علمی سخنی گزافه و بیهوده به نظر میآید.
*دکترای جامعه شناسی و استادیار پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی
ایران