مرضیه برومند : در سینما ، نان گذشتـه را نخوردهام
شهروندان:
پانزدهمین دوره از جشنواره تئاتر عروسکی تهران ـ مبارک هم با هر ضعف و قوتی که داشت، به کار خود پایان داد؛ جشنوارهیی که از زمان آغاز به کار برای انتخاب و تولید آثار، با حاشیهها و بحث و جدلهای فراوانی همراه شد اما دبیر آن که از باتجربهترینهای عرصه تئاتر عروسکی است، با مدیریت دقیق و ماهرانهاش، مانع از بروز هر مشکلی در برگزاری جشنواره شد.
این در حالی بود که «مرضیه برومند» همزمان با ساخت و اکران فیلم سینمایی خود یعنی قسمت دوم «شهرموشها»، روزهای شلوغی را پشت سر میگذاشت و پذیرفتن دبیری جشنواره بینالمللی تهران- مبارک وظیفهیی مضاعف بر شانههای خسته این هنرمند پیشکسوت بود.
با این همه، به نظر میرسد امسال همه از برگزاری جشنواره راضی بودند؛ از گروههای داخلی و خارجی شرکتکننده گرفته تا تماشاگران کودک و بزرگسال. به همین بهانه در واپسین روزهای جشنواره، سراغ برومند رفتیم تا از کم و کیف جشنواره پانزدهم برای ما بگوید. گرچه در این دیدار، با تماسهای مکرر تلفنی که برومند باید برای حل مشکلات به آنها پاسخ میداد، چند بار گفتوگوی ما قطع و دوباره از سر گرفته شد.
- در حالی که به پایان جشنواره نزدیک میشویم و شما از روز نخست در محیط جشنواره حضور فعال داشتهاید، تا این لحظه چقدر خواست و توقعتان از برگزاری جشنواره برآورده شده است؟
خب فکر میکنم این جشنواره میتوانست خیلی بهتر از این برگزار شود. آنچه من دوست داشتم، اتفاق بیفتد با اینکه هست خیلی فاصله دارد اما با امکانات و بضاعتی که ما داشتیم، همین جشنواره هم بد نیست. افتتاحیه خوبی داشتیم. همینطور کارناوالی که برگزار شد، خیلی آرام و شادیبخش بود. بچهها، مردم و در کل شرکتکنندههای این کارناوال خیلی لذت بردند. جزو نادر زمانهایی بود که کارناوال شادی راه افتاد در شهر غمزده تهران.
- البته ما پیش از این سابقه برگزاری کارناوال هم در کشور نداشتیم.
نخیر نداشتیم. گردهمایی عروسکها به صورت ثابت داشتهایم؛ در خانه هنرمندان یا مقابل تئاترشهر اما به صورت متحرک هرگز نبوده. خیلی جالب بود، با وجودی که برای مدتزمانی راهبندان شد، یک نفر بوق نزد و اعتراض نکرد. همه با خوشحالی شاهد عبور مردم با عروسکها و شعارهای قشنگشان از مقابل آنها و در خیابانها بودند.
برای من خیلی روز جذاب و زیبایی بود. ضمن اینکه حضور همکاران خیلی خوبم مانند خانم معتمدآریا، آقای جبلی، خانم مهتاب کرامتی و آقای رسول نجفیان روی صحنه خیلی دوستداشتنی و جذاب بود. در اجرای نمایشها هم تلاش کردیم کیفیت استانداردی را رعایت کنیم و تا جایی که ممکن است، امکانات گروهها فراهم بشود، برای اینکه خیلی با عجله دکور میزنند و نور میبندند. چند نمایشی که خود تا این لحظه دیدهام، خدا را شکر خیلی خوب اجرا شدند. گرچه فضای تئاتر شهر خیلی من را آزرده میکند.
- از چه نظر باعث آزردگی شما میشود؟
خب داخل تئاترشهر همهچیز درب و داغان است و دارد میریزد! واقعا لذتبخش که نیست هیچ، خیلی هم ناراحتکننده است؛ اینکه آدم بخواهد در یک فضای ویرانه با صندلیهای شکسته و ناراحت جشنواره برگزار کند. آن سکوهایی که زیرش کوسن میگذاشتند، به مراتب راحتتر بود تا صندلیهای موجود در سالن.
- بله، متاسفانه تئاترشهر نیاز به بازسازی اساسی دارد که بعید است در چنین وضعیتی بهایی به آن داده بشود.
این یک بحثی است که باید جداگانه به آن پرداخته بشود. اینکه تئاترشهر به عنوان یک بنای باارزش و میراث فرهنگی و نماد تئاتر کل مملکت- نه فقط تهران- چه نیازهایی برای تعمیرات دارد و چه کسانی حق ندارند دست به تعمیر آن بزنند چون دفعه پیش که اقدام به بازسازی این مکان فرهنگی کردند، فقط اسمش بازسازی بود در واقع این مجموعه را ویران کردند. نهتنها خرابیهاش را تعمیر نکردند که نقاط آبادش را هم ویران و زشت کردند. الان ببینید، این سالنها هیچکدام امنیت ندارد. هوا در آنها جریان ندارد. سیستم خنککنندهاش خندهدار است. آن سیستمها چنان صدایی میدهد که صدای بازیگران را روی صحنه میخورد. به نظرم خیلی غیراصولی و خطرناک است. خداییناکرده اگر اتفاقی در آن زیرزمین بیفتد، خدا میداند چه فاجعهیی به بار میآورد.
- خانم برومند، از زمان استعفای شما از دبیری جشنواره و بازگشت مجددتان به این سمت، توقعهایی از مرکز هنرهای نمایشی و معاونت هنری داشتید که نمیدانیم برآورده شدند یا خیر. بر سر مسائل مالی که در اختیار شما بود، خیلی گله داشتید و حتی از آقای طاهری دلخور بودید. وقتی برگشتید و دوباره دبیری جشنواره را پذیرفتید، صحبتی از دخالت در کارتان نشد و شما گفتید که خسته بودید و به همین خاطر نتوانستید ادامه دهید.
نه، من نگفتم که خسته بودم و بیخودی برآشفته شدم. اصلا دلم نمیخواهد آن بحث را پیش بکشیم اما منظور من این بود که باید این حرفها را به مسوولان زد، بعد ما با خودمان درگیر میشویم. در کل آن فضای فرهنگی مملکت و به ویژه فضای تئاتر، تبدیل به یک فضای راکد شده. همهچیز در رکود و گندیدگی به سر میبرد. مانند آبی که وقتی راکد باشد، میگندد و گویا ما متوجه نمیشویم در یک فضای راکد گذران میکنیم.
همهچیز از مفهوم خودش خالی شده. تئاتر از مفهوم تئاتر و اجرا از مفهوم اجرا خالی میشود. زیبایی اصلا وجود ندارد. همهچیز هر روز بیشتر به بدبختی و بیچارگی نزدیک میشود. من میگویم چرا باید با بدبختی و بیچارگی سر کنیم؟ چرا باید همهچیز ما زشت باشد؟حتی سالن تئاتر. بالاخره باید یک نظم، روح زیباییشناسی، روح انسانی بر فضا حاکم باشد. حتی اگر فقر و تنگدستی هست، میتوان آن را با کمی سلیقه جبران کرد، ولی آن سلیقه دیگر وجود ندارد. در محیط هنری، کمترین هنری دیده نمیشود، یعنی اثری از زیباییشناسی نیست.
- و کارکردن در چنین فضایی برای شما که همیشه به نظم پایبند هستید دشوار است.
بله، ضمن اینکه میبینم برای خود تئاتریها هم عادی شده در زیرزمینهای تاریک و بدریخت و متعفن، نمایش اجرا میکنند و اتفاقی هم نمیافتد. تماشاگران هم میآیند و انگار نه انگار. برای مثال یعنی آن ورودی تالار چهارسو را که اینقدر زشت است، کسی تا حالا ندیده؟ من رفتم آنجا ایستادم و گفتم باید این قسمت درست بشود. حالا آنجا قفس درست کردهاید، چرا مثل حلبیآباد کارتنخالی، گونی و تختهپاره انداختهاید؟ یا کثیفی اطراف تئاترشهر را نمیبینید؟ خودم آنقدر رفتم دنبالِ شهرداری تا آمد تمیز کرد، آن نردهها را رنگ کردند یعنی اگر کس دیگری میرفت نمیشد؟
- متاسفانه تئاتریها آنقدر مشکلات دارند و بیشتر به دنبال مطالبات خود و کارکردن هستند. به این مسائل کمتر توجه میکنند.
همینطور است. خلاصه همهچیز خیلی خندهدار و بد است و در این میان، وضع بچههای تئاتر عروسکی هم بدتر. به نظرم فضایی که در آن یک جشنواره برگزار میشود، همیشه یک فضای زیباست. نمیتوان در جای زشت و کثیفی که دارد فرو میریزد، جشن گرفت. مگر وقتی خودمان مهمانی داریم، مهمانیمان را در یک باشگاه شیک و تمیز یا خانه دوست و آشنایی نمیگیریم که خانهاش زیبا و دلباز باشد؟ در خرابه کسی جشن عروسی نمیگیرد! ولی جشنوارههای ما، فقط اسم جشنواره دارند. هیچ اثری از شادی و خوشی در آنها پیدا نمیشود.
ما امسال سعی کردیم در حد امکان فضای شادی به وجود بیاوریم، یعنی جشن و مهمانی مفهوم داشته باشد. به هر حال با این امکانات نیمه و ناقص، تلاش کردم هر امکاناتی را که در مرکز هنرهای نمایشی وجود داشت، بگیرم. اختلافم با مرکز هنرهای نمایشی هم بر سر شیوه برگزاری جشنواره و بروکراسی وحشتناک حاکم بر فضای فرهنگی است. یک کار کوچک میخواهند بکنند، باید ۶۰ تا نامه بنویسید و روی این میز و آن میز بگذارید، آن امضا بکند یا نکند و… من موفق شدم و مسیر را کوتاه کردم، چون که نمیتوانم ناگهان انقلاب کنم! اما تا همینجا پیش رفتم که فضا را به ایدهآلمان نزدیکتر بکنیم. من با کسی خصومت شخصی ندارم.
برای همه احترام قایلم و همه هم تا حالا احترام مرا نگه داشتهاند. آقای طاهری هم هرگز احترام من را از بین نبرد ولی نگاهمان نسبت به همهچیز با هم فرق دارد، یا مثلا نگرش من با خانم مریم معترف فرق دارد. من آن اتاقی را که داوران در آن مینشینند، هرگز تحمل نمیکنم. همان ابتدا همهچیز را میریزم بیرون و میگویم تمیز کنید و رنگ بزنید اینجا را. دو تا گلدان میگذارم گوشه اتاق. کمی قیافه محیط را عوض میکنم. صندلیهای بیریخت اداری را میریزم بیرون و میگویم چهار تا صندلی پلاستیکی بیاورید اما خوشرنگ باشد.
- فکر میکنیم برگزاری جشنواره به چنین دبیری نیاز دارد که بتواند از پس مشکلات برآید.
متاسفانه تئاتریها فکر میکنند تئاتری شدهاند که اوقات فراغتشان را آنجا بگذرانند. به خصوص بچههای جوان یعنی با وزارت کار اشتباه گرفته شده. هیچ کاری از ما ساخته نیست. مرکز هنرهای نمایشی مسوولیت دارد که برای مردم خوراک فرهنگی مناسب تولید کند، به وسیله بچههای تئاتری. یعنی در وهله نخست مخاطب مهم است، ولی اصلا مخاطب نادیده گرفته میشود و به جای مخاطب عام و گسترده، ما یکسری مخاطب شخصی داریم.
بیشتر دوستان و اقوام ما هستند. فکر میکنیم چرخه تئاتر دارد میچرخد، در صورتیکه نمیچرخد. تا مردم به تماشای تئاتر نیایند، اتفاقی برای آن نمیافتد. مدام میخواهیم کارهای شخصی بکنیم. به بهانه اینکه سرمان گرم بشود و به جشنوارهیی برویم. بچههای عروسکی اینطور هستند. بسیاری از کسانی که در جشنواره شرکت میکنند و اغلب هم رد میشوند، چه در تهران و چه شهرستانها، اصلا باید شغلشان را عوض کنند. به نظرم باید تئاتر را رها کنند. این افراد بیخود حضور دارند و متوقع هستند. فقط نگاه کنید چقدر آدم و کارمند و حقوقبگیر در مرکز هنرهای نمایشی مشغولند که نمیدانم بودنشان چه فایدهیی دارد!
- گویا برای برگزاری این جشنواره، یک میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان بودجه تصویب و در اختیار شما گذاشته شده است!
من نمیخواهم درباره مبلغ بودجه حرف بزنم. حالا یک بودجهیی تصویب شده اما هنوز همه را به ما ندادهاند. با اینکه مقداری از آن بودجه به دست ما رسیده، هنوز به همه بدهکاریم. هر صد تومانی که میخواهند به ما بدهند، جان ما را به لبمان میرسانند.
- شنیدهایم بودجه جشنواره نسبت به دوره قبل، دو برابر شده.
این حرفهایی که میزنند، حرف بیخود است. ببینید، بودجه جشنواره در سالهای گذشته، بالاتر از یک میلیارد بوده و مدام آن را کم کردهاند. جشنوارهیی را که هر سال برگزار میشد، دوسالانهاش کردهاند. تورم را هم از دو سال پیش تا امروز حساب کنید. بنابراین اگر میگویند بودجه جشنواره اضافه شده، حرف غلطی است، چون جشنواره تازه دارد بودجه واقعی خودش را میگیرد. الان آن چیزی را هم که مصوب شده، نمیدهند. نقدینگی نیست و صد تا دهان باز هم منتظر است تا هر کس یک تکه از آن را بردارد. این بودجه ناچیز، مسخره است وگرنه یک میلیارد پولی نیست. یک موقعی میلیارد مبلغ هنگفتی بود. میلیون که اصلا تومان است! بودجه تئاتر خیلی حقیر است و متاسفانه خود تئاتریها هم گنجشکروزی شدهاند!
- از وضعیت گروههای شهرستانی چقدر باخبر هستید؟ مثل اینکه قرار بود برخی گروهها هم در جزیره کیش اجرا بروند.
نه، ما داشتیم هماهنگ میکردیم که برخی گروهها بروند و از بودجههای فرهنگی مناطق آزاد استفاده کنند ولی همین مشکلاتی که ما اینجا داریم، آنجا هم پیش آمد و به نتیجه نرسیدیم. آنقدر دلالبازی و بیسلیقگی وجود دارد که اگر بخواهند یک کار فرهنگی بکنند، در بدترین و نامناسبترین شکلش آن را اجرا میکنند. برای نمونه، بودجه فرهنگی صرف این میشود که فلان آقا یا خانم بازیگر تلویزیون و سینما را ببرند به جزیره کیش که بیاید روی صحنه و دو جمله بگوید؛ این میشود کار فرهنگی!
- اتفاق فرخندهیی که در این دوره از جشنواره افتاده، دعوت شما از گروههای شهرستانی و ۳۰ کارگردانی است که فقط برای تماشای نمایشها و حضور در جشن به پایتخت دعوت شدند. این رویداد با چه هدف و رویکردی انجام شد؟
به نظرم از مهمترین وظایف هر جشنوارهیی فراهمکردن شرایطی است که گروهها به هم نزدیک بشوند و از تجربههای یکدیگر استفاده کنند. با هم حرف بزنند و از هم بیاموزند و در یک فضای کاملا حرفهیی قرار بگیرند اما چون گروهها آنقدر شتابزده و مضطرب اجرای خود هستند، کمتر فرصت میکنند که یکدیگر را ببینند. دوست داشتم جایی را آماده کنیم که بچهها دور هم جمع بشوند و با هم شام بخورند ولی به هم نزدیک باشند. هرچند مکانی که دلم میخواست، فراهم نشد.
- کجا را مد نظر داشتید؟
خیلی دوست داشتم در فرهنگسرای نیاوران این اتفاق بیفتد و بوفهیی باشد و اعضای گروهها بنهاشان را بدهند و یک ساندویچ بگیرند اما این اتفاق نیفتاد. دلم میخواست هر شب مهمانی باشد که نشد. فراهمآوردن امکانات پذیرایی از یک عده گسترده، حتی در حد نان و پنیر، خیلی کار سختی بود. با این همه ترتیبی دادیم که بچههای شهرستانی بیایند و در فضای جشنواره حضور داشته باشند و کارها را ببینند. با هم گفتوگو کنند و با همکارانشان دوست بشوند. البته در دورههای اولیه برگزاری جشنواره، این اتفاق میافتاد ولی من دوست داشتم که توریست فرهنگی میداشتیم.
کاش میتوانستیم با قیمت نیمبها شرایطی را برای بچههای شهرستانی آماده کنیم که بیایند و در هتل مستقر و پذیرایی بشوند. الان برخی بچههای شهرستانی، با همسر و فرزندانشان به تهران آمدهاند! در صورتی که ما فقط خودشان را دعوت کرده بودیم اما باید به نحوی با آنها کنار آمد. قبلا به این صورت بود که گروهها اگر در جشنواره اجرا داشتند، پس از اجراشان به شهر خود برمیگشتند ولی من نگهشان داشتم و گفتم بمانند.
- کارناوالی که در جشنواره امسال برگزار شد، خیلی باشکوه و مفرح بود اما اغلب عروسکهایی که کارناوال را همراهی میکردند یا به صورت تنپوش در جشن حضور داشتند، براساس شخصیت کارتونهای خارجی ساخته شده یا عروسکهایی بودند که ربطی به فرهنگ و هنر ایران نداشتند. با توجه به سابقه درخشان و طولانی شما در تولید آثار عروسکی- برای سینما و تلویزیون- چرا به جای عروسکهایی مثل «تام» و «جری» و «کابوی» و… از عروسکهای آشناتری مانند «زیزیگولو» یا شخصیتهای «مدرسه موشها» استفاده نکردید؟
ما تلاش کردیم همه با عروسکهاشان بیایند. خیلی از عروسکها کوچک بودند و شاید شما ندیدهاید. همه عروسکهای نمایشی با خود آورده بودند. من دلم نمیخواست عروسکهای سینمایی و تلویزیونی را قاطی این ماجرا کنم. مثلا ما تنپوش «تپل» و «کپلک» را داشتیم اما به عمد اجازه ندادم در جشن از آنها استفاده بشود، چون به نظر میرسید داریم برای کار خودمان ـ شهرموشها- تبلیغات میکنیم. «زیزیگولو» هم آسیبپذیر است. اگر میآوردیم، پودر میشد.
کسانی که در کارناوال حضور داشتند، عروسکهای خیلی خوبی آورده بودند. تام و جری هم عروسکهای خوبی هستند، هیچ اشکالی ندارد. انواع و اقسام عروسکها در این جشن شرکت کردند. ضمن اینکه ما به مردم گفته بودیم بچهها با عروسکهایشان بیایند. حالا هرچه میخواهد باشد. برگزاری همین مراسم هم خیلی سخت بود. مثلا آقای نجفیان تمام عروسکهای کارش را آورده بود.
- در مورد کیفیت نمایشهای حاضر در جشنواره، با توجه به اینکه خودتان پیشکسوت تئاتر عروسکی هستید، در بازبینی نمایشها چقدر کیفیت آثار نسبت به سالهای گذشته تغییر کرده بود؟
نسبت به دو سال پیش که من در هیات انتخاب جشنواره بودم، کارها خیلی بهتر بودند اما نسبت به دورههای هفتم و هشتم باید با تردید حرف بزنم، چون آن اوایل که جشنواره شروع به کار کرد، کیفیت کارها خیلی درجه یک بود. امسال متاسفانه در بازبینی و انتخاب آثار، همراه داورها نبودم. فقط خودم به چند تا از نمایشها سر زدم. دلم میخواست همه کارها را ببینم اما آنقدر درگیر ماجراهای استعفا و قهر و آشتی و پول و بودجه بودم که نشد.
یکی از حسرتهای من این بود که کاش میتوانستم به تکتک کارها سرکشی کنم. حتی به آنها قول هم داده بودم. شاید من خلف وعده کردم اما دست خودم نبود. زمان اجازه نداد. هر روز گرفتاریهای مختلفی داشتیم که من از آن کار باز ماندم ولی یک کار از اصفهان دیدم و در پایان اجرا به کارگردان گفتم «عزیزم، ریتم کارت را تندتر کن. در آن صحنه صداتان پایین است، بیاورید بالاتر و در آن یکی صحنه، صدای موسیقی بالاست، بیاورید پایین».
دوست داشتم به همه کارها سر میزدم و مشاوره میدادم. تا حد امکان هم این کار را کردیم. مثلا خانم زهرا صبری در مشهد به تماشای کار گروهی رفته بود که نیاز به راهنمایی داشتند. در تهران هم دوستان من به خیلی از گروهها مشاوره دادند اما نشد آنطور که دوست داشتم، به کارها مشاوره بدهم. با این همه، میدانم کیفیت کارها خیلی بالاست.
- فکر میکنیم به کارهای جدید خیلی بهایی داده نمیشود و به لحاظ کیفی، سطح کارها آنقدر پایین میآید که مخاطب خود را از دست میدهد. همین اتفاق در سینما هم میافتد. برای مثال وقتی فیلم «شهر موشها» اکران میشود، میبینیم بسکه خوراک خوب برای مخاطب تولید و عرضه نکردهایم، هنوز مخاطبان ما درگیر نوستالژیهای گذشته هستند. یعنی اگر ۳۰ سال هم از تولید آن فیلم بگذرد، باز هم مخاطب خودش را دارد. به این دلیل که نه در سینما، نه تلویزیون و تئاتر عروسکی، خوراک مناسبی برای مخاطب فراهم نکردهایم.
من در سینما هم نان گذشته را نخوردهام یعنی فکر نکردم چون هنوز این کار مخاطب دارد، پس باز هم همان کارهای ۳۰ سال پیش را تکرار کنم. برای همین فیلم هم خیلی تلاش شده. از نظر کیفی و فنی، سطح کار خیلی بالاست. دوستان ما در عرصه تئاتر خیلی زود فکر میکنند کارشان کامل شد در صورتی که تازه اول راه هستند. خیلی باید کار کنند. طرح ریخته بشود، پاره بشود و دور بریزند و دوباره از آغاز شروع کنند تا یک کار تبدیل به تئاتر واقعی بشود.
البته شرایط هم چندان برای کار عروسکی فراهم نیست. خودتان بهتر میدانید که تئاتر عروسکی چقدر دشوار است اما شرایط برای تولید و اجرای آن مهیا نیست. گروهها سالن مناسب هم ندارند. فقط تالار هنر و یکی، دو سالن دیگر در اختیار گروههاست.
به عقیده من، مشکل گروهها تنها شرایط نیست. موضوع این است که ما زود فکر میکنیم به کمال رسیدهایم. زمانی که فکر میکنیم به کمال رسیدهایم، تازه گام نخست را برداشتهایم. تفاوت نسل ما با نسل جدید همین است.
- در مورد اجرای عمومی نمایشها هم انگار قولی به گروهها دادهاید.
بله، قول را من دادهام، نه هیچکس دیگری. الان یکی از دعواهای من با مرکز هنرهای نمایشی همین است، چون میگویم باید به کار عروسکی سهمیه بدهند در صورتی که کار عروسکی هم قابلدفاع باشد اگر کاری را ببینم که از نظر خودم قابلدفاع باشد، برای اجرای عمومی آن میجنگم.
مهدخت اکرمی- احمدرضا حجارزاده
اعتماد