ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت

‌‌معنویت نیازی به زنجموره و احساس ندارد

شهروندان – عبدالجبار کاکایی*:
جایی خواندم اولین کسی که در کره خاکی از مسیری عبور می‌کرد و سنگی که افتاده بود را برداشت تا کسی آسیب نبیند، زندگی اخلاقی و معنوی را آغاز کرد و به تبع آن، برای همه ما از همین زمان، زندگی اخلاقی همراه با معنویت، آغاز شد و قسمتی از این رفتارها در سیاره ما، معنویت و اخلاق را (که معنویت ابتدا از اخلاق شروع شد و بعد افق‌های فکری و نظمی دیگر پیدا کرد) رقم زد.

عبدالجبار کاکاییاز زمان‌های دور چنین باورهایی بوده و بستر گرایش به اخلاق، همیشه در انسان وجود داشته است. معنویت هم چیزی جز اخلاق نبوده منتها برای این‌که صفات اخلاقی تحکیم و پایگاه، جایگاه و حتی کیفیتش مشخص شود، قانونی برایش وضع شد، رفته‌رفته ادیان و مذاهب آمدند و موضوعات اخلاقی را که براساس آن، بهشت و جهنم هم تفکیک می‌شود، نظام‌مند کردند.

ادیان قدرتمند و توحیدی هم کم‌کم وارد موضوعات معنویت‌ساز زندگی انسان شد و این ادیان درواقع تکثرگرا، به وجود آمدند که همه اینها در ادامه همان رفتار اخلاقی انسانی به وجود آمدند که در نوع بشر وجود داشته است بنابراین بستر زندگی بر سیاره ما از زمانی که انسان خودش را شناخته، بستر انسانی و اخلاقی بوده و بالطبع، زاییده شده و مولود این موضوع هم معنویت است.

گاهی‌اوقات ارتباط یا ریشه‌های معنویت در ادبیات جست‌وجو می‌شود. ادبیات بخشی از فرهنگ جامعه است و یکی از تجلیات انسانی فرهنگ است. فرهنگ هم در کنار تمدن، ۲ بعد عظیم زندگی بشری است که به هم پیوسته‌‌اند و متعالی‌ترین رفتار بشر را، هم در حوزه هنرهای ظریف و هم در شکل و زیرساخت‌های اخلاقی، در برمی‌گیرد.

معنای فرهنگ اعم از هنر است و هنر نیز بخشی از آن به حساب می‌آید که ادبیات هم به‌عنوان یکی از زیرسازه‌های اصلی آن را تشکیل می‌دهد که می‌توان گفت، هنر بالطبع در شاکله عمومی فرهنگ بخش ویژه‌ای به نام ادبیات دارد.

به موازات چنین بحثی، اگر ادبیات هم مولود فضاهای اخلاقی و معنوی باشد؛ «در کوزه همان تراود که در اوست» و لذا از قدیمی‌ترین آثار فارسی پیش از زبان فارسی دری خراسانی، یعنی در محدوده منابعی که از زبان پهلوی باقی مانده، مانند «ارداویرافنامه» و «بوندَهِش» که خود کتاب «بوندهش» کتاب اخلاقی است که در آن معمولا به موضوعات اعتقادی و اخلاقی اشاره شده است. حتی آن قصه معروف بز و درخت آسوییک نوع زندگی انسان و نیازهای او را بیان می‌کند.

بعدها هم در ادبیات ما نوعی از آسیب‌شناسی زندگی معنوی ظهور پیدا کرد. شعر حافظ نمونه‌ای از این نوع آسیب‌شناسی است به‌ویژه وقتی می‌گوید: می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب. چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند. اینها بخشی از ادبیات ما است که آنها هم ریشه در زیست معنوی دارند اما نگاهی آسیب‌شناسانه به این مقوله پیدا کرده‌اند. دین و زندگی معنوی در کشورما همواره با این آسیب‌ها عجین بوده است و برخی از مواقع هم نوعی از مسیرهای فرعی دور از حقیقت ایجاد شده‌اند.

موضوع اصلی در ایجاد این راه‌های فرعی و غیرحقیقی که برخی با عنوان عرفان یا معنویت‌های غیرواقعی، انحرافی یا بازاری آنها را می‌شناسند، این است که دین و رویکردهای معنوی نیاز بشر است. کسی که تشنه است و از تشنگی بی‌تاب شده، ممکن است به او زهر بخورانند. به هر حال او ناچار است بنوشد و آب طلب بکند، چون تشنه است. تشنه به هر کوزه و چشمه‌ای که می‌رسد، سر در آن فرو می‌برد. گاهی آب زلال گیرش می‌آید و گاهی زهر! این نیاز بشر به معنویت است که چنین فضایی را رقم می‌زند. زمانی در غرب، تابوی کلیسا شکسته شد اما نیازهای معنوی در آن‌جا هم رو به گسترش است و امروز، دوباره آنها به معنویات احساس نیاز می‌کنند.

چون انسان در خلوت خود نیاز به نگاهبانی دارد که می‌تواند فراتر از قوانین بشری، او را کنترل کند و او را از اباحی‌گری نجات دهد. انسان از آغاز اباحی بود و آزاد و هرکاری می‌خواست انجام می‌داد. رفته‌رفته همین انسان، خودش بندها و قیدهایی را به دست و پای خود زد تا از نو زندگی دوباره کند. بنابراین انسان در چنین شرایطی نمی‌تواند به اباحه‌گری برگردد و کارهای اشتباهش را انجام دهد.

همان‌طور که غرب تجربه کرده که اباحه‌گری، فساد جنسی و اخلاقی وحشتناک است و ناگزیر شده به مسیر گذشته بازگردد و به همان قید و بندها! البته این‌بار به شکلی که با عقلانیت امروز جهان تداخل نداشته باشد. جهان تجربه و حس و جهان دیدن و عقل‌گرایی. اکنون مانند قبل نیست که به‌راحتی امور متافیزیکی را مبنا قرار داد و آن را بر ذهن انسان تاثیرگذار دانست بنابراین غرب نیز دنبال روش‌هایی است که بتواند معنویت را به انسان بازگرداند.

ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که زمینه رفتن به سمت معنویات فراهم است یعنی این موضوعات جزو آداب، تربیت و زندگی ما است. این‌قدر ما به معنویت نزدیکیم (مثل ماهی که با آب نزدیک است) که شاید ملتفت نیستیم. از زمان تولد که در گوشمان اذان می‌گویند تا زمان مرگ که تلقین می‌خوانند، کلمات معنوی در گوش ما تردد دارد.

رفتارهای ما اخلاقی است؛ به‌عنوان مثال نمازها و دعاهای ما یا ماه‌هایی در ‌سال که به سمت پررنگ‌کردن موضوعات معنوی (مثل ماه رمضان که درحال نزدیک شدن به آن هستیم) همه اینها، نشان می‌دهد، ما در بستر معنویت حرکت می‌کنیم اما متاسفانه اگر بخواهیم آسیب‌شناسی کنیم، به‌رغم وجود این بسترهای معنوی، همچنان آن آفت‌ها و آسیب‌ها نمود دارد.

یکی این‌که ادبیات (امروز) ما در موضوعات ادبی متاسفانه نگاه عمیقی ندارد و فرآورده‌های ادبی ما که در حوزه معنویات تولید می‌شود، چیزی جز احساس زبان نیست یعنی درک درستی از معنویات ارایه نمی‌کند؛ درکی که بتواند عقل امروز را قانع کند و آن نیاز را همان‌طور که در شعرهای سهراب سپهری اشاره می‌شود، نیاز به خدا را با دلایل گاهی‌اوقات عقل مجاب کن، ارایه کند. مانند «من نمی‌دانم چرا می‌گویند اسب حیوان نجیبی است»… و «بدانیم اگر کرم نبود خلأیی بود در اندیشه خاک» و تعابیر دیگر مثلا «اگر مرگ نبود دست ما در پی چیزی می‌گشت» و…

دلایل امروزی باید از این نوع باشد که بتواند به هر حال معنویت را ثابت و در آثار، با ادله قوی؛ منطق خاص خود را ارایه کند نه با زبان احساسات که این روزها مرسوم شده و چیزی نیست جز زنجموره‌های احساساتی درباره دیدن معنویت. به نظر من دین و معنویت برتر از این است که نیاز به احساسات و زنجموره داشته باشد، زیرا نیاز به عقلانیت و ادله فلسفی، به‌خصوص در ادبیات و شعر در این مسیر وجود دارد و باید آن را تقویت کرد.

 *نویسنده و شاعر

شهروند

برچسب‌ها : , , ,