ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت
عالیه شکربیگی، جامعه‌شناس مطرح کرد:

افراط‌گرایی فرهنگی در تضاد با شادزیستن

شهروندان:
به دیوارهای شهرمان نگاه کنیم و به چهره آدم‌هایمان. به چشم‌های کودکان و دفترهای نقاشی‌شان نگاه کنیم. حتی یک نگاه گذرا در رنگ‌های سرتاسر شهر،می‌گوید آن‌چه را نمی‌خواهیم بشنویم.

عالیه شکربیگیگاهی انگار از هر گوشه و کنار غم است که آوار زندگی‌مان می‌شود.واقع‌بین‌تر که باشیم با این همه گرفتاری و این قیمت‌های سرسام‌آور اصلا لازم نیست به همین چیزها هم نگاه کنیم. این‌طوری است که ترانه‌های شاد قدیمی از یادمان می‌رود و خندیدن و شاد بودن را از آن کسانی می‌دانیم که غمی ندارند یا سبکسر و بی‌خیالند.آن‌چه که از نظر عالیه شکربیگی ،جامعه‌شناس، باعث به‌وجود آمدن این نگاه می‌شود، هم برخی عادت‌های نامطلوب و افراط‌گرایی فرهنگی است که اغلب جایگاه فکری درستی نیز ندارند و هم شرایط جامعه است که نمی‌شود به روی‌شان چشم بست.شادی گم است. نه در رسانه‌هایمان جایی دارد و نه در بیلبوردهایی که انواع و اقسام پیام‌ها را به چشم مان می‌آورند.گم است و پیدا کردنش انگار بین مشکلات ریز و درشت‌مان میکروسکوپ‌های قوی می‌خواهد.در ادامه مشروح گفت‌وگو با عالیه شکربیگی، استاد دانشگاه و جامعه‌شناس را درباره نگرش‌های منفی نسبت به نشاط در جامعه و تاثیر آنها بر روابط اجتماعی می‌خوانید:

  • چه چیزی باعث می‌شود که در فرهنگ و جامعه ایرانی، بیشتر اوقات نشاط و شادی مترادف با سبکسری یا بی‌خیالی می‌شود و به نوعی مذموم است؟

وقتی تاریخ مردم این کشور و این فرهنگ را بررسی می‌کنیم، می‌بینیم در گذشته فرهنگ، ارتباطات و تعاملاتی شاد داشتند. گویای این تاریخ، موسیقی‌هایی است که از قومیت‌های مختلف برجای مانده است.اگر موسیقی قوم کرد یا سایر قومیت‌ها را بررسی کنید می‌بینید که هم حماسه بوده و هم شادی.اما به مرور زمان این مساله جاافتاده که کسی که شاد باشد بی‌خیال یا سبکسر است.به لحاظ جامعه‌شناختی، انسان نیازهایی دارد که برای رسیدن به آنها از یکسری راه‌ها عبور می‌کند و وسایلی به دست می‌آورد تا بتواند به آن نیازها پاسخ دهد و به هدف‌هایش برسد.پاسخ به آن نیازها و رسیدن به هدف‌هاست که باعث می‌شود جامعه هم به لحاظ روحی و هم به لحاظ روانی شاد و سالم باشد. پارسونز در نظریه‌ای نیازهای انسان را شامل نیازهای اقتصادی، اجتماعی،فرهنگی،سیاسی و تکریم و کرامت شخصیت انسانی می‌داند.اگر به هر دلیل شرایط در جامعه به‌گونه‌ای شود که هر کدام از این نیازها برآورده نشود، انسان احساس شادی نمی‌کند. درواقع جامعه‌ای را می‌توانیم شاد و بانشاط بدانیم که پاسخ نیازهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و کرامت شخصیت انسانی را دریافت کند.با توجه به این پایه،درباره شاد بودن یا نبودن جامعه به چند مساله اشاره می‌کنیم. یکی این‌که با توجه به آمارها و نتایج و تحقیقاتی که در دسترس ماست، ما مشکلات اقتصادی فراوانی داریم و به لحاظ اخلاقی نیز از یک جامعه عصبی و خشن برخورداریم.کافی است در خیابان، اتوبوس‌ها و حمل و نقل عمومی با مردم همسفر شوید تا ببینید که مردم دارای قیافه‌های افسرده‌ای هستند و تا بحثی پیش می‌آید سریع تنش و خشونت و جدال می‌آفرینند که نشان‌دهنده این است در لایه‌های درونی و ذهنیت جامعه و بینش‌ها و اندیشه‌های مردم مسائل و مشکلاتی به‌وجود آمده که چنین جامعه عصبی را برایمان خلق می‌کند و نشان‌دهنده این است که بعضی از نیازهای مردم برآورده نمی‌شود.هرکدام از این نیازها می‌توانند به‌عنوان متغیر در مورد شادنبودن انسان تاثیرگذار باشد.

مساله دیگر تفکر و ذهنیتی است که تلاش می‌کند جامعه را غمگین ببیند.درحالی‌که در دین ما شادی و نشاط مساله مهمی است.نوعی تفکر افراط‌گرایی فرهنگی تلاش دارد به جامعه بفهماند که سنت خواهان شاد بودن مردم نیست.اگر خنده‌ای بر لبانتان بیاید ۱۰دقیقه دیگر به گریه می‌افتید.اگر بخندید نشان‌دهنده سبکسری است. این مساله را خلق عادات نامطلوب فرهنگی توسط این تفکر می‌نامیم. ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که رفتارهای مطلوب اجتماعی ما برآمد هنجارها و آداب و رسومی است که در آنها رفتار ما نقش بسته.ممکن است یک‌سری هنجارها را تعیین کنیم که جوانان ما نباید با صدای بلند بخندند و خندیدن بلند ضد ارزش است اما باید درنظر داشت که با صدای بلند خندیدن به منزله سبکسری و ندانستن آداب و رسوم نیست. آداب و رسوم جامعه برآیند فرهنگ جامعه است و چسباندن یک انگ یا برچسب،جایگاه درست فرهنگی و فکری ندارد.در کنار اینها ممکن است مجموعه‌ای از عوامل باعث خلق جامعه‌ای غمگین ‌شوند. رسانه‌ها و اتفاقاتی که در خیابان، انسان شاهد آن است به‌گونه‌ای پیش می‌رود که مردم شاد نباشند و غمی را برای خودشان بخرند. همین تفکر که می‌گوید اگر الان بخندی بعدا به گریه می‌افتی پایه علمی و اجتماعی و جامعه‌شناسی ندارد و برخاسته از تفکر افراط‌گرایی فرهنگی است.چنین افکارهای نامتعارف، افراط‌گرایانه و اقتدارگرایانه ناشی از منش استبدادی است که در گذشته در زمینه شادی و نشاط به وجود آمده و باید در افراد تخلیه شود.

  • این مساله چه تاثیری در روابط اجتماعی افراد با هم دارد؟

انسان وقتی که صبح چشمش را باز می‌کند و پایش را از در خانه بیرون می‌گذارد با مسائل مختلف رو به‌روست که ذهن او را آسوده نمی‌گذارند.دوربین‌های مداربسته و عوامل کنترل‌کننده در محیط‌های مختلف باعث می‌شوند انسان دایم احساس کند که عاملی او را کنترل می‌کند و ناخودآگاه به سمتی می‌رود که نقش بازی کند و تصنعی رفتار کند.این ساختار اجتماعی غلطی که تعریف شده و مردم را وادار به نقش بازی کردن کرده، باعث می‌شود که اگر شما یک روز شاد را شروع کرده‌اید در هنگام انتقال آن به دیگران احساس کنید که با معیارهای دیگر تعریف شده همخوانی ندارد و آن روحیه را تغییر می‌دهی.یعنی بین ساختار و کنشگران شکاف وجود دارد و ساختار بین مردم سرمایه اجتماعی ندارد.چون اعتماد بین عاملیت و ساختار موجود نیست افراد نمی‌توانند همدلی و همبستگی داشته باشند.این ساختار جبرگرایانه باعث می‌شود وقتی فرد کمی تخطی کند دچار احساس گناه شود و شادی او از بین برود.زیرا خود را در چنبره کنترل می‌بیند و احساس ترس جای احساس شادی را در او می‌گیرد.یعنی این شکاف عاملیت و ساختار نمی‌گذارد سرمایه اجتماعی شکل بگیرد.به همین دلیل قوانینی تصویب می‌کنند که مردم به اجرای آن توجه نمی‌کنند چون به ساختار اعتماد ندارند. پس نشاط و شادمانی از یادشان می‌رود.

