ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت
بررسي علل بروز و ظهور نحله‌هاي بنيادگرا در گفت وگو با صادق آيينه وند

بنیادگرایی منافی پذیرش تفاوت باورها نیست

شهروندان:
از زمانی که نام «داعش» در رسانه ها و محافل سیاسی مطرح شد، بنیادگرایی هم بار دیگر سر زبان ها افتاد. برخی اقدامات تروریستی افراطی ها را با مفهوم بنیادگرایی گره زدند و ظهور گروه هایی مثل داعش را نتیجه رواج بنیادگرایی در جوامع دانستند.

صادق آیینه‌وندداعش با داعیه اسلامی، همچنان به اقدامات خود ادامه می دهد و همزمان، در گوشه و کنار کارشناسان و تحلیلگران علل بروز این گروه را بررسی می کنند. در این میان چند مفهوم بنیادگرایی، افراطی گری و خوانش های متفاوت از اسلام در تحلیل ها در هم آمیخته می شوند و هربار یکی علت و منشا دیگری معرفی می شود اما بنیادگرایی چیست و چطور منجر به افراطی گری می شود؟ صادق آیینه وند استاد تاریخ اسلام و رییس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در گفت وگو با «اعتماد» بنیادگرایی را تعریف می کند و از علل ظهور گروه های افراطی در جوامع اسلامی می گوید. به باور آیینه وند، بنیادگرایی لزوما خشونت زا نیست و آمیختگی این مفهوم با نگاه جزمی باعث بروز افراطی گری می شود. آیینه وند علت اصلی ظهور گروه های افراطی را فاصله زیاد جوامع عقب مانده با توسعه یافته می داند و معتقد است حقارت ناشی از این فاصله باعث واکنش های افراطی می شود. این محقق تاریخ اسلام، با تفکیک بنیادگرایی نظری و بنیادگرایی عملی معتقد است پذیرش وجود آرای مخالف لزوما نافی بنیادگرایی نیست. آیینه وند در تشریح تقابل داعش و دیگر گروه های افراطی با مدرنیته به تناقض رفتاری این گروه ها و استفاده آنها از تکنولوژی روز اشاره می کند و این تناقض را نشانگر هدفی غیر از ترویج اسلام در جوامع می داند. به گمان او، قدرت طلبی انگیزه اصلی قیام این گروه هاست و تقابل با مدرنیته، صرفا ابزاری برای نفوذ در جوامع عقب مانده است.

  • ظهور داعش در منطقه خاورمیانه بحث پیرامون بنیادگرایی و نتایج آن را زنده کرده است. شاید لازم باشد بر ای ورود به بحث ابتدا تعریفی از «بنیادگرایی» داشته باشیم. شما چه تعریفی از این مفهوم دارید؟

بنیادگرایی، در اصل به معنی اعتقاد و باور به اصول ارزشی است. پایبندی به مبادی و دوری از تنازل در حوزه اعتقادی نشان دهنده بنیادگرایی است. با چنین تعریفی، این مفهوم ارزشمند و قابل احترام است اما بنیادگرایی تعریف شده در غرب در واقع معرفی نوع افراطی و منفی آن است. بنیادگرایی منفی، نوعی از جزمی نگری و اجتناب از گفت وگو و مماشات است. غرب، به اشتباه این مفهوم را با بنیادگرایی می آمیزد و همه مسلمانان را در دسته بنیادگرایان افراطی قرار می دهد درحالی که بنیادگرایی افراطی هیچ سنخیتی با نص قرآن کریم و دعوت اسلام به گفت وگو، منطق و مباحثه اقناعی ندارد. مثلااعتقاد به وجود قیامت قابل دفاع است اما لزوما منشا رفتار خشونت آمیز با کسانی که به این اصل معتقد نیستند، نیست.

  • طبق این تعریف، بنیادگرایی افراطی چه نسبتی با دگماتیسم یا جزم باوری دارد؟

دگماتیسم در حوزه اصول و مبادی مثل توحید، وحی و قیامت لازمه اعتقادات دینی است. مسلمان باید در مبادی دین، بنیادگرا باشد. غرب معتقد است این اعتقادات باید زیر سوال برود درحالی که ما مخالف چنین چیزی هستیم. اصول و نظریه های علمی را می توان زیر سوال برد اما دین از این جهت با علم متفاوت است و اصول آن را نمی توان مورد سوال قرار داد. لازمه بنیادگرایی، اعتقاد محکم و راسخ به اصول و ارزش هاست و تا اینجا همسو با دگماتیسم است اما نگاه جزمی نباید منجر به مشاجره شود. مباحث باید با مجادله منطقی و اقناعی به نتیجه برسند همان طور که در قرآن هم تاکید شده «وجادلهم بالتی هی احسن». جزمی نگری وقتی بروز می کند که بنیادگرایان بخواهند به هر طریق دیگران را مجبور به پذیرش اصول خود کنند. درحالی که بنیادگرایی در ذات منافی پذیرش تفاوت باورها نیست. جزمی نگری جزیی از بنیادگرایی نیست، روش های تبلیغی در بنیادگرایی لزوما بسته به بحث جزمی نیستند و اصلانباید باشند. جزم اندیشی پافشاری بر روش هایی از زندگی است که تناسبی با زمانه حاضر ندارد و درتعارض با پیشرفت و بهبود سطح زندگی است.

  • پس بنیادگرایی نظری می تواند مثبت باشد اما نتیجه هنگام عمل مشخص می شود. با این حساب، بنیادگرایی نظری چه تفاوتی با بنیادگرایی عملی دارد؟ آیا مثبت یا منفی بودن باورها در حوزه عمل اثبات می شود؟

بنیادگرایی عملی اگر با ذات بنیادگرایی همسو باشد لزوما نتیجه منفی نخواهد داشت. نتایج اصلی بنیادگرایی عملی در بستر تمدن و فرهنگ مشخص می شود. بنیادگرایان اصولی مانند وجود قیامت را زیر سوال نمی برند اما باید بتوانند با امور تمدنی و پیشرفت های مستحدثه هماهنگ شوند. بنیادگرایی عملی باید بتواند از ظهور تکنولوژی و پیشرفت های علمی برای تبلیغ اصول خود استفاده کند. بنیادگرایی در ذات خود با پیشرفت های علمی و فرهنگی تناقضی ندارد و در واقع تا زمانی بنیادگرایی عملی با ذات این مفهوم همسو است که خود را با تکنولوژی روز هماهنگ کند اما بسیاری از بنیادگراها در این قسمت قفل شده اند و تکنولوژی را مغایر با اصول اعتقادی شان می دانند درحالی که باید بتوانند ضمن حفظ ارزش ها با پیشرفت تمدن همگام شوند.

  • برخی معتقدند روش های جزمی و خشونت آمیز، بخشی از بنیادگرایی و نتیجه آن است، این باور با تعریف شما از بنیادگرایی متفاوت است. آیا واقعا تساهل عقیدتی و پذیرش آرای مخالف از سوی نحله های بنیادگرا امکان پذیر است؟

جزم در اعتقاد به اصول ارزشی و دینی قابل دفاع است و در واقع ذات بنیادگرایی همین است اما جزم در بحث و استفاده از زور و اجبار در ذات بنیادگرایی نیست. بنیادگرایی تناقضی با پذیرش آرای مخالف ندارد. بنیادگرایی آنجا خطرناک می شود که برای تبلیغ اصول خود به خشونت متوسل شود و از زور استفاده کند اما تاکید می کنم که خشونت، ذات بنیادگرایی نیست، بنیادگرا می تواند اصول خود را با مباحثه اقناعی تبلیغ کند و گسترش دهد. عموما بنیادگرایان نه در تبلیغ اصول که در مقابله با تحولات تمدنی و تکنولوژیک از خشونت استفاده می کنند.

  • برخی بین بنیادگرایی و سلفی گری تفاوت قایل می شوند و برخی دیگر هر دوی آن را به یک معنا می گیرند. نظر شما در این خصوص چیست؟ آیا «بنیادگرایی» با «سلفی گری» یکی است؟

سلفی گری در واقع همان بنیادگرایی است. بنیادگرایی می تواند زمینه جزمی نگری را فراهم کند و منجر به بروز سلفی گری شود. سلفی گری وجهی افراطی از بنیادگرایی است. سلفی ها، وهابی ها، تکفیری ها و جهادگراها وجوه افراطی بنیادگرایی هستند و از تلفیق بینادگرایی و جزمی نگری به وجود آمده اند. همان طور که در صدر اسلام هم خوارج با تاکید بر بخشی از قرآن، «وفضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما» و بدون تفکر حضرت علی را به شهادت رساندند تا به بهشت بروند. داعش هم نتیجه بنیادگرایی جزمی و نوع افراطی تر سلفی گری است.

  • شما به تقابل بنیادگرایان با مدرنیته و پیشرفت های تمدن اشاره کردید این درحالی است که داعش از تکنولوژی روز در تبلیغات و حملات خود و حتی مصارف شخصی استفاده می کند. این تناقض را چطور تحلیل می کنید؟

گروه های افراطی مثل داعش و بوکوحرام، علیه تکنولوژی قیام می کنند و دستاوردهای بشری را با نسبت دادن به غرب حرام می دانند اما سرکردگان این گروه ها بهتر از هرکس از تکنولوژی روز استفاده می کنند. علت این تناقض را باید در جایی غیر از فهم و درک دگم از دین جست وجو کرد. من شک دارم آنها واقعا متوجه امر واقع و جهان امروز نباشند. قدرت و سلطه طلبی علت اصلی تناقض رفتار و شعارهای این گروه هاست. در واقع گروه هایی مانند داعش از دشمنی با مدرنیته برای رسیدن به قدرت سوءاستفاده می کنند. آنها برخلاف داعیه شان به حرام بودن تکنولوژی روز باور قلبی ندارند. کسی که به دنبال احیای خلافت از نوع قرن اول هجری است، نباید از تکنولوژی غرب استفاده کند اما همین تناقض در رفتار و داعیه نشان می دهد علت اصلی تقابل با مدرنیته قدرت طلبی است. درحالی که خیلی خوب می دانند بدون استفاده از تکنولوژی نمی توانند با رقیبان مقابله کنند. دشمنی با تکنولوژی و مدرنیته تنها تا زمانی ادامه پیدا می کند که منافع آنان را تامین کند.

فهم چندگانه از دین یکی از این عوامل است. از صدر اسلام تا به حال برداشت های متفاوتی از دین ارایه شده اما این فهم و درک متفاوت در بسیاری از موارد منجر به بروز اختلافات و درگیری ها شده است. اصرار و پافشاری هرگروه به صحت درکش از دین و تلاش برای قبولاندن این فهم به دیگران یکی از عوامل ظهور گروه های بنیادگراست. این درحالی است که هر برداشت شاذ از دین متعلق به هر شخص یا گروه است تا زمانی که اکثریت از طریق اقناع به این برداشت اقبال کنند. تطمیع مالی و طرح هایی مثل جهاد نکاح از روش های جذب و عضوگیری گروه های مثل داعش است اما علت اصلی شعارهای ضدمدرنیته، تمایل بستر اجتماعی به تقابل با مدرنیته است. بیزاری از شوکت و هیمنه تکنولوژی فردی جوانان را به سمت این گروه ها جذب می کند تا آنجا که می بینیم افراد زیادی حتی در اروپا به عضویت داعش درآمده اند. افرادی که به دنبال معنویات و دوری از مادی گرایی هستند به اشتباه در دام این گروه ها می افتند و اسیر افراطی گری می شوند. از طرفی گروه های افراطی می توانند حس قدرت طلبی افراد را از طریق ترویج خشونت ارضا کنند.

  • اگر قدرت علت اصلی قیام داعش علیه غرب و مدرنیته است، پس بستری وجود دارد که این گروه می تواند با سوءاستفاده از چنین شعارهایی برای رسیدن به سلطه اقدام کند. چه عواملی این بستر مناسب را ساخته است؟

فاصله زیاد جامعه هدف این گروه ها با جهان اول یکی از عوامل است. کسی که در کشوری عقب مانده زندگی می کند و از بهداشت اولیه محروم است، از فاصله زیاد خود را با غرب احساس حقارت می کند. تحقیر ناشی از عقب ماندگی، منجر به تخریب تکنولوژی می شود. شخص به جای پیمودن منطقی این فاصله، به تخریب آن می پردازد و ترجیح می دهد از پایه آن را نابود کند. درحالی که تکنولوژی و پیشرفت، نه متعلق به غرب، که دستاوردی بشری است اما ناامیدی از نیل به این تکنولوژی و دوری از زندگی غربی، شخص را به سمت نسبت دادن دستاوردها به غرب و تخریب همزمان غرب و تکنولوژی سوق می دهد. فاصله جوامع پیشرفته و عقب مانده، افراد را وادار به تقابل با مدرنیته می کند. حقارت ناشی از این فاصله از طریق درست حل نمی شود و به تحریم تکنولوژی از طریق تنها ابزار آنها یعنی دین می انجامد. با این حال در جوامع پیشرفته هم ترس از تکنولوژی حیرت آور و فرار از آن باعث جذب افراد به افراطی گری می شود. این افراد برای رسیدن به آرامش دست به اسلحه می شوند و از چاله به چاه می افتند. این مساله در واقع از نتایج تکنولوژی است که در بحث ما نمی گنجد. نمی خواهم بگویم تکنولوژی منشا افراطی گری است اما باید در نظر داشت که تکنولوژی و مدرنیته زمانی در خدمت بشریت است که توازن تمدن ها را به هم نزند اما زمانی که مدرنیته منجر به فاصله طبقاتی و در نتیجه حقارت شود طبیعتا واکنش های افراطی و خشونت آمیز در پی خواهد داشت.

عامل دیگری که بستر اجتماعی لازم برای افراطی گری را فراهم می کند، فهم و آموزش دگم دین است. این افراد در واقع به آموزش دگم از دین و به طور کلی آموزه های بشری عادت کرده اند. نگاه و برداشت خاصی از دین و قرآن از کودکی به آنها آموزش داده شده و دین را تنها در قالبی دگم و خشن آموخته اند. این نگاه جزمی را به سادگی نمی توان کنار گذاشت. اسارت ذهن در چنبره جزم اندیشی آنها را آماده می کند تا به سادگی جذب گروه های افراطی شوند. حرکت های تنش آلود و خشونت آمیز تنها مجرایی است که می توانند از طریق آن فهم خود را در جامعه گسترش دهند.

عقب ماندگی تکنولوژیک و آموزشی جوامع، علت اصلی ظهور افراطی گری است. البته در حرکت گروه هایی مثل داعش غرب هم نقش داشته است. جوامع پیشرفته نقش اصلی خود در ظهور بنیادگرایی افراطی، هنگام استثمار کشورهای عقب مانده بازی کرده اند.

  • عده یی معتقدند بنیادگرایی افراطی اصل دین است: استناد آنها به ظاهر برخی نصوص دینی است. به گمان آنها بنیادگرایی چیزی جز دین نیست. این دیدگاه را چطور ارزیابی می کنید؟

برداشت های مختلفی از دین وجود دارد و مساله این است که ما کدام برداشت را انتخاب کرده ایم. دین در ذات خود همراه خشونت نیست اما برداشت افراطی از دین می تواند خشونت زا باشد. بنیادگرایی افراطی زاییده فهمی جزمی از دین است و نمی توان افراطی گری را ناشی از دین یا جزیی از آن دانست. آموزش دگم و ترویج نگاه جزمی و خشونت آمیز از دین است که بنیادگرایی منفی را به وجود می آورد. برداشت ها تا آنجا می تواند متفاوت باشد که کسی آیه « تبّتْ یدا ابِی لهبٍ وتبّ» را به قطع فیزیکی دست های ابولهب تعبیر کند و دیگری این آیه را به نفرینی برای نابودی فرزندان ابولهب تفسیر کند. اگر نظر متواتر مفسران را کنار بگذاریم باید دست به اسلحه ببریم و از طریق خشونت و اجبار برداشت خود را ترویج کنیم. افراطی گری بر نگاهی پافشاری می کند که نه جامعه و نه علما آن را تایید نمی کنند و با شرایط روز هم همخوانی ندارد. باید دید کدام راه برای رسیدن به توحید و کشاندن جوانان به صحنه زندگی عملی ترست و با شرایط روز جامعه سازگار است.

  • انشعاب و تولد گروهی به نام «داعش» از «القاعده» را چطور می توان تحلیل کرد؟ به نظر شما جدایی و زایش گروه های رادیکال تر از یک گروه بنیادگرا، جزیی از بنیادگرایی است یا این مساله نشان دهنده ناموفق بودن پروژه یی است که توسط القاعده دنبال می شد؟

خیر، لزوما بنیادگرایی منجر به پیدایش یا زایش گروه های افراطی تر نمی شود. اختلافات درون گروهی باعث انشعاب دیگر گروه ها می شود. گروه های جدید می توانند رادیکال تر یا نرم تر از گروه اصلی باشند. اگر القاعده گروهی افراطی مانند داعش را به وجود آورده این امکان هست که گروه های معتدل تری را هم باعث شده باشد. به طور کلی الزامی بر رادیکال تر بودن گروه های جدید نیست.

مساله مهم این است که بنیادگرایی در حال زوال است. تناقض رفتار و گفتار این گروه ها درخصوص مدرنیته بنیادگرایی افراطی را رو به انحطاط برده و هر انشعابی از گروه های اصلی این زوال را جلو می اندازد. اگر گروه های جدید افراطی تر باشند، زودتر چهره بنیادگرایی را تخریب و اگر معتدل تر باشند خود به خود افراطی گری را کمرنگ می کنند.

  • خوانش های جدید از دین یا همان روشنفکری دینی چه نسبتی با بنیادگرایی دارند؟ عده یی بنیادگرایی را ناشی از ظهور جریان روشنفکری دینی می دانند درحالی که به گمان برخی، افراطی گری دینی در غیاب روشنفکری دینی به وجود می آید و نتیجه نفوذ کمرنگ روشنفکران دینی در جامعه است. به نظر شما روشنفکری دینی چه نسبتی با افراطی گری دارد؟

به عقیده من، بنیادگرایی بیشترین و قوی ترین نسبت را با قدرت طلبی دارد. اصلی ترین علت ظهور بنیادگرایی تمایل انسان به اعمال قدرت و سلطه است. در این میان روشنفکری دینی چندان در ظهور یا تحدید بنیادگرایی موثر نیست، در واقع ارتباط مستقیمی میان این دو مفهوم وجود ندارد. روشنفکری دینی مانند هر جریان فکری خدمات و مشکلاتی همراه خود دارد و این به بحث ما مرتبط نیست. با این حال، محدودشدن یکی می تواند نقش دیگری را تشدید کند. بعد از ظهور افراطی گری می توانیم منتظر موجی از اقبال به گرایش های معتدل تر مثل عرفان، صوفی گری یا روشنفکری دینی باشیم. جوی که افراطیون در جامعه به وجود می آورند مردم را به سمت خوانش های معتدل از دین سوق می دهد اما نمی توان روشنفکری را منشا بنیادگرایی یا محدودکننده آن دانست.

  • چطور می توان با جریان های افراطی مثل داعش مقابله کرد؟

جامعه اسلامی باید فکری به حال ظهور این جریانات کند. گناه بروز این جریانات افراطی به گردن علمای دینی هم هست. ضعف علمای اسلامی در اتحاد، دست این گروه ها را برای پیشروی باز گذاشته است. درحال حاضر هیچ وحدتی در آرای علمای اسلامی دیده نمی شود و گروه های افراطی در غیاب خوانش واحد یا برداشت های نزدیک از اسلام در جوامع اسلامی جولان می دهند. علمای اسلامی باید متحد شوند و علیه گروه های افراطی و سوءاستفاده از اسلام اقدام کنند. علاوه براین، ترویج فهم و آموزش جدید و غیرجزمی از دین لازمه جلوگیری از ظهور گروه های افراطی است.

روزنامه اعتماد

برچسب‌ها : ,