نسل مدعی سواد دور از فرهنگ
شهروندان – تقی آزادارمکی*:
یکی از معضلاتی که ایران در شرایط معاصر دچار شده است و کمتر به آن اشاره میشود بیتوجهی به فرهنگ و فضای فرهنگی و افراد فرهنگی است. همه تلاشها در کسب مهارت و مدرک و دانش است تا فرهنگ. به همین دلیل هم است که جامعه دارد باسوادتر میشود اما مشکلدارتر.
مشکلاتی که این جامعه دچار شده و در آینده هم دچار خواهد شد، ریشهاش در کمفرهنگی است تا بیسوادی. مردمان ایران دیروز کم سواد یا بیسواد بوده ولی اهل فرهنگ و ادب بودند درحالیکه مردمان امروز ایران با سوادتر و با مدارک بالا هستند ولی از کمفرهنگی رنج میبرند.
این صورت مساله است. من مشکل اصلی در ایران را کمسوادی یا بیسوادی نمیدانم. بیسوادی یا کمسوادی بیشتر مشکل مدیران و سیاستمداران است. درحالیکه اصحاب فرهنگ و ادب بیش از اینکه به سواد توجه کنند به ادب، شخصیت و فرهنگ توجه دارند.
از این لحاظ از نظر صاحبنظران فرهنگ و اخلاق در ایران و مشکل ایران معاصر، دعوای با فرهنگ و دوری از فرهنگ و بداخلاقی است. این مساله را بارها اصحاب فرهنگ در ایران مطرح کردهاند. ما در زندگی روزمره هم شاهد نوعی افول فرهنگ هستیم. کمتر شاهد این هستیم که مردم ایرانی با ارجاع به ضربالمثلها و کلمات قصار، قصیدهها، اشعار و تجربیات ایرانی به داوری بنشینند. خصوصا با حضور نسل مدعی سواد دور از فرهنگ که با تکیه بر سواد رسانهای به نقد نسل میانی و نسل کهن ایرانی اقدام کرده است. در نقادی نسل میانی و کهنسال ایرانی با استفاده از اطلاعات رسانهای اقدام کرده و هر روز هم از فرهنگ اسلامی و ایرانی دور میشود.
با این تفاوت در زبان است که مشکل اصلی جامعه ایرانی ظهور میکند و آنرا من وارد شدن به چرخه بداخلاقی و کمفرهنگی نام مینهم. بیشتر مردم ایران در مسیر لجاجت با بنیانهای فرهنگی و اخلاقیشان قرار گرفتهاند. در زمانی این اتفاق میافتد که سطح سواد مردم بالا رفته اما سطح فرهنگ آنها پایین آمده است. برای فهم این معنی بد نیست به مجموعهای از محاورات افراد در زندگی روزمره و پیامهایی که بین آنها به شکل ایمیلی و رسانهای رد و بدل میشود، توجه شود. در اولی کمتر مردم اصرار دارند تا از عبارات معتبر فرهنگی بهرهگیری کنند.
نوعی لختی زبانی ظهور کرده است و هر نوع کلمه و بیانی بدون شرایط و موقعیتهای اجتماعی و فرهنگی مورد استفاده قرار میگیرد. در این زمینه میتوان به نقش انحرافی رسانه ملی اشاره کرد. در مجموعه کارهای نمایشی و گزارشی رسانه این لختی زبانی دیده میشود.
مورد دوم را میتوان در نظام ارتباطی شکل گرفته حول و حوش پیامهای کوتاه ردوبدل شده هر روزه و همه وقتی و موقعیتی بین گروههای اجتماعی بهطور فراگیر دید.
بیشتر پیامها نقد بیانهای فرهنگی و اخلاقی جامعه است تا نقد نابسامانیهای اجتماعی. کمتر پیامی در نقد قدرت یا سیاست خاصی است. اکثر آنها نقد سنت، اخلاق، فرهنگ و شخصیتهای تاریخی و است. چرا این راه دنبال میشود؟ به دلیل قرار گرفتن جامعه در چرخه معیوب کمفرهنگی و اشتباه گرفتن سواد با فرهنگ.
مردم ایران آموختهاند تا سواد را معادل فرهنگ بدانند. سواد راهی در دستیابی به فرهنگ و اخلاق است نه معادل آن. این آموخته منشأ بسیاری از نابسامانیهای فرهنگی شده است.
اینکه مردم کتاب نمیخوانند به دلیل کماهمیت شدن فرهنگ است. افراد و گروههای اجتماعی کتابهای خاصی میخوانند. البته بیشتر اطلاعات آنها از طریق رسانه ملی و رسانههای فرامرزی و اینترنت بهدست میآید. اما وقتی میتوانستیم از مردم بخواهیم کتاب بخوانند که فرهنگ در جامعه اهمیت داشت. در ایران معاصر فرهنگ کمتر به معنای فرهنگ نه ایدئولوژی و سیاست اهمیت دارد.
کمتر در ایران ما به عناصر، حوادث و شخصیتهای تاریخی اهمیت میدهیم تا مردم تشویق شوند در مورد آنها بیشتر بدانند و دانستن را از راه خواندن آثار بیابند. به همین دلیل است که نمیشود گفت مردم ایران کتاب نمیخوانند. کتاب میخوانند. کتابهایی که مبلغ فرهنگ است خوانده نمیشود.
کتابهایی که نشانگر هویت، سنت و فرهنگ است کمتر خوانده میشود. البته مراکز انتشاراتی که کتاب درسی چاپ میکنند در فروش کتاب و جلب مشتری مشکل کمتری دارند. درحالیکه مراکز انتشاراتی که کتاب فرهنگی منتشر میکنند در مسیر نابودی قرار دارند. آنها کمتر توان چاپ کتابی در حوزه فرهنگ دارند.
نه مشتری هست که کتاب فرهنگی بخرد و نه دولتی هست که از این نوع مراکز انتشاراتی حمایت کند.
از بیشتر این مراکز نامی باقی مانده است. در بعضی از حوزهها ما کمبود مطالعه و کتابخوان داریم و در بعضی از حوزهها زیادی کتابخوان و مطالعه. برای تنظیم فضای کتابخوانی، سوادآموزی، فرهنگآموزی و توسعه فرهنگی نیازمند تقویت عناصر و فضاهای میانی هستیم. این فضاها و نیروهای میانی هستند که کتابخوانهای سوادآموز را با کتابخوانهای فرهنگدوست مرتبط میکنند. من این حوزه واسطی را بسیار مهم میشناسم. حوزهای است که کمتر مورد توجه قرار گرفته. در بعضی از شرایط هم این حوزه واسطی مورد تعرض و بیمهری قرار گرفته است.
حوزه واسط که نقش تنظیمکننده در مطالعه و کتابخوانی دارد متشکل از عناصری چون ادبیات، شعر، رمان، قصه، دین و تاریخ است.
ما اگر این فضاها را تقویت میکردیم مشکلی در حوزه کتاب و مطالعه نداشتیم. متاسفانه ما در این فضاها بیشترین مشکلها را داریم.
کتاب خوب در حوزه تاریخ وجود ندارد تا مردم به خواندن آن تشویق شوند. رمان و داستان و قصه خوب نوشته نمیشود تا خواننده پیدا کند.
در حوزه شعر هم همینگونه است. در حوزه اخلاق و دین هم اینگونه است. دربعضی از این حوزهها بیشترین تلاش انتشار کتابهای قدیمی است که خوب است اما نیاز به فضای جدید داریم که در این زمینه کاری نمیکنیم.
بعضیها تصور میکنند چاپ کتابهای قدیمی پاسخگوی نیاز مورد اشاره است. این کار تا حدودی انجام شده اما مشکل مورد نظر حل نشده است. جامعه جوان نیاز به نجوای فرهنگی از طریق شعر، ادبیات، قصه، داستان، رمان و
تاریخ دارد. این نجوا اگر ظهور کند یعنی نیروی واسط شکل بگیرد آن وقت پیوند موردنظر شکل خواهد گرفت و سواد، تخصص و فرهنگ با هم خواهند بود و سوادآموزی همراه با کتابخوانی و کتابخوانی همراه با فرهنگدوستی خواهد شد.
*جامعهشناس
شهروند