ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت

دولت و حقوق کودکان

شهروندان:
انتشار خبر تجاوز یک ناظم مدرسه به تعدادی از دانش‌آموزان یک مدرسه در تهران یکی از رویدادهای تکان‌دهنده هفته گذشته بود. رسانه‌ای شدن موضوع و تایید آن از سوی مقامات آموزش و پرورش، بحث راه‌‌های جلوگیری از تکرار این وقایع را به یکی از مسائل روز بدل کرد.

دانش‌آموزانبسیاری از کارشناسان حوزه تعلیم و تربیت کودکان بر این باورند که راه‌حل اصلی پیشگیری از چنین حوادثی آموزش‌های جنسی به کودکان و آشنا کردن آنها نسبت به حقوقشان بر اجزای بدنشان است. همین امر سبب شده است تا بسیاری از کشورهای جهان، آموزش جنسی را جزو مواد درسی مدارس خود قرار دهند.

اما یکی از مسئولان وزارت آموزش و پرورش کشور در گفت‌وگوی منتشرشده‌اش در روزنامه شهروند، در واکنش به سوال خبرنگار در مورد این موضوع، چنین آموزش‌هایی را در مدارس ایران نشدنی دانسته بود. استدلال اصلی وی نیز این بود که برخی خانواده‌ها به سبب باورهای فرهنگی اگر متوجه شوند چنین مباحثی در مدرسه آموزش داده می‌شوند «در مدرسه را گِل می‌گیرند».

بر این اساس، از نظر این مقام دولتی، آموزش جنسی به کودکان وظیفه خانواده‌هاست تا بر اساس صلاحدید خود در این مورد اقدام کنند. پرسشی که این‌جا مطرح می‌شود این است که اگر آموزش جنسی به کودکان برای صیانت از سلامت جسمی و روانی کودکان ضروری است، آیا دولت می‌تواند این مسئولیت را به خانواده‌ها واگذار کند؟

در بسیاری کشورها، بحث در مورد این‌که حدود و ثغور دخالت دولت در امورات داخلی خانواده‌ها تا کجاست، مسأله‌ای گسترده، پیچیده و دارای ابعاد مختلف است. به‌ویژه در کشورهای صنعتی این امر پذیرفته‌شده است که خانواده‌ها حق دارند بر اساس فرهنگ و باورهای خود درمورد چگونگی آموزش و تربیت فرزندان خود تصمیم بگیرند و این موضوع با اصل آزادی‌های اجتماعی گره خورده است. اما باید توجه داشت که در کنار اعطای این آزادی عمل به خانواده‌ها، برخی موضوعات اساسی در مورد سلامت و حقوق اولیه کودکان در اختیار دولت بوده و دولت این حق را برای خود قایل است که در موارد ضروری در مسائل داخلی خانواده‌ها به نفع کودکان مداخله کند.

مثلا زمانی که سلامتی کودک در یک خانواده به دلایل مختلف ازجمله خشونت خانگی در معرض تهدید است، دولت حق مداخله و حمایت از کودک را برای خود محفوظ می‌داند. درواقع دولت‌ها عموما وظیفه صیانت از جان، سلامت و حقوق اولیه تمامی آحاد جامعه ازجمله کودکان را در حیطه وظایف ذاتی خود دانسته و به هیچ وجه آن‌را امری درون‌گروهی یا درون‌خانواده‌ای محسوب نمی‌کنند. نمونه‌های متعدد اینگونه اقدامات مداخله‌ای دولت در کشور ما مثلا در مورد موارد حاد کودک‌آزاری هم قابل مشاهده است.

موضوعی که درمورد ماجرای تجاوز اخیر مطرح می‌شود نیز به همین مرز مسئولیت خانواده و دولت بازمی‌گردد. به عبارت دیگر اگر عدم آموزش جنسی به کودکان زمینه‌ساز اصلی آسیب‌پذیری کودکان نسبت به تجاوزهای جنسی است، آیا این امر مصداق لزوم مداخله دولت برای صیانت از حقوق اولیه کودکان نیست؟ اگر خانواده‌ای به دلایل فرهنگی تمایل ندارد که چنین آموزش‌هایی به فرزند خود ارایه دهد، آیا دولت می‌تواند از حق اعمال قدرت خود برای دفاع از حقوق کودکان استفاده کند؟ اگرچه نمی‌توان مخالفت‌های احتمالی برخی از خانواده‌ها نسبت به آموزش‌های جنسی در مدارس را انکار کرد، اما به نظر می‌رسد چنین مخالفت‌هایی، مسئولیت دولت برای حمایت از کودکان را ساقط نمی‌کند زیرا در این‌جا مساله سلامت جسمی و روانی کودک در میان است.

باید توجه داشت این‌که یک دولت از اجرای وظایف خود –به دلایل مختلف- ناتوان است یک موضوع است اما این‌که مساله‌ای را اساسا وظیفه خود نداند موضوع دیگری است. به نظر می‌رسد اظهارات مقام مذکور وزارت آموزش و پرورش بیشتر مصداق نپذیرفتن مسئولیت و در نتیجه بازگرداندن تبعات آن به خود خانواده‌ها باشد. اما اگر مسئولان آموزش و پروش پذیرفته‌اند که برخی آموزش‌ها برای جلوگیری از آسیب‌های جسمی و روانی گوناگون مانند ایدز، تجاوز یا اعتیاد به کودکان ضروری است، بهتر است به جای بهانه کردن مقاومت خانواده‌ها و شانه خالی کردن از بار مسئولیت، به دنبال راهی برای اقناع خانواده‌ها و انجام مسئولیت خود برای دفاع از حقوق کودکان باشند.

یکی از راه‌های مهم انجام این کار جلب حمایت گروه‌های مرجع و اثرگذار بر خانواده‌ها از طریق اطلاع‌رسانی در مورد واقعیت‌های موجود و تجربه‌های موفق مقابله با آزار جنسی کودکان در جهان است. به خاطر داشته باشیم معذب بودن ما «بزرگ‌تر»‌ها برای حرف زدن درباره برخی موضوعات می‌تواند به قیمت رنج و عذاب همیشگی برای یک کودک در تمام طول عمر باشد.

آرش اصفهانی

شهروند