همه عاشق کشور باشند!
شهروندان – هادی غنیمیفرد*:
انسان در هر زمان و مکانی که باشد، آرزوهایی در ذهن دارد که گاهی محقق شدن آنها را به دیده تردید مینگرد. من هم از این جمعیت استثنا نیستم و آرزوهای مختلفی دارم. اولین آرزویم این است که کلیه هموطنانم عمیقا و بهطور واقعی کشورشان را دوست داشته باشند، یعنی اعم از اینکه منافع شخصی هموطنانمان اقتضا بکند یا نکند، درباره مسائل کشور اظهارنظر کنند.
بهعنوان نمونه، ممکن است فردی از من درباره چگونگی فروش گلابی در تهران، سوال کند و از من بخواهد درباره این موضوع، صحبت کنم؛ از سوی دیگر پدر من میوهفروش باشد و ما هم باغ گلابی داشته باشیم. من در پاسخ به آن هموطن، نباید طرف خودمان را بگیرم و براساس منافع شخصیام، درباره گلابی حرف بزنم. باید در ابتدا تحقیق و بررسی کنم که اصولا در ایران، کاربرد گلابی چیست؟ مردم چقدر از آن استفاده میکنند؟ و چه لطفی دارد همه مردم ایران مزه آن را بفهمند.
من دوست دارم کشور من جایی باشد که همه مردم و اهالی آن، اول از همه عشق به این کشور داشته باشند؛ این موضوع، بسیار بااهمیت است زیرا بعضی وقتها ما حرفهایی میزنیم که معطوف به تمایلات شخصیمان است، در صورتی که اگر عشق به کشورمان داشته باشیم، تمایلات شخصیمان در سطح دیگری مطرح میشود.
این تمایلات جای خودش محفوظ اما از تمایلات شخصی من مهمتر این است، کشوری داشته باشم که هم باعث افتخار من و هم افتخار دیگر هموطنانم باشد و جایی باشد که من، بچههایم و دیگر نسلها بهراحتی در آن زندگی کنند. این نمیشود جز اینکه من منافع شخصی و تمایلات خودم را کنترل و در برخی موارد از آنها صرفنظر کنم.
وقتی ما به این طرف حرکت کردیم، خواهیم دید همه آنهایی که عشق این مملکت در سرشان است، دوست دارند مردمشان باسواد شوند. اول خواندن و نوشتن یاد بگیرند، بعد تحصیلات بالاتر و درنهایت هم تحصیلات تخصصی؛ آن موقع است که وقتی کسی حرف میزند برای اینکه چیزی گفته باشد، نیست برای این میگوید که نفعی برای هموطنانش باشد؛ آنها هم که گوش میکنند همینطور!
زمانی وقتی سند چشمانداز ۲۰ ساله مطرح بود، من گفتم هر عقیدهای که داشته باشید، اعم از اینکه کمونیست دو آتشه باشید یا حزبالهی یا ملیگرای دو آتشه، این چشمانداز نسخه خوب و قشنگی است که در آن تأکید شده باید در ۲۰سال آینده کاری کنیم که مملکت ما حداقل در منطقه اول باشد.
این برای همه موضوع مطلوبی است. من آنجا استدلال میکردم و همان موقع گفتم: «آقای وزیر آموزش و پرورش! اولین سرباز این سنگر تویی! که باید کارت را شروع کنی و باید کاری کنی که بچهها را پای میز مدرسه بکشانی! اینجا هم به جای مطالبی که مال بعد است، اول به همه یاد بدهید که وطن چیست و وطندوستی کدام است؟ و چگونه ما باید وطن را حفظ کنیم.
همانجا مثال میزدم که همین بچههایی که در مدرسه نشستهاند بعدها یک گروهشان ممیز مالیاتی میشود، گروه دیگر، مامور شهرداری، عدهای وکیل مجلس و سرمایهگذار یا کارخانهدار. آن موقع دیگر نه آن کارخانهدار میخواهد از زیربار پرداخت مالیات فرار کند و نه مامور مالیاتی میخواهد در حق کسی، اجحاف کند.
میداند اگر اجحاف کند مردم را از کار اقتصادی که به نفع مردم کشورش است، بازمیدارد. آنکسی که مالیاتش را میدهد، نیز میداند این مالیاتها خرج مملکتش میشود و این مملکت زیبا و آباد خواهد شد. بنابراین از پرداخت مالیات هرگز فرار نمیکند چون مامور و مسئول، مالیات را بحق تعیین میکند و بهطور منصفانه و عادلانه! طوری نیست که سرمایهدار و… احساس ظلم کند و زیر میز بزند و از زیربار پرداخت آن شانه خالی نمیکند و خیلی از این امراض که الان در جامعه ما گریبانگیر مردم شده، رخت برمیبندد و میرود.
من تصور میکنم که یکی از کارهای خوب این است که ما این طرح (سند چشمانداز) را بسپاریم به افراد و هرکس به هر اندازه که میتواند بیاید و برای آبادانی و پیشرفت کشور خود تلاش کند و کار را جلو ببرد. من هم کاری ندارم این پروژه و سند را چهکسی داده، چهکسی طراحی کرده و چهکسی تصویب یا چهکسی اعلام کرده است. چشمانداز را بررسی میکنیم و هرکسی همانقدر که میتواند برای پیشبردش یاری میرساند.
*فعال اقتصادی
شهروند