  • نبودن نشاط در جامعه بیشتر به خلق و خوی یک مردم یا فرهنگ مربوط است یا ناشی از شرایط اجتماعی آن جامعه است؟

طبیعتا چیزی که الان مهم است قرار گرفتن ما در شرایط کنونی ایران است و به شهادت آمارها،مشکلات اقتصادی خانواده‌ها بالاست.‌ سال ۱۳۸۷ در تحقیقی از مردم خواستیم در ۵ اولویت مشکلاتشان را بگویند، ۶۰‌درصد در شهر تهران مشکلات اقتصادی را به‌عنوان مشکل اول انتخاب کردند.درواقع به‌دلیل سیاست‌گذاری‌های غلط اقتصادی در سطح جامعه و این‌که همواره در ساختار، آدم‌هایی بودند که توجه به فقرا نداشتند و نشانه‌اش اختلاس‌های کلان است، این وضع پابرجاست.وقتی نیمی از جمعیت از رفاه اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی برخوردار نیستند چطور توقع داریم شاد و بانشاط باشند.اگر خواهان با نشاط بودن جامعه هستیم باید به حل مشکلات آنها بپردازیم.وقتی آمار طلاق، خشونت خانوادگی و مشکلات اقتصادی تا این حد زیاد است نمی‌توان توقع شادی داشت. سیاست‌های غلط ساختارها و دخالت دولت در ازدواج مثل برنامه‌های ازدواج دانشجویی که به سستی مناسک ازدواج می‌انجامد،بی‌تاثیر نیستند.دولت‌ها فکر می‌کنند خانواده بنگاه است و باید برایش سند تعریف کنند اما خانواده محل معرفت،شناخت،هویت‌ و نشاط است.وقتی در جامعه فرزندان ما زیر بار قسط و بدهی به دنیا می‌آیند چه توقعی داریم؟ باید تاکید کرد که نابرابری‌های اقتصادی ‌و اجتماعی، نشاط را از بین می‌برند.

  • چطور می‌توان به مردم در یک جامعه شهری که هنگام شادی مورد سرزنش قرار می‌گیرند و اغلب هم سعی می‌کنند شادی را پنهان و غم‌هایشان را بیشتر بیان کنند، نشاط را آموزش داد؟

این بسیار طبیعی است که می‌شود انسان شاد باشد.یکی از عامل‌های آن رسانه است که می‌تواند شادی را به جامعه القا کند. من می‌خواهم بگویم انسان می‌تواند با خوردن یک فنجان چای یا یک پارک رفتن در سپیده‌دمان احساس شادی کند. متاسفانه ما جهت‌گیری مادی برای نشاط تعریف کردیم.مردم فکر می‌کنند اگر خانه نداشتند نشاط مال آنها نیست.لازمه اصلاح این نگرش این است که مطبوعات و رسانه‌های مختلف به نوعی به خلق مفاهیم فرهنگی جدید که باعث شادی می‌شود، کمک کنند. ممکن است فرد با خواندن یک کتاب یا یک گپ‌زدن شاد شود.این مصداق‌های شادی را باید برای مردم فرهنگ‌سازی کنیم.با خلق یک ذهنیت جدید و جهان‌بینی و رفتارهای جدید با خود و دیگران،فرد می‌تواند باعث شود نگرش نسبت به شاد بودن تغییر کند.

حتی در بیلبوردها می‌شود این مسائل را جا انداخت و کم‌کم جامعه را تحت تعلیم قرار داد.امروزه در دنیا جهت‌گیری مصرف‌گرایی به وجود آمده و چون در ایران شکاف عظیم طبقاتی و تبعیض جنسیتی وجود دارد،باعث ناراحتی می‌شود اما انسان می‌تواند خود را قوی کند که این تبعیض را نادیده بگیرد یا دانایی خود را در جهت از بین بردن این مشکلات به کار ببرد،با نوشتن،درس دادن،همکاری با نهادهای مردم‌نهاد در جهت از بین بردن فیلترها و ارزش‌های مادی‌گرایانه و تبعیض و به این شکل ساختار را وادار کنند که سیاست‌های مختلف سالم‌سازی و اسباب شادی را به وجود بیاورد.نباید منتظر ساختار باشند.هرکدام در هر جایی که هستیم می‌توانیم در سطح کل تاثیرگذار باشیم.

شهروند