ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت
تأملی پیرامون نسبت «آب» و «سیاست»

همنشینی آب و عدالت

شهروندان – دکتر محمد حسین ملایری*:
شاید مارکس نخستین کسی بود که از نسبت «آب» و «سیاست» سخن گفت. مارکس و انگلس به این نتیجه رسیدند که فهمی که آنان از ماتریالیسم تاریخی دارند و ادواری که برای آن برمی‌شمارند (از قبیل کمون اولیه، برده‌داری و فئودالیسم) در جوامعی مانند جوامع شرقی ایران، جوابگو نیست.

کم‌آبیبنابراین هر دو به این نتیجه رسیدند که باید از چیزی به نام «شیوه تولید آسیایی» سخن بگویند؛ بدین معنی که ادوار فوق در جوامع غربی قابل جست‌وجو است و کمتر می‌توان نشانه‌هایی از آن‌ها را در جوامع آسیایی، سراغ گرفت.

مارکس می‌گوید ارزش اضافی در جامعه برده‌داری به وسیله برده‌دار، در جوامع فئودالی به وسیله فئودال، در جامعه سرمایه‌داری به وسیله سرمایه‌دار و در جامعه آسیایی، به وسیله دولت، غصب می‌شود.

«ویتفوگل» کسی بود که کوشید کژی‌ها و کاستی‌های مارکس و انگلس را تا حدودی رفع کند. او مسائل اجتماعی شرق را تماماً در «آب» خلاصه کرده و از جامعه آبی، اقتصاد آبی، رژیم سیاسی آبی، دولت آبی و… یاد می‌کند. او اساساً به رغم وجود تضادهای طبقاتی در شرق، منکر هرگونه مبارزه طبقاتی می‌شود؛ به عبارت دیگر ویتفوگل، هرم مارکس و انگلس را در شرق، وارونه می‌سازد و اساساً منکر مبارزه طبقاتی (که موتور محرکه تاریخ است) می‌شود.

ویتفوگل، هرم قدرت در جامعه شرقی کم آب را در قالب «حکومتگر» و «حکومت شونده» یا به تعبیر خودمان «حاکمان» و «رعایا» خلاصه کرده و تأکید می‌کند که حاکمان در این جوامع، با حذف همه ساختارها و نهادهای غیرحکومتی اجتماعی، به صورت قدرتی بی‌رقیب درمی‌آیند.

برخی مارکسیست‌های ارتدوکس، نظریه شیوه تولید آسیایی را در مورد ایران نپسندیدند و به همان الگوی غربی ماتریالیسم تاریخی، وفادار ماندند؛ در حالی‌که برخی دیگر با قبول برخی تغییرات جزئی در آن، به نظریه «جامعه کلنگی» در مورد جوامع شرقی رسیدند.

در اینجا قصد نقد و بسط نظریات مذکور در مورد ایران را نداریم. اما می‌توانیم از نظریات ویتفوگل، نقطه عزیمتی بسازیم و نسبت «آب» و «سیاست» را در تاریخ ایران مورد کند و کاو قرار دهیم.نخست آنکه شجاعت ویتفوگل در وارونه سازی مبارزه طبقاتی مارکس و انگلس، ستودنی است، امری که مارکسیست‌های ناب، آن را برنتابیده‌اند.

برخی اشخاص مذکور را متهم می‌کنند که متأثر از «شرق‌شناسی» هستند و اصرار دارند فهم اندیشمندان را از زمینه‌های غربی، به مثابه نظریه‌های جهان‌روا، به اندیشمندان مشرق زمین تحمیل نمایند.

نکته دیگر آنکه بقا بر تبیین ماتریالیستی تاریخ شرق (به رغم تفاوت با غرب) یک نقطه ضعف ویتفوگل است.

به عبارت دیگر چنین انحصاری (که وبر کوشید از آن بگریزد)، مطالعه تاریخی را دچار ساده‌سازی و تکلف آمیز خواهد ساخت.به این ترتیب نگارنده با توجه به حساسیتی که نسبت به «شرق‌شناسی» دارد و فاصله‌ای که با تک بنیانی و ماتریالیستی دانستن تحولات تاریخی قائل است، گمان می‌برد که تمرکز بر آنچه «زمینه ایرانی» می‌توان خواند، دستمایه مطلوب‌تری را برای فهمی ریشه‌نگر از تاریخ ایران فراهم می‌آورد.

آب در تاریخ ایرانی همواره مسأله مهمی بوده است؛ درست همان‌گونه که زمین در غرب. درست از همین نقطه است که هستنده‌ای به نام «حکومت مقتدر» متولد می‌شود. در گام نخست، حکومت مقتدر وظیفه مهم و تعیین شده‌ای دارد که در معنای موسع، «امنیت عادلانه» و در معنای مضیق «تقسیم عادلانه آب» است. اما این حکومت‌های مقتدر در تاریخ ایران چگونه به قدرت می‌رسیدند و چگونه راه زوال پیمودند و آب، چه نقشی در این فراز و فرود، ایفا می‌کرده است؟

واقعیات تاریخی توجه ما را به عنصر بسیار حیاتی «عدالت» در جامعه ایرانی جلب می‌نماید.

ایرانی هرگاه، امنیت را هم جست‌وجو می‌کرده، آن را همزاد با عدالت، طلب می‌کرده است. در تاریخ ایران از یکسو حکومت غیرمقتدر، هیچ‌گاه مطلوب مردم نبوده زیرا در ذیل آن، ضربات سنگینی را متحمل شده و بارها، ارکان هستی ایران را در کام خطر دیده است.و از سوی دیگر، امنیتی را که متضمن عدالت (در فهم زمینه و زمانه خودش) نبوده نیز برنمی‌تابیده است.

متأسفانه تاریخ ایران مشحون است از حکومت‌های مقتدری که امنیت ستمگرانه را برقرار می‌کردند و قدرت را وسیله‌ای برای کسب انحصارات می‌خواسته‌اند؛ ظهور این پدیده همواره دو پیامد فاسد داشته است: نخست اینکه ایرانی از جبهه توافق با حکومت به جبهه تخالف و کارشکنی، مهاجرت می‌کرده و دوم اینکه مترصد فرصت‌های تاریخی برای سرنگونی حکومت‌ها، به انتظار فعال می‌نشسته است؛ و آب در تاریخ ایران، به مثابه نخستین شاخص و مؤلفه‌ای است که ایرانی از ترتیبات و نحوه توزیع آن، خیلی زود به جایگاه عدالت در حکومت پی می‌برده است.

البته تفصیل مطلب معروض در این مختصر، میسر نیست فلذا به این نکته بسنده می‌شود که اولاً فقدان امنیت عادلانه، بسیار بیشتر از تضادهای طبقاتی، موجد تحول و تغییر بوده و ثانیاً عرصه‌ای که حکومت، مردمی بودن یا ستمگر بودن خود را به نمایش می‌گذاشته، بر سر همین کاریزها و قنات‌های فلات ایران بوده است.آیا از این مقدمات می‌توان نتیجه‌ای برای مشکل آب در ایران امروز گرفت.

اگر آن بخش از مشکل آب را که به تحولات اکوسیستم زمین برمی‌گردد کنار بگذاریم، به نظر نگارنده ما شاهد همان رویکرد تاریخی در همنشینی آب و عدالت هستیم.

*دکترای فلسفه غرب و عضو هیأت علمی مرکز تحقیقات استراتژیک

ایران

برچسب‌ها : ,