ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت
گفت‌وگویی در باب احساس و تعریف رضایت از زندگی

کدام رضـایت کدام زندگـی

شهروندان:
رضایتمندی گرچه مفهومی اساسا نسبی است اما می‌توان همین مفهوم نسبی را نیز به جهان ریاضی کشانید و آمارهایی درباره‌اش منتشر کرد آنچنان که تازه‌ترین رتبه‌بندی منتشر شده توسط یک نهاد بین‌المللی نشان داده است، ایران میان ١۵٨ کشور دنیا در میزان رضایت از زندگی نزد شهروندانش رتبه ١١٢ را دارد.

جمعیتدر جایی که همه انسان‌ها حق دارند درباره زندگی حرف بزنند و از این‌که چقدر از زندگی خود راضی یا ناراضی‌اند سخن بگویند، برآن شدیم تا خوانندگان را به مطالعه بحثی دراین‌باره که چند شهروند عادی ایرانی با یکدیگر انجام داده‌اند، دعوت کنیم.

مطلب پیش‌رو ماحصل گفت‌وگوی چند روزنامه‌نگار از دست‌اندرکاران گروه طرح‌نو روزنامه شهروند است که به بهانه موضوع رضایت از زندگی با یکدیگر به بحث و تبادل‌نظر پرداخته‌اند. شادی خوشکار، سارا شمیرانی، حمیدرضا عظیمی، مجتبی پارسا، رضا نامجو و مسعود رفیعی‌طالقانی در این گفت‌وگو مشارکت کرده‌اند که بخش‌هایی ازآن را در ادامه می‌خوانید…

مسعود: بد نیست همین ابتدا برای شروع بحث، هرکدام از ما به‌عنوان شهروندی که طبق وضع اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و هویتی خاص در جامعه ایرانی زندگی می‌کنیم و از بدو تولد به این‌سو درون چیزی هستیم که از آن به‌عنوان زندگی یاد می‌کنیم، تعریف «رضایت از زندگی» را ارایه کنیم. بگذارید برای این‌که بتوانیم قضیه را به گونه‌ای صورت‌بندی کنیم بحث را با چند پرسش آغاز کنم. فکر می‌کنید ما باید رضایت از زندگی را در کجا ببینیم؟ در دنیایی که خودمان می‌سازیم؟ یا دنیایی که برایمان ساخته شده است؟

مجتبی: اگر قرار باشد تعریف خاصی از این موضوع ارایه کنم، شاید سخت باشد اما این تعریف را درقالب سوال طرح می‌کنم. سوال این است آیا باید رضایت از زندگی را از مفاهیمی چون شادی، خوشبختی و آرامش جدا کرد یا نه؟ من معتقدم نه می‌شود گفت رضایت از زندگی خوشبختی است و نه می‌توان گفت رضایت از زندگی آرامش است و به همین ترتیب، نمی‌توان گفت رضایت از زندگی شادی است البته از آن‌سو هم نمی‌توانیم بگوییم اینها نیست! اگر بخواهم تعریفی نزدیک به واقع که به نظر خودم هم نزدیک باشد، ارایه کنم، رضایت از زندگی را در چیزهایی می‌دانم که انتظار و آرزو دارم به آنها برسم و انگیزه و امید برای رسیدن به آنها هم وجود داشته باشد. به همین دلیل معتقدم هرچه امید برای رسیدن به آرزوها بیشتر باشد، رضایت از زندگی بیشتر و هرچه کمتر باشد، رضایت کمتری از زندگی خواهیم داشت.

سارا: تعریف من برای رضایت از زندگی، حس درونی است که آدم‌ها دارند. این موضوع، بیشتر به حس و حال آدم‌ها برمی‌گردد؛ این‌که هم ایده داشته باشید و هم حالت خوب باشد و فکر کنید هیچ مشکلی نیست؛ به نظر من این رضایت از زندگی است، من این موضوع را خیلی پیچیده نمی‌بینم و فکر می‌کنم یک حس خوب است.

شادی: تعریف من برای این بحث، چند پارامتر دارد. من تصور می‌کنم، شاید نتوان تعریف کلی‌ای از رضایت از زندگی ارایه کرد. چون این موضوع، مفهومی نسبی است و بستگی به برخی متغیر‌ها دارد، مثل این‌که کجا زندگی می‌کنید، چطور آدمی هستید و اهدافتان چیست. رضایت از زندگی به این برمی‌گردد که سطح زندگی افراد چطور است؟ خودت را کجا می‌بینی. اگر قرار باشد برای خودم تعریف کنم یعنی برای جوانی که در یک کلانشهر زندگی می‌کند، رضایت از زندگی برای من وقتی محقق می‌شود که امنیتی برایم مهیا باشد (که از مناظر مختلف می‌توان آن را تعریف کرد) شغل خوبی داشته باشم و روابط اجتماعی و عاطفی مناسبی را تجربه کنم. این برای من رضایت از زندگی است.

حمیدرضا: اگر بخواهم ابتدا به ساکن درباره این موضوع صحبت کنم به‌عنوان گزاره‌ای مهم بر این تأکید خواهم کرد که تعریف ثابتی از این موضوع وجود ندارد. اما آنچه در تعریف من از رضایت از زندگی وجود دارد، این است که رضایتمندی، به‌ویژه رضایت از زندگی، از جنس حس است. بر این موضوع تأکید دارم این موضوع را از دیدگاه خودم و به صورت ابتدا به ساکن عرض می‌کنم، بدون این‌که درباره آن جستاری انجام داده باشم و به همین دلیل شاید بسیار نزدیک به آن چیزی است که در خوانش من از زیست در جامعه‌ای مانند جامعه امروز ایران وجود دارد. با این وجود تعریفی که در خوانش من وجود دارد این است که میزان رضایت از زندگی، حسی است که فرد نسبت به موقعیت فعلی خود دارد و این‌که تصور کند موقعیت بالقوه او در جامعه چه می‌تواند باشد. به همین دلیل در عین این‌که موضوع احساس نسبت به وضع فعلی است، به تصور او از موقعیت آینده‌اش نیز ارتباط دارد. این نکته قابل تأکید است که قطعا اگر قرار بر سنجش چنین موضوعی باشد، میزان رضایت به پارامترهایی در زندگی شخصی افراد، بستگی خواهد داشت. به این معنا که نمی‌توانید بحث از رضایتمندی از زندگی داشته باشید اما از پارامترهای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی دخیل در زندگی او نام نبرید و آنها را مغفول نگه دارید. این موضوع را می‌توان با توسیع بیشتری بیان کرد؛ فرض کنید فردی در جایگاه و نقشی خاص اجتماعی به‌عنوان معلم، پزشک، کارگر یا… حاضر باشد. این فرد نسبت به آنچه هست یا آنچه (با توجه به امکانات جامعه) در آینده می‌خواهد باشد، احساسی دارد؛ احساسی که براساس چشم‌اندازی که پیش‌رو دارد (که براساس وضع موجود و مطابق استعداد اجتماع شکل می‌گیرد) شکل گرفته است. اگر این چشم‌انداز، احساس خوبی در او به وجود آورد و امیدوار‌کننده باشد، میزان رضایتمندی او از زندگی مناسب است و اگر این چشم‌انداز، مبهم، تیره و غیرقابل اعتماد باشد، احساس او ناخوشایند است و به همان اندازه میزان رضایتمندی فرد از زندگی تقلیل خواهد یافت. در این مسیر برای این‌که بر این نکته تأکید کنم رضایت‌ از زندگی موضوع شخصی است، مثالی عرض می‌کنم. فردی را تصور کنید که در یک روستای دور افتاده و به دور از امکانات زندگی می‌کند و در مقابل کسی هم هست که در شمال شهر تهران با امکانات مادی فراوان روزگار می‌گذراند. سوال این است آیا دلیلی وجود دارد که میزان رضایت از زندگی فرد روستایی کمتر از شمال‌شهرنشین تهرانی باشد؟ بنابراین بر این اعتقاد استوار هستم که میزان رضایتمندی افراد از زندگی به چشم‌انداز پیش‌روی افراد و دنیایی که آنها برای خود ساخته‌اند، بستگی دارد که موضوعی کیفی است. اگر قرار باشد نقطه پایانی برای این بخش از بحث‌هایمان قرار دهم، بر این نکته تأکید می‌شود که میزان رضایتمندی از آنچه هستید و آنچه می‌توانید باشید، رضایت از زندگی را برای شما تعریف می‌کند، به همین دلیل است که این موضوع، به پارامترهای پیرامونی زندگی افراد که از فردی به فرد دیگر متفاوت است، بستگی دارد.

رضا: من معتقدم رضایت از زندگی بیشتر از آنچه به امروز و فردا بستگی داشته باشد، به دیروز و گذشته مربوط است. همان حس‌هایی که تاکنون دوستان درباره آن صحبت کردند، در محیط ایزوله که شکل نمی‌گیرد. ما اجدادمان هم روی حسی که درباره رضایتمندی از زندگی داریم، موثرند. این بحث در جوامع مختلف هم برداشت‌های متفاوتی در پی خواهد داشت، به این معنا که «من»ی که در جامعه ایرانی از آن صحبت می‌شود با «من» در جامعه انگلستان یا آمریکا، متفاوت است و معتقدم این موضوع، به ٢٠٠‌میلیون فاکتور بستگی دارد نه آن‌طور که دوستان مطرح کردند به چند فاکتور محدود. به همین دلیل معتقدم اگر امروز ما رضایت از زندگی نداشته باشیم، گذشته بیش از هر چیز متهم است چون هدف‌گذاری ما برای آینده به زمان حال برنمی‌گردد.

مسعود: گذشته متهم است، یعنی این‌که مثلا عملکرد کورش کبیر، در رضایت از زندگی امروز ما دخیل است؟

رضا: می‌تواند باشد. یکی از دلایل می‌تواند عملکرد خوب مثلا کورش کبیر باشد و اتفاقاتی که بعدا افتاد و حالا به همین دلیل عده‌ای از ایرانی‌ها احساس سرخوردگی و شکست می‌کنند. یک‌سری از این آدم‌ها ممکن است برای چنین موضوعی تره هم خرد نکنند و برخی دیگر به آن اهمیت فراوان بدهند. آنها وقتی وارد جامعه می‌شوند، با تمام پارامترهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی موجود بزرگ شده‌اند که بر آنها تأثیر گذاشته است، به همین دلیل این سوال مطرح می‌شود که در این احساس شکست و سرخوردگی آیا همه به یک اندازه احساس شکست می‌کنند؟ یعنی غیر از تأثیر همه این پارامترها، موضوع دخیل اینچنینی، به ما احساسی متفاوت از موضوعی ثابت بدهد. حتی در یک کشور می‌توانند احساسات متفاوتی در شرایط ثابت برای افراد به وجود آید.

حمیدرضا: تصور من این است در رضایت از زندگی، گذشته نمی‌تواند نقش داشته باشد البته این موضوع به معنای مطلق نیست یعنی تأثیر آن را به‌طور مطلق رد نمی‌کنم اما این موضوع اهمیت دارد که آن فرد از منظر شخصی و شخصیتی چطور آدمی باشد و بسته به این موضوع می‌تواند گذشته هم در میزان رضایتمندی او از زندگی (احتمالا بسته به مقایسه‌هایی که در سال‌های مختلف انجام می‌دهد) تأثیر بگذارد، این به این معناست که ارزش‌ها و موضوعاتی که به لحاظ معنایی برای او اهمیت دارد، چطور ایجاد شده است (که از فیلتر گذشته عبور می‌کند) و همین امر ممکن است در میزان رضایت از زندگی در او تأثیر داشته باشد.

رضا: آن فرد کجا شکل می‌گیرد، او در گذشته شکل می‌گیرد و با همان ارزش‌ها که در گذشته بوده!

حمیدرضا: ببینید گذشته به این معنا که بتواند در ارزش‌های امروزی فرد برای رضایت از زندگی تاثیرگذار باشد، منتفی است مثلا با احترام ویژه‌ای که برای روستاییان قایل هستم اما ممکن است برای فردی که در یک روستای دوردست زندگی می‌کند اهمیت نداشته باشد کورش کبیر چه کرده است؛ حتی عملکرد متاخرین هم در رضایتمندی از زندگی او تأثیر ندارد.

رضا: گذشته را به یک موضوع تخصیص نمی‌دهم و حتی این گذشته به همین دیروز هم قابل تعمیم است.

حمیدرضا: به‌نظر من موضوعی که ما فراموش کرده‌ایم، این است که رضایت از زندگی را از قالب شخصی، جدا می‌بینیم اگر به بخش اول صحبت‌ها توجه کنید، آن‌جا عرض شد که پیرامون افراد، پارامترهای مختلفی وجود دارد. در محیط پیرامون «مسعود» ١٠ پارامتر وجود دارد که بر رضایتمندی او از زندگی موثر است اما پیرامون فردی به نام «حمیدرضا» یا هر فرد دیگر، ۵ پارامتر موثر وجود دارد که البته ممکن است در این پارامترها گذشته هم وجود داشته باشد.

رضا: به نظر من رنگ گذشته در رضایتمندی از زندگی، پررنگتر است.

سارا: به نظر من نه گذشته در احساس رضایت از زندگی موثر است نه آینده بلکه معتقدم، این حال است که این احساس را به‌وجود می‌آورد.

رضا: این حال که شما می‌گویید اکنون که به وجود نیامده است، ریشه در گذشته دارد به همین دلیل است که من بر این موضوع تأکید دارم. گذشته است که قضاوتی را درباره زندگی به وجود می‌آورد که براساس آن رضایت از زندگی سنجیده می‌شود. به همین دلیل این حال درواقع گذشته است.

شادی: به نظر من آن چیزی که پایه سنجش قرار می‌گیرد محیط پیرامونی ما و در مقایسه با آدم‌های دیگر است. من اگر قرار باشد یک عامل را نام ببرم که در قضاوت افراد درباره میزان رضایت از زندگی‌شان ملاک قرار می‌گیرد، برابری با آدم‌هایی است که همسطح او هستند. یعنی در توانایی‌ها و استعدادها یک مجموعه با هم یکسان هستند اما وقتی می‌بینند در چنین وضعی، مطابق استعداد و توانایی‌ها جایگاه ندارید و افراد همسطح شما به موقعیت‌هایی که از نظر شما مناسب‌تر هستند، رسیده‌اند احساس نابرابری خواهید کرد که بر رضایت شما از زندگی تأثیر می‌گذارد. اینها همه در حال، اتفاق می‌افتد.

سارا: موضوعی که مطرح شد بر مقایسه فرد با افراد دیگر تأکید داشت و من اعتقاد دارم در میزان رضایت از زندگی نباید بر مقایسه با افراد، تمرکز داشت.

شادی: با این برداشت مخالفم. چرا نباید مقایسه کرد؟ ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که این مقایسه‌ها وجود دارد. من وقتی می‌بینم در سطح خاصی از تحصیلات هستم و در موقعیت اجتماعی مشخصی قرار دارم اما می‌بینم فرد دیگری که از همه لحاظ شبیه من است اما چیزهای بیشتری در زندگی به دست آورده، این موضوع بر رضایت من از زندگی تأثیر خواهد گذاشت.

رضا: این مقایسه، مقایسه‌ای فعالانه نیست. این مقایسه خود به خود اتفاق می‌افتد و اینگونه نیست که من انتخاب کنم مقایسه انجام دهم یا خیر. فضا به شما اجازه نمی‌دهد که مقایسه نکنید. سارا: من معنی این قیاس را نمی‌فهمم. حتما که نباید خود را با دیگران قیاس کنید. شما می‌توانید برنامه‌های خاص خود را داشته باشید. به نظر من این قیاس است که باعث مشکل می‌شود.

مسعود: البته می‌توانید فعالانه قیاس کنید یعنی این می‌تواند انتخاب شما باشد.

رضا: شما در مسیر این قیاس قرار می‌گیرید و فعالانه بودن آن را قبول ندارم.

حمیدرضا: تصور می‌کنم قیاس هم اگر صورت بگیرد و بخواهید براساس قیاس رضایتمندی خود را از زندگی بسنجید، باز هم این شما هستید که قیاس می‌کنید و مبنای مقایسه هم به‌طور قطع، نظرگاه شماست که طی سال‌های مختلف به وجود آمده است. به این موضوع توجه کنید که یک فرد ماهیانه ۵٠٠‌هزارتومان درآمد دارد و فرد دیگر ٢‌میلیون و ۵٠٠‌هزار تومان وقتی هم که فرد با حقوق کمتر خود را با دیگری مقایسه می‌کند این احتمال وجود دارد که چون مبنای مقایسه‌اش چیز دیگری است، رضایتمندی بیشتری از فرد مذکور داشته باشد. اگر قیاس را مبنا قرار دهید این پارادوکس را چطور پاسخ می‌دهید؟

مسعود: در حرف‌های شادی موضوعی وجود دارد که به نظرم باید حتما مورد توجه قرار دهیم. او چند پارامتر ازجمله شغل مناسب داشتن، روابط عاطفی مناسب و امنیت را مورد اشاره قرار داد. این چند پارامتر اقتصادی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است. من می‌گویم اگر سوالم این باشد که با چه پارامترهایی میزان رضایت از زندگی را می‌سنجیم، چه پاسخی وجود دارد و چه پارامترهایی را می‌توان برگزید و تأکید کرد که اینها سنگ محک ما برای سنجش میزان رضایت از زندگی هستند؟ و بر اساسا اینها بناست که بگوییم چه میزان رضایت از زندگی داریم. پارامترهایی که پایشان در زمین است و روحی و روانی و متافیزیکی نیستند. آیا اینگونه به قضیه نگاه کنیم بهتر است یا این‌که باید بگوییم هر فرد خودش می‌تواند به‌صورت فردی و قائم به شخص بگوید رضایت از زندگی دارد یا خیر. این موضوع اصلی است که من دنبال پاسخ به آنم.

رضا: من معتقدم ما فقط می‌توانیم تقریب بزنیم و بنا به پارامترهایی که شما گفتید میزان رضایتمندی را بسنجیم. به‌عنوان نمونه به این مقایسه توجه کنید. دو فرد را در نظر بگیرید که یکی از آنها بیمار روحی است و دیگری وضعیت سلامتی اجتماعی و اقتصادی خوبی دارد (با هر تعریفی که شما از این وضع خوب دارید) و هردو هم در جامعه‌ای با شرایط یکسان از نظر شغلی، امنیت و روابط زندگی کنند. می‌شود چنین دو نفری را پیدا کرد که آن بیمار، سرخوشی داشته باشد و از زندگی‌اش راضی باشد و دیگری ناراضی باشد. این اتفاق اگر بیفتد، می‌توان گفت اگر براساس این پارامترها، میزان رضایتمندی را بسنجیم و آن را مبنا قرار دهیم فقط می‌توان گفت به فرمول دقیق‌تری رسیده‌ایم نه فرمول کاملا دقیق.

مجتبی: من معتقدم این پارامترها را نمی‌توان از حالت فردی خارج کرد یا حداقل نمی‌توان گفت رضایتمندی از زندگی شخصی نیست چون در همان مورد که رضا مثال زد آدم بیمار می‌گوید از زندگی راضی است و وقتی در او آزمون‌های پزشکی مانند سنجش هورمون لذت را انجام دهیم می‌بینیم درست می‌گوید، به همین دلیل من معتقدم احساس رضایت از زندگی فردی است.

حمیدرضا: من معتقدم جنبه متافیزیکی موضوع برای احساس رضایت از زندگی بسیار موثر است. مثالی که درباره روستایی و تهرانی شمال شهر زدم همین معنا را به ذهن متبادر می‌کند. روستایی که از دار دنیا فقط یک درخت و یک زمین دارد و فرد برخوردار مالی که همه امکانات را دارد و فرد روستایی احساس رضایت بیشتری دارد.

شادی: آخر این موضوع متافیزیکی نیست.

حمیدرضا: چرا این موضوع چون جنسش از نوع احساس است، موضوع متافیزیکی محسوب می‌شود. از این رهگذر احساس رضایت به موضوعات مادی ارتباط مطلقی پیدا نمی‌کند بلکه به نظرم موضوعات متافیزیکی و روانی بیشتر دخیل هستند.

شادی: من این حالت را طور دیگری تحلیل می‌کنم. آن آدمی که در روستا زندگی می‌کند در واقع، به نسبت آگاهی‌اش از دنیای اطراف خود و زندگی‌های دیگر، افق محدودتری برای ابراز رضایتمندی دارد.

 

حمیدرضا: من با این حرف موافقم و این رد موضوعی که من مطرح کردم نیست و متافیزیکی یا روانی بودن موضوع را رد نمی‌کند. اساسا فرض کنید تمام دنیا به او می‌گویند آدم بدبخت اما او خودش احساس خوشبختی دارد و آن را ابراز می‌کند و در رفتارهایش هم نشان می‌دهد. من باز هم تکرار می‌کنم که وقتی درباره پارامترها صحبت شد بر این موضوع تأکید کردم که مثلا اطراف یکی ١٠پارامتر وجود دارد که باعث احساس رضایت از زندگی برای او می‌شود اما برای من ۵ پارامتر وجود دارد.

رضا: نکته‌ای که در صحبت‌های شادی بود برمی‌گردد به عرف اجتماعی. عرف می‌گوید تو درباره دریافت از زندگی اشتباه می‌کنی و دریافت نامناسبی داری اما من این احساس را ندارم.

حمیدرضا: اجازه بدهید من موضوعی را مطرح کنم. ببینید! حتی درباره پارامترهای کار خوب، روابط خوب و امنیت خوب و مناسب، به این دلیل که خوب بودن متغیری کیفی و نسبی است، به نظر افراد بستگی دارد. این همان چیزی است که به آن برداشت فردی می‌گوییم.

شادی: این فردیت را نمی‌فهمم، ما که در خلأ زندگی نمی‌کنیم باید موضوعات را نسبت به دیگران بسنجیم.

مسعود: برای این‌که بحث صورت‌بندی بهتری پیدا کند، این سوال را از میان صحبت‌های شما به‌عنوان یک پرسشگر مطرح می‌کنم که کدام «من» ملاک ارایه نظر درباره میزان رضایت از زندگی است؟ بچه‌ها هرکدام درباره موضوعی بحث کردند و مثال‌هایی درباره فرد روستایی و شهرنشین زده شد. یا درباره آگاهی صحبت شد که من فراتر از آن موضوع «خودآگاهی» را مطرح می‌کنم. درمجموع هرکدام از بچه‌ها بیشتر درباره «من» صحبت کردند که دنیایی را برای خودش تصویر می‌کند و می‌سازد. این‌جا شکاف و اختلافی به وجود می‌آید. آیا این دنیایی که «من» برای خودم می‌سازم و زندگی را براساس آن بنیان می‌نهم، با تعریف زندگی در دنیای واقعی، تفاوت ندارد؟ (که دارد) اما باید توجه کرد، مثلا من برای خودم دنیایی ساخته‌ام در یک اتاق و تمام آن محدود به فضایی یک در یک متر یا بیشتر می‌شود و با سازم، کتاب‌هایم و حتی لیوان چای و قندانم، اتمسفری را می‌سازم که زندگی من است. با این وجود در بیرون از این دنیا، دنیایی واقعی وجود دارد که توسط پارامترهای بیشماری تعریف شده است. همین «من» در دنیایی محصور شده که توسط تاریخ، جغرافیا، ژئوپلتیک و دیگر موضوعات تعریف می‌شود که دنیایی دیگر است. درباره چنین دنیایی، نظراتی هم وجود دارد. مثلا یک وقتی توسط مارکس یا دیگران موضوع از خود بیگانگی مطرح شد و وقتی دیگر بحث‌هایی در رابطه با بهره‌کشی انسان از انسان، اما این دنیا با هر نقدی که ما بر آن داشته باشیم، دنیای واقعی است. ما می‌توانیم در دنیایی زندگی کنیم که خود آن را ساخته‌ایم اما نباید فراموش کرد در بیرون، با دنیایی واقعی و قابل لمس مواجه هستیم. به همین دلیل آن‌جا که موسسه‌ای نظرسنجی می‌کند و در آن به ایران از نظر رضایتمندی از زندگی افراد این جامعه، رتبه ١٢٢ از میان ١۵٨ کشور می‌دهد، درباره دنیای واقعی بحث کرده است نه دنیای فردی. دنیایی که از قدیم تاکنون بوده و ساخته شده. دنیایی که یک پایش در قرون‌وسطی است و یک پایش در استعمار هند و چین و قس علیهذا! بحث من این است اگر قرار باشد درباره رضایتمندی از زندگی بحث کنیم باید چه سنگ محکی برگزینیم و به کدام دنیا اصالت بدهیم؟ دنیایی که واقعی است یا دنیایی که به صورت فردی توسط هرکدام از ما ساخته شده، دنیایی که ‌هایدگر از آن به‌عنوان دنیای درونی خودمان یاد می‌کند و خود برای خود ساخته‌ایم یا دنیای شهری هنری لوفور؟

به هر روی هنوز این سوال باقی مانده که به کدام دنیا باید رجوع کرد؟ دنیای واقعیت‌ها که در آن تکنولوژی هست و آزادی‌های مدنی و… از سوی دیگر در آن جنگ هم وجود دارد، در آن انسان‌ها کشته می‌شوند و موضوعاتی مانند جنایت اسراییل در غزه نیز هست. این پرسش را نباید فراموش کنیم که رجوع به کدام دنیا به صلاح ما است؟ و کدام یک و به چه میزان با واقعیت نزدیک است؟ یادمان نرود ما وقتی بحث می‌کنیم، تا حد زیادی از موضوعات مادی بحث به میان می‌آید، به این دلیل که باید قابل‌لمس باشد. در چنین برآوردهایی، بحث معنوی اصالت ندارد و بیشتر موارد باید براساس موضوعات مادی و کاملا ماتریالیستی سنجیده ‌شود. به همین دلیل است که من در طرح پرسشم بر این موضوع تأکید می‌کنم که وقتی درباره رضایت از زندگی حرف می‌زنیم، درباره زندگی درکدام دنیا بحث می‌کنیم و باید بحث کنیم؟ دنیایی که خود برای خودمان ساخته‌ایم که مثل یک پیله می‌ماند که دور خودمان تنیده‌ایم یا دنیای واقعیت‌ها؟

مجتبی: در پاسخ به این سوال من پرسشی مطرح می‌کنم. این‌که شما چطور دنیای واقعی را از دنیایی که من برای خودم ساخته‌ام، جدا می‌کنید؟ و تشخیص می‌دهید دنیای واقعی و شرایط واقعی چیست؟ من معتقدم شرایط واقعی برای هر فرد تا فرد دیگر متغیر است و شرایطی است که بیشتر اوقات در آن هستم و همین شرایط است که زندگی مرا تشکیل می‌دهد و به قاعده براساس همین شرایط است که می‌توان رضایتمندی من از زندگی را سنجید. مثلا «من» وقتی قرص مصرف می‌کنم یا موادمخدر، اکثر اوقات در شرایطی هستم که استفاده از این دارو یا… را برای من به وجود می‌آورد. برای همین هم مرا باید با این شرایط سنجید. ممکن است شرایط واقعی برای افراد دیگر، شرایطی باشد که در آن سلامت روحی و روانی داشته باشند. شکمشان نه سیر باشد نه گرسنه و هیچ دارویی استفاده نکرده باشند. مثالی درباره این موضوع شاید بیشتر فضا را روشن کند. فردی را در نظر بگیرید که قرص و داروهای ضدافسردگی (به‌طور مستمر و سال‌ها) مصرف می‌کند. اگر این داروها را یک هفته از او بگیرید و در همین حال از او بپرسید از زندگی راضی است؟ به‌طور طبیعی پاسخش این است: حالم از زندگی به هم می‌خورد! اما وقتی داروها را دوباره به او برگردانید و او همان‌طور که همیشه تحت‌تأثیر آنهاست و به آنها عادت دارد، در شرایط معمول و همیشگی خودش قرار گیرد و دوباره سوال را تکرار کنید، پاسخ خواهید شنید: همه چیز مرتب است و از زندگی راضی هستم! شرایط واقعی برای چنین فردی همین است و ما نمی‌توانیم بگوییم شرایط واقعی که زندگی او را تشکیل می‌دهد همان است که ما می‌گوییم و براساس این شرایط او را قضاوت کنیم. از نظر ما او از شرایط طبیعی و واقعی دور شده اما واقعیت زندگی او همین است.

مسعود: خب در این موقعیت، بحث حقیقت و واقعیت مطرح می‌شود. بحثی که در خلال سال‌ها انسان را درگیر خود کرده و بسیاری از متفکران و روشنفکران، به شکاف دیرپای بین واقعیت و حقیقت اشاره کرده‌اند. بله! ما وقتی از حقیقت و واقعیت یاد می‌کنیم، احتمالا شبیه همان بحث عرفی و غیرعرفی بودن است که رضا مطرح کرد. مثلا «آنگ‌سان‌سوچی» در برمه سال‌های زیادی زندانی می‌شود درحالی‌که از قدرت دور است و از حقوق خود محروم شده اما چون در جست‌وجوی حقیقت بوده و از این جست‌وجو احساس لذت کرده، در زندان خانگی حالش خوب است. اما این واقعیت را تغییر نمی‌دهد. واقعیت این است که او زندانی است. بحث از حقیقت اصولا بحث از گمشده انسان است. البته تلاش‌های مستمر و بسیاری در هزاره‌ها و قرون متمادی برای دستیابی به حقیقت انجام شده که حقیقت چیست؟ به نظرم می‌رسد وقتی پای شکاف واقعیت و حقیقت پیش می‌آید همه درگیر می‌شوند و حتی برای بسیاری از ما ممکن است این ذهنیت پیش‌آید که حقیقت خود را در یک مقاله، نوشته، کتاب یا هر چیز دیگر، پیدا کرده‌ایم و حقیقت همان است که ما دریافته‌ایم اما واقعیت‌هایی هم وجود دارند که در همان لحظه، شکافی عمیق در موضوع یا برداشت ما ایجاد می‌کنند.

به هر روی، سوی دیگر سکه حقیقت، واقعیت موجود است. این توضیح به این دلیل لازم بود که نگاه واقعی و حقیقی را تفکیک کنیم. حالا بازگردیم به پرسش اصلی‌مان و موضوع اساسی که درباره رضایت از زندگی است و آن‌جا هم بحث واقعیت و حقیقت مطرح است. ما باید رضایت از زندگی را در کجا ببینیم؟ در دنیایی که خودمان می‌سازیم؟ یا دنیایی که پیش‌تر توسط صاحبان قدرت و ثروت برایمان ساخته شده است؟

شادی: من فکر می‌کنم رضایت از زندگی که ما می‌گوییم، حسی درونی است و آرمان‌ها و اهداف افراد را به‌عنوان مولفه‌های تشکیل‌دهنده این مفهوم دربر می‌گیرد و اگر بخواهیم تعریفی را ارایه بدهیم که بتوانیم از آن به نتیجه‌ای برسیم، به نظر می‌رسد آن تعریف، ناچارا تعدادی متغیر ملموس را داراست که من اسم آنها را حقوق اولیه افراد و انسان‌ها می‌گذارم؛ یعنی چیزی که به‌عنوان حق زیستن برای یک انسان تعریف می‌شود. این‌که یک نفر به شرایطی برسد که بتواند بقایش را تضمین کند تا بعد از آن بتواند به اهداف و آرمان‌هایش برسد؛ من فکر می‌کنم این اولین و پایه‌ای‌ترین چیزی است که می‌توانیم توسط آن، میزان رضایت یک فرد را از زندگی، ارزیابی کنیم. به‌طور مثال، تصور حقوق اولیه زندگی برای فردی که در یک کلانشهر زندگی می‌کند، متفاوت است از تصور حقوق اولیه فردی که در یک روستای کوچک زندگی می‌کند. اما اگر بخواهیم به‌طور کلی، از معیاری سخن بگوییم که براساس آن صورت‌بندی از مفهوم رضایت از زندگی داشته باشیم، همان متغیر‌هایی است که در بیشتر تحقیقات انجام شده، مورد استفاده قرار گرفته‌اند و می‌توان به‌صورت کمّی از آنها حرف زد و ارتباطشان را با دنیای واقع پیدا کرد و رضایت از زندگی را توسط این المان‌های پایه‌ای و ملموس، تخمین بزنیم.

حمیدرضا: رضایت از زندگی در «حال» و همان احساسی است که افراد درباره اکنون خود دارند اما نمی‌توان از نظرگاه افراد نسبت به آینده که در به وجود آمدن آن، پارامترهای زیادی دخیل است، صرف‌نظر کرد. به نظر من موضوعات متافیزکی در به وجود آمدن نظرگاه افراد، بسیار اهمیت دارد به همین دلیل اگر این پرسش را از من بپرسید که رضایتمندی از زندگی موضوعی فیزیکی است یا متافیزیکی، پاسخم متافیزیک است. مسعود حرف درستی درباره پارامترهایی قابل سنجش زد و از پارامترهای مهمی بحث به میان آورد که برای سنجش میزان رضایتمندی از زندگی، باید پایشان روی زمین باشد. اما نظر من درباره این موضوع چنین است که وقتی پارامترهایی مانند شغل، ارتباط عاطفی و اجتماعی، امنیت یا دیگر موارد را مطرح می‌کنیم، از رضایت شغلی، رضایت‌عاطفی و اجتماعی و دیگر رضایت‌ها بحث کرده‌ایم که هرکدام در تخمین رضایت از زندگی افراد، ضریبی دارند اما درمجموع رضایت از زندگی حسی است که در به وجود آمدن آن، امور متافیزیکی ضریب قابل توجهی در آن دارد و چون از منظر علمی و در محاسبات آماری چنین پارامترهایی، متغیرهای «کیفی» هستند نه کمی، رسیدن به واقعیت آن بسیار دشوار است. به همین دلیل است بحث‌هایی هم که ما در این مجال انجام دادیم، همه درست است و در اصل هرکدام بخشی از ماجرا را مطرح می‌کنند اما نه تمام آن را. مجموع چنین شرایطی را که در نظر بگیریم، میزان رضایت از زندگی، یک پایه اساسی دارد که «پایه معنایی» رضایتمندی از زندگی است.

مسعود: این‌که این موضوع پایه معنایی دارد در جای خود درست و قابل بحث است اما شکاف بین جهان سنتی و مدرن، باید موردتوجه قرار گیرد. در جهان مدرن ما با شهروندی مواجه هستیم که به‌رغم تمام گرفتاری‌ها و حواشی‌‌اش، باید حقوقش اعم از حقوق اولیه و اساسی را داشته باشد. ما در قرن٢١ زندگی می‌کنیم. قرنی که پس از جدی‌ترین جدال‌ها بین سنت و مدرنیته از راه رسیده است. قرنی که در آن روشنفکران، فلاسفه و آدم‌های اهل مسأله ‌و بحث، تلاش‌های فراوانی برای به ثمر رسیدن حقوق‌اولیه و ثانویه و ساختن جهانی کرده‌اند که انسان از زندگی در آن احساس رضایت کند. به همین دلیل است که رسیدن به حس رضایت از زندگی باید براساس پارادایمی مدرن پی‌ریزی شود و ابزاری هم که باید برای سنجش میزان رضایتمندی از زندگی استفاده شود باید براساس پارامترهایی بنیان نهاده شود که پایی در زمین داشته باشند نه این‌که در آسمان دنبال ظهور و بروز آن باشیم. شما می‌گویید رضایت از زندگی یک احساس است، بله! اما این احساس که از آسمان در افراد ایجاد نمی‌شود. انسان‌ها احساس‌هایشان را همین‌جا و در روی زمین پیدا می‌کنند آن‌هم با پارامترهای صرفا اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و سیاسی. مثلا وقتی «بدیو» از رخداد حرف می‌زند یعنی لحظه وقوع سیاست مردم، همانجایی است که کسی که در متنش قرار دارد احساس رضایت از زندگی می‌کند. مثلا تردید نمی‌توان کرد که مردم ایران در ۶ماهه دوم ‌سال ۵٧ احساس رضایت از زندگی‌شان سر به فلک می‌کشیده زیرا در حال ایجاد تغییری اساسی در زندگی خود بوده‌اند. شما تصور کنید در آن لحظه تاسیسی رخ داد، هرکس درگیر یک حس درونی بوده اما این حس از کجا نشأت گرفته بوده؟ خب معلوم است از کف خیابان و از رخدادی که روی زمین درحال وقوع بوده است.

این یک وجه قضیه است اما وجه دیگر که خیلی حایز اهمیت است، برمی‌گردد به نظرسنجی‌ها و آمارهایی که توسط نهادهای بین‌المللی درباره موضوعاتی نظیر رضایت از زندگی منتشر می‌شوند. به نظرم این آمارها تنها زمانی ارزش خواهند داشت که عطف به پارامترهای اساسی زندگی امروزی افراد و جوامع مطرح شوند یعنی پارامترهایی نظیر شغل، امنیت، درآمد، تفریح، ساعت‌کار، آینده و… که البته به‌نظر می‌رسد در جهان پیشرفته همین‌طور هم هست و موسسات نظرسنجی نمی‌آیند احساسات درونی افراد را در این مسأله دخیل کنند. بنابراین وقتی مطرح می‌شود ایران بین ١۵٨ کشور دنیا رتبه ١١٢ را در میزان رضایت از زندگی دارد، یعنی ما یک جای کارمان می‌لنگد و باید بنشینیم به بررسی وضعیت!

برچسب‌ها : ,