ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت
شناخت برخی از اختلالات روانی شایع در جامعه

سرگردان در وادی پوچی

شهروندان – مژگان صلواتی*:
روانشناسی شاخه‌ای از علم است که فرآیندهای روانشناختی ذهن انسان‌ها را بررسی می‌کند. این فرآیندهای روانشناختی شامل انواع و اقسام شناخت، هیجان، استدلال، تمرکز و تمام مولفه‌هایی است که در رابطه با وضعیت روانشناختی یک نفر وجود دارد.

اختلالات روانیروانشناسان برای درک بهتر فرآیندهای روانشناختی ذهن انسان‌ها، از روش‌های بسیار متفاوتی استفاده کرده و در این راه مطمئنا از روش‌های آزمایشگاهی نیز استفاده می‌کنند، همان‌گونه که روانشناسان تجربی استفاده می‌کنند. استفاده از داده‌های شهودی، یعنی داده‌هایی که ذهنی هستند و ما می‌توانیم از طریق مصاحبه با بیمار و صحبت با افراد استخراج کنیم و مجموعه‌ای از روش‌های دیگر که به‌وسیله آنها بتوان اطلاعات را استخراج و بررسی کرد، از جمله راه‌های معمول روانشناسی برای شناخت فرآیندهای روانشناسی انسان است. هر چند این علم با روانپزشکی قرابت و نزدیکی بسیاری دارد، اما در عین حال، تفاوت‌هایی نیز با روانپزشکی دارد.

پیش از ادامه بحث، ذکر این نکته ضروری است که روانشناسی چندین و چند شاخه دارد که از جمله شناخته‌شده‌ترین این شاخه‌ها روانشناسی بالینی است. شباهت کار رواشناسی با روانپزشکی در این قسمت بیش از دیگر قسمت‌هاست. روانشناسان بالینی بیشتر به بررسی و تشخیص مداخلات غیردارویی، مشکلات و اختلال‌هایی می‌پردازند که در این فرآیندهای روانشناختی اتفاق می‌افتد، مثلا به این موضوع می‌پردازند که چرا یک نفر به اختلال افسردگی، اضطراب یا وسواس مبتلا شد یا حال که این اتفاق روی داده است، چگونه می‌توان این فرد را به شیوه روان‌درمانی، مداوا کرد. ما در این قسمت با روانپزشک‌ها مشترک هستیم. البته روانشناس بالینی با روانپزشک تفاوت‌هایی هم دارد. به دلیل اینکه روانپزشکان دوره هفت‌ساله پزشکی را طی کرده‌اند، در مداخلات دارویی و مداخلاتی مانند الکتروشوک‌درمانی شرکت می‌کنند ولی روانشناس بالینی حق مشارکت در مداخلات دارویی را ندارد. در واقع اشتراک روانشناس بالینی و روانپزشک در قسمت شناسایی، تشخیص و روان درمانی است. علاوه بر روانشناسی بالینی که نام بردیم، روانشناسی شاخه‌ها و گرایش‌های دیگری هم دارد، مثل:

روانشناسی سازمانی – صنعتی: این شاخه از روانشناسی بیشتر در موسسه‌ها، سازمان‌ها و شرکت‌ها، کاربرد دارد و درباره کیفیت کار پرسنل و نحوه هماهنگی و تعامل آنها با یکدیگر بحث می‌کند و برقراری روابط بین‌فردی سالم و چگونگی و نحوه مدیریت این ارتباط‌ها را آموزش می‌دهد. درواقع این شاخه از روانشناسی با یک اختلال خاص سروکار ندارد و بیشتر تمرکز آن روی پیشگیری است.

روانشناسی تربیتی: این شاخه از روانشناسی بیشتر از مولفه‌های روانشناسی در ارتقای سطح آموزش استفاده می‌کند.

روانشناسی اجتماعی: این شاخه بیشتر جنبه‌های اجتماعی فرآیندهای روانشناختی را بررسی می‌کند، برای مثال به این موضوع می‌پردازد که چرا تعصب‌های قالبی در جامعه ایجاد می‌شود یا چگونه می‌توان با تبلیغ، نگرش‌ها را عوض کرد، چگونه در جامعه‌ای شایعه‌ای پخش می‌شود و چگونه می‌توان از انتشار شایعه‌ها پیشگیری کرد، چرا برخی شایعه‌ها را باور و برخی باور نمی‌کنند.

روانشناسی فیزیولوژیک: این شاخه بیشتر روی ابعاد روانشناختی فرآیندهای جسمانی تمرکز می‌کند.

روانشناسی مشاوره: در ایران چیزی به‌نام روانشناسی مشاوره وجود ندارد اما رشته‌ای به‌نام مشاوره داریم. افراد در این رشته برای اینکه بیشتر با جمعیت نرمال جامعه کار کنند، آموزش می‌بینند که خود این رشته، چندین شاخه و گرایش دارد مانند مشاوره تحصیلی، مشاوره شغلی یا مشاوره ازدواج، یعنی مراجعه‌کنندگان آنها کسانی هستند که برای حل مشکل خود به کمک افراد دیگر نیاز دارند.

روانشناسی عمومی: درواقع همه مبانی و پایه‌های علم روانشناسی را در این رشته می‌خوانند.

روانشناسی جنایی: زمانی که فردی، جرمی را مرتکب می‌شود، روی فرآیندهای روانشناختی کسی که این جرم را مرتکب شده است، کار می‌کند.

روانشناسی سلامت: در دوره روانشناسی سلامت هم که سال گذشته دایر شد، هدف بیشتر این است که از ابتلای فرد پیشگیری کنند. یعنی پیش از آنکه فرد افسرده شود، روانشناسی سلامتی کمک می‌کند که فرد چگونه قوای روانشناختی خود را ارتقا دهد و از مهارت‌های زندگی استفاده کند تا آنکه به افسردگی یا دیگر اختلال‌ها مبتلا نشود.

البته اینها که نام بردیم از مهم‌ترین شاخه‌های روانشناسی هستند ولی شاخه‌های کمتر شناخته‌شده روانشناسی هم هستند، مثل روانشناسی سیاسی که برای مثال روی این موضوع کار می‌کنند که چه عواملی باعث می‌شود که تروریسم شکل بگیرد. البته برخی از این رشته‌ها در ایران رایج نیست. متاسفانه در چند سال اخیر جریانی در ایران ایجاد شده است که همه علاقه‌مند به درمان هستند، در حالی که در یک جامعه سالم، درمان در اولویت نیست و در درجه اول نیازمند پیشگیری است. یعنی باید کاری کرد که بیمار نشد اما گویا برخی علاقه‌مند هستند که بیمار شوند و سپس به فکر درمان بیماری خود باشند. به همین دلیل است که امروزه تا حدودی تداخل کار می‌بینیم. فارغ‌التحصیلان مشاوره، روانشناسی تربیتی یا روانشناسی عمومی، کار روان‌درمانی انجام می‌دهند، در حالی‌که روانشناسی تربیتی فقط یک حوزه خاص از روانشناسی را در بر می‌گیرد و مربوط به آموزش و پرورش است. پس اینگونه کارها اصولی نیست و فقط روانشناسی بالینی حق دارد که به درمان بیماران با اختلال‌های روانی اقدام کند. یکی از نکات مهمی را که باید در مورد تشخیص و درمان بیماری‌ها و اختلال‌های درمانی مدنظر قرار داد، بافت فرهنگی و اجتماعی هر جامعه‌ای است به این معنا که یک اختلال خاص ممکن است در یک جامعه‌ای کمتر پدیدار شود اما همین اختلال در جامعه‌ای دیگر (به‌دلیل نوع بافت فرهنگی و اجتماعی)، بیشتر مشاهده شود و به همین دلیل، یک روانپزشک یا روانشناس هنگام دیدار با بیماران خود حتما باید به این موارد توجه کند.

هم‌اکنون در جامعه ما چند مورد از اختلال‌های روانی وجود دارد اما افسردگی بیش از بقیه اختلال‌ها به چشم می‌آید. البته افسردگی طیف بسیار وسیعی را دربرمی‌گیرد و ممکن است از یک دلمردگی ساده شروع شود و تا حالت‌های بسیار شدید پیشرفت کند که در این حالت لازم است بیمار در بیمارستان بستری شود. اضطراب هم از دیگر اختلال‌هایی است که در جامعه ما شایع است. البته اضطراب هم سطح و شدت‌های متفاوتی دارد و ممکن است به‌صورت یک دلشوره ساده باشد یا نگرانی‌هایی که شاید به دلیل مشکلات تحصیلی یا اقتصادی و مواردی از این دست پیش می‌آید. این مشکلات معمولا به‌صورت نگرانی ظاهر می‌شود که ممکن است درنهایت به بروز برخی بیماری‌ها در این افراد منجر شود. یعنی ممکن است فردی مرتب از دردهای بدنی و دردهای عضلانی شکایت کند و در نهایت هم دچار برخی بیماری‌های روان‌تنی مانند میگرن یا معده‌دردهای شدید شود. در این حالت پس از آنکه درمان‌های متداول جسمی به نتیجه نرسید، خود فرد، خانواده یا پزشک وی متوجه می‌شود که این بیماری جنبه و زمینه روانی دارد. متاسفانه به‌رغم اینکه این وضعیت در جامعه ما شایع است، اما معمولا این بیماران در آخرین مرحله به متخصصان روانشناسی یا روانپزشکی ارجاع می‌شوند.

اما تجربه شخصی خود من به‌عنوان روانشناسی که در طول هفته با حدود ۴۰ مراجعه‌کننده دیدار می‌کنم، این است که یکی از مهم‌ترین مشکلات جامعه امروز ما خشم است. خشم و پرخاشگری در جامعه زیاد دیده می‌شود که این خشم هم در نهایت دو حالت پیدا می‌کند؛ یا اینکه این افراد، خشم را متوجه خود می‌کنند که به شکل خودکشی و خودزنی بروز می‌کند یا آنکه این رفتارهای پرخاشگرانه‌ متوجه دیگران می‌شود که ممکن است ما نمودهای آن را به شکل درگیری بین افراد، در کوچه و خیابان هم ببینیم. امروزه خشم در جامعه ما بسیار دیده می‌شود که شامل رفتارهای انفجاری، رفتارهای تکانشی، رفتارهای خودآسیب‌رسان و پرخطر است. این موارد در جامعه و به‌ویژه در گروه سنی نوجوانان و جوانان بسیار شایع است. در کنار اینها، احساس بی‌هویتی سردرگمی و پوچ‌بودن نیز از دیگر اختلال‌های شایع در جامعه ماست. به نظر این دسته از افراد، زندگی معنایی ندارد و برای این پرسش که از کجا آمده‌ایم و به کجا می‌خواهیم برویم و اکنون چه‌کار باید کرد، پاسخی ندارند. پس در مجموع می‌توان گفت بیشترین و شایع‌ترین اختلال‌ها شامل افسردگی و اضطراب است. قسمت بعدی مشکلات آنهایی است که در زمینه شخصیتی افراد وجود دارد مانند پرخاشگری و خشونت و رفتارهای پرخطر و آسیب‌رسان که یکی از این رفتارهای پرخطر اعتیاد است. خودکشی نیز یکی از مشکلات جامعه ماست که البته آمار دقیق و تاییدشده‌ای از این مشکل وجود ندارد.

*متخصص روانشناسی بالینی ، عضو سابق هیات‌علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران