محبوبترین بازیگر رادیو
شهروندان:
قدش خمیده شده و عصایش را یک لحظه هم رها نمیکند. با این حال هنوز هم صدایش مهربان و با ابهت است. او مرتضی احمدی، پیشکسوت هنرهای نمایشی است که در گفتههایش میتوان بسیاری از اولینها را پیدا کرد؛ اولین دوبله در ایران، اولین نمایش رادیویی، اولین تلهتئاتر و اولین برنامه طنز صبحهای جمعه رادیو، همه و همه در کلام او پیدا میشود.
احمدی که در آستانه ۹۰ سالگی است، هنوز هم علاقه شدیدی به فوتبال دارد. او پرسپولیسی با تعصبی است و میگوید: تلویزیون را فقط بهخاطر فوتبالش میبیند. گفتوگوی ایسنا با وی را در ادامه میخوانید. وقتی از او میپرسیم کدام یک از کارها برایتان شهرت بیشتری آورد؟ خاطرنشان میکند: خواهناخواه پیشپردهخوانی برایم شهرت بیشتری داشت و من تمام آنچه مربوط به این هنر میشد را جمعآوری کردم و شاید کتاب ششم من باشد که آماده چاپ است اما متاسفانه اجازه چاپ به آنها نمیدهند. در حال حاضر هم منتظرم ببینم در وزارت ارشاد چه تغییراتی صورت میگیرد و تا چه حد ممیزی پایین میآید. مشکل اینجاست که اصلا نمیگویند ایراد کار من کجاست و چرا اجازه چاپ به کتابهایم نمیدهند و این برای من سوال است.
وی سپس با اشاره به تاریخچه پیشپردهخوانی یادآور میشود: در آن زمان که در این حرفه کار میکردم، تمام پیشپردهخوانیها طنز بود تا اینکه به انتقاد رسید. در این حرفه، طنز ملایم، با محبت و مهربان است اما انتقاد خیلی بیرحم است و حمله میکند. ما در آن زمان در پیشپردههایمان شدیدا به وزرا و وکلا حمله میکردیم و انتقادهایمان خیلی تند بود به نحوی که مردم هم دلشان خنک میشد و من اصلا بابت کارهایم اجازه نمیگرفتم. او ادامه میدهد: در تمام کارهایم در حوزه پیشپردهخوانی ارکستر خیلی خوبی داشتم و مردم هم استقبال زیادی میکردند حتی در آن زمان افرادی بودند که برای دیدن تئاتر یکبار بیشتر به صحنه نمیآمدند اما بعضا پیش میآمد که پیشپردهخوانیها را چهار الی پنج بار میدیدند. استقبالهای مردم در آنجا بود که من مرتضی احمدی شدم. من با پیشپردهخوانی وارد تئاتر شدم و با همان پیشپرده اول مرا قبول کردند و دیدند صدایم خوب است بعد از آن هم بلافاصله به رادیو آمدم و تا سال ۱۳۵۸ در رادیو ماندگار شدم.
در هیچ هنری مستند نداریم
این پیشکسوت رادیو در بخشی از صحبتهای خود درباره اینکه تاکنون به این فکر افتادید که تجاربتان را ثبت کنید؟ اینگونه بیان میکند: متأسفانه خودم هم به این فکر افتادم و دیدم که ما چیزی را به شکل مستند نداریم و هرچه داشتیم به قول معروف به شکل دیمی بوده است. او به حرفهایش اضافه میکند: دلم از این میسوزد که مثلا ترانههای روحوضی به نام «کهنههای همیشه نو» زمانی که چاپ شد مردم استقبال عجیبی کردند و هشت بار پشت سر هم تجدید چاپ شد ولی وزارت ارشاد مانع شد و دلیلش را نمیدانم. در حالی که کار من نه ضد اخلاقی بود و نه سیاسی، بلکه ترانههای بومی محصول تهران بود؛ بهعنوان مثال هنر کوچه باغی را هنوز مردم نمیدانند که چه بوده اما من ریشهاش را پیدا کردم و برایش زحمت کشیدم چرا که آنرا دوست دارم. این بازیگر پیشکسوت همچنین درباره کارهای تاریخی حال حاضر تلویزیون و وفاداری به تاریخ گذشته معتقد است: در کارهای تاریخی امروز نباید به کسی توهین شود بهعنوان مثال سریال در حال پخش «کلاه پهلوی» را ببینید بالاخره مردم آن دوران هم بخشی از تاریخ ایران هستند، با توهین کردن به آنها کجای دنیا را میگیریم؟ احمدی نسبت به اینکه برنامهسازان برای راهنمایی کارهای تاریخی از او کمک نمیگیرند، گله دارد و میگوید: متاسفانه کارگردان سریال «کلاه پهلوی» حتی نمیداند درشکه یک اسبه برای زمان رضا شاه نبوده است؛ بهعنوان مثال سال ۱۳۲۳ بهخاطر قحطی که به وجود آمد حتی چیزی پیدا نمیشد برای انسانها که بخورند چه برسد بخواهند جو را به خورد اسبها بدهند! او با ابراز ناراحتی اظهار میکند: گلایههایم در این زمینه زیاد است؛ بهعنوان مثال بعضا در کارهای تاریخی میخواهند دو – سه تا از بچههای تهران را نشان بدهند که به شکل افراد، لات و چاقوکش با کت و شلوارهای مشکی دستمال به دست هستند و زنجیر هم میچرخانند. این افراد لاابالی اصلا بچههای تهران نیستند، درد من این است که نمیآیند از امثال من راهنمایی بگیرند و بپرسند؛ بهعنوان مثال در آن سالها همه خانمهای درباری سطح بالای زمان رضا شاه، اصلا از این کلاهها سرشان نمیگذاشتند ولی متاسفانه به آقایان برمیخورد که از کسی سوال کنند.
تلویزیون برای فوتبال و کشتی
وی در پاسخ به اینکه آیا کارهای قدیمی تلویزیون را میبینید؟ با صراحت میگوید: راستش را بگویم من تلویزیون را فقط بهخاطر فوتبال و کشتی میبینم و گاهی هم خبر را تماشا میکنم. سریال «کلاه پهلوی» را هم خیلی کم میبینم چرا که هر وقت میبینم عصبانی میشوم. احمدی درباره علاقهاش به ورزش و فوتبال توضیح میدهد: من ورزش را از ۱۶سالگی دوست داشتم تا اینکه به ورزش باستانی، دو و سپس به فوتبال رسیدم. هنوز هم ورزش میکنم، در آن زمان فوتبال را حرفهای کار میکردم و تیم فوتبال راه آهن را ساختم تا اینکه کارهایم زیاد شد و برای فوتبال پیر شدم و دیگر ادامه ندادم. این پیشکسوت در ادامه توضیحاتی هم درباره بنیانگذار سریالها و نمایشهای رادیویی ارائه میدهد و میگوید: اولین گروه بازیگری در رادیو و نمایشهای رادیویی را من میشناسم ولی رادیو این اطلاعات را ندارد. بنیانگذار همه نمایشهای رادیویی در سال ۱۳۲۰ پرویز خطیبی بود و من میتوانم به جرأت بگویم او بزرگترین طنزپرداز ایران بود و تا به حال هم کسی جای او نیامده است. خطیبی در نوشتن کاملا مسلط بود و استعداد عجیبی در کارش داشت. او خودش نمایشهای رادیویی را به رادیو پیشنهاد کرد که رادیو در سال ۱۳۲۴ با این طرح مخالفت کرد. احمدی همچنین درباره شخصیت رادیویی «هردمبیل» خاطراتش زنده میشود و میگوید: شخصیت «هردمبیل» واقعی بود و من شخصا آن را سر چهارراه حسنآباد دیده بودم. «هردمبیل» یک آدم فقیر و بدبختی بود. ما در آن زمان در کارهایمان تیپسازی نمیکردیم بلکه ساعتها در بازارها میگشتیم و حرفهای مردم را گوش میکردیم تا اینکه صدایی به گوشمان میرسید و به دنبالش میرفتیم، ساعتها به صدای مردم کوچه و بازار و ترهبار گوش میکردیم و وقتی صدایی عجیب به گوشمان میرسید میگفتیم که این یک صدای طبیعی نیست، همان جا در ذهنمان صدا را تمرین میکردیم. او ادامه میدهد: حتی طی آن سالها به یاد دارم که یک روز در بازار صدای عجیبی به گوشم میرسید، گشتم و آن فرد را پیدا کردم، صدا متعلق به پیرمردی بود که در بازار آب میفروخت. این داستان متعلق به ۵۰، ۶۰ سال گذشته است. در آن زمان پیرمرد حین فروختن آب یک شعری میخواند. شعر این پیرمرد با شکل متلک بود و هر چه با او تمرین میکردیم که شعرش را درست بخواند، یاد نمیگرفت. خودمان برای ضبط، بخشهایی را سانسور کردیم. جا دارد بگویم این همه سال در همه حوزهها فعالیت داشتم، اما تا حالا یک بار پیش نیامده که از گفتههایم از لحاظ امنیتی گله کنند چرا که چارچوبها را میشناسم و سریع در مغزم آنها را سانسور میکنم به دلیل اینکه در تلویزیون و رادیو نمیشود هر حرفی را زد.احمدی در بخشی دیگر از گفتوگویش نظرش را درباره سانسورهای آن دوره رادیو و تلویزیون، اینگونه مطرح میکند: حسن رادیو این بود که چهره نداشتیم و فقط کارمان با صدا بود. وقتی صدا را تغییر میدادیم یک شخصیت دیگر به وجود میآمد. در آن زمان هر کدام از ما سهچهار نوع صدا داشتیم. من همیشه صدای پیرمرد را خیلی خوب میگفتم اما بهعنوان مثال مرحوم منوچهر نوذری که خدا بیامرزد او را نمیتوانست رُل پیرمرد را خوب بگوید. وقتی از این پیشکسوت میپرسیم که بهترین دوستان و همکاران دهه ۵۰ شما چه کسانی بودند؟ با ابراز دلتنگی میگوید: بهتر است بهترینها را نگویم ولی میگویم که با چه کسانی بودهام چرا که همه آنها برایم عزیز بودند و فرقی نمیکنند. من در آن دوره همکاران زیادی داشتم که یکی از آنها در فیلم «پینوکیو» با من همراه بود. مرحوم کنعان کیانی همان شخصیتی بود که به جای «گربه نره» گویندگی میکرد. شخصیت «پینوکیو» هم در حال حاضر خودش در کشور آمریکاست و متأسفانه صدای «جینو» که دیگر ما در دوبله صدای آن را نداریم، فوقالعاده است اما حدود چهار – پنج ماه پیش به کشور سوئد رفت. وقتی صحبت از دوبله میشود انگار احمدی ذوقی در چشمانش دیده میشود و بیشتر مایل به حرف زدن میشود.
از اولین دوبلورهای این مملکتم
او خاطرنشان میکند: من از اولین و قدیمیترین دوبلورهای این مملکت و یکی از اعضای اولیه انجمن گویندگان و سرپرستان گفتار فیلم هستم. در حال حاضر هم که دیگر در این حوزه فعالیت ندارم ولی زمانی که خبردار میشوم یکی از دوبلورها بیمار است و یا از بین ما رفت، ناراحت میشوم. احمدی درباره علاقهاش به دوبله میگوید: مگر میشود دوبله را دوست نداشته باشم. دوبله برای من چیز دیگری است. این پیشکسوت دوبله با اشاره به چگونگی شکلگیری دوبله در ایران توضیح میدهد: اوایل، تمام فیلمها با صدای اصلی پخش میشد و اول از همه کشور ایتالیا شروع به دوبله کرد، البته در ایران هم در فکر دوبله بودند اما اسباب و وسیلهای برای این کار نداشتند. اولین فیلم ایتالیایی که دوبله شد مردم استقبال عجیبی از آن کردند به جهت اینکه به فارسی دوبله شده بود. از آن به بعد روز به روز دوبله در ایتالیا بهتر شد تا اینکه ایران هم به فکر دوبله افتاد و این حرفه را به راه انداخت. او ادامه میدهد: در آن سالها اکبر مشکین، عبدا… محمدی، قدکچیان، هوشنگ بهشتی، منوچهر زمانی و خودم بودیم که بیشتر هم فیلمهای هندی و عربی را دوبله میکردیم تا سال ۱۳۴۰ که همه فیلمها در سینما اکران میشد سپس سال ۴۰ انجمن گویندگان و سرپرستان گفتار فیلم در دل گویندگان به وجود آمد و تازه سال ۱۳۴۰ بود که دوبله ایران شکل گرفت؛ ضمن اینکه تمام دوبلورهایی که در خارج از کشور بودند ایرانی بودند و در آن سالها به ایران آمدند. منوچهر زمانی، زندی و … از دوبلورهای پربار ما بودند که در آن سالها تجارب خارج از کشور را به ایران آوردند و تا الان هم دوبله ما بهخاطر حضور همین
دوبلورها ست که در رأس دوبلههای جهان قرار گرفته و با ارزش شناخته شده است. احمدی با تعریف خاطرههایی از دوبله سالها پیش ادامه میدهد: به یاد دارم که در آن سالها هنرپیشهای طی مصاحبهای که انجام داده بود گفته بود ای کاش صدای ما هم مثل گویندگانمان بود اما حالا دیگر باید بگذریم از اینکه دوبله خیلی پایین آمده است. متاسفانه بیتوجهی به دوبله ایران و دستمزد کم دوبلورها ناراحتکننده است وگرنه دوبله و دوبلورهای ما مشکلی ندارند بلکه پول کمی به آنها داده میشود، پس چه لزومی دارد که خودشان را بکشند و تیپسازی کنند. من هم اگر بهعنوان گوینده الان به دوبله بیایم دیگر مثل گذشته کارهای سابق را نمیکنم و فقط حرف میزنم اما آیا این دوبله است؟ وی میافزاید: بهعنوان مثال از صدای افرادی چون: منوچهر زمانی، منوچهر اسماعیلی، خسرو خسروشاهی و … صداهایی ثبت شد که دیگر تکرار نشد. آنها دوبلورهای بینظیری هستند که تاکنون جای آنها را کسی نگرفته است اما متاسفانه به دوبله بیتوجهی میشود و معتقدم که در حال حاضر گویندگان فقط در فیلمها حرف میزنند و دوبله نمیکنند. در آن زمان به یاد دارم که اگر ما یک کلمه اشتباه میگفتیم مدیر دوبلاژ صدها بار دوبله را نگه میداشت و بارها تکرار میکردیم تا آن یک کلمه درست از آب دربیاید. در آن زمان هم دستمزد دوبله کم بود اما به کارمان عشق داشتیم ولی الان به جایی رسیدهایم که از عشقمان دست کشیدهایم.
در دوبله پس زدهایم
احمدی معتقد است: در حال حاضر تقریبا دوبله ایران، دوبله ۵۰ سال پیش است و احساس میشود که در دوبله به عقب رفتهایم و پس زدهایم. این بازیگر پیشکسوت همچنین با اشاره به فیلم کارتونی خاطرهانگیز «پینوکیو» یادآور میشود: متاسفانه فیلمهای ایران در آن زمان فیلمنامه نداشت و یکی از آن فیلمها فیلم «پینوکیو» بود که فیلمنامه نداشت و یک سال تمام در استودیو ماند و آنها هم به ما میگفتند که فیلم را برگردانید به تلویزیون چرا که دوبله نمیشود. من در آن زمان با آقای کنعان کیانی صحبت کردم و به این نتیجه رسیدیم که آن را خودمان برای تلویزیون دوبله کنیم؛ بنابراین چهار نفری فیلم را دیدیم و قصه دستمان آمد و شروع به دوبله کردیم و با یک صدم ثانیه اختلاف در آن حرف زدیم. کارتون «پینوکیو» در مجموع ۲۶ قسمت بود و تمام آنچه شما از «پینوکیو» دیدید دیالوگهای خودمان بود. من در آن زمان در «پینوکیو» به جای شخصیت «روباه مکار» صحبت میکردم که کمی لهجه داشت و خوب از آب درآمده بود. وی درباره لهجهسازی در دوبله ایران میگوید: من در همه کارتونها صدایم را تغییر میدهم. در دوبله کارتون «پینوکیو» هم کمی از لهجه رشتی استفاده کردم؛ به جهت اینکه در آن زمان هم لهجهسازی در دوبله قدغن بود و جلویش را میگرفتند. در کل با لهجهسازیهای زیاد در آن زمان هم مخالف بودند و میگفتند امکان دارد توهین شود. او درباره دوبلههای زیرزمینی در ایران اینگونه بیان میکند: متاسفانه دوبلههای زیر زمینی هم صدماتی به کارها زدهاند و در حال حاضر هم تا حدودی جلویشان را گرفتهاند. احمدی با گلایه از اینکه نسل جدیدی که در حال حاضر در حوزه دوبله کار میکند سفارشهای تلویزیون هستند، خاطرنشان میکند: در آن زمان ما برای تربیت دوبلورها برنامه داشتیم و گروهها میآمدند و تقاضا میدادند تا نوبت به آنها برسد. ما در آن زمان خودمان دوبلور تربیت میکردیم اما در حال حاضر دیگر به این شکل نیست. این گوینده پیشکسوت همچنین درباره فعالیت دوبلورها در بخشهای خصوصی میگوید: معلوم است که در جاهای خصوصی به دوبلورها پول بیشتری میدهند، به همین خاطر است که آنها هم کار میکنند. خیلی از دوبلورها مثل خسروشاهی و زند اکنون بیکار شدهاند، مگر از دوبلورهای قدیمی چقدر باقی مانده هستند که قدر آنها را نمیدانند؟ احمدی از منوچهر اسماعیلی بهعنوان سلطان دوبله یاد میکند و میگوید: اسماعیلی سلطان دوبله این مملکت است اما دیگر به ندرت کار میکند. از دوبله و کارهای مرتضی احمدی در این حوزه عبور میکنیم و به نقشآفرینیهای این پیشکسوت در رادیو میرسیم. او درباره اینکه چگونه سال ۵۶ بهترین بازیگر رادیو شناخته شد و در آن سالها چقدر نمایشهای رادیویی برای مردم جا افتاده بود؟ توضیح میدهد: «صبح جمعه» با عنوان «شما و رادیو» از سال ۱۳۴۰ شروع شد. در آن زمان فقط ۱۹ نفر بودیم که در «شما و رادیو» کار میکردیم. متاسفانه در حال حاضر که من در اینجا هستم ۱۸نفر آنها فوت کردند و از بین آنها فقط من ماندم. بهترین هنرپیشگان تئاتر در «شما و رادیو» حضور داشتند. در آن زمان هر کدام از ما تیپهای خاص خودمان را داشتیم، مرحوم نوذری، علی تابش، اکبر مشکین و همینطور بقیه که همه آنها فوت کردهاند و هیچ جایگزینی تاکنون نداشتهاند. آقای مقبلی زمانی که رُل پیرمرد را صحبت میکرد، همه از خنده غش میکردند، یا بهعنوان مثال آقای قنبری که گوینده «فوفول» بود هریک برای خودشان کسی بودند. همچنین آقای بهمنیار از جمله گویندههایی بود که تیپ خاص خودش را داشت. تیپسازی من هم در آن زمان مختص خودم بود. در آن سالها ۸۵ درصد از شنوندگان رادیو متعلق به «شما و رادیو» بود. احمدی در پاسخ به اینکه چه شد که برنامه «شما و رادیو» شکل گرفت؟ میگوید: مرحوم پرویز خطیبی در آن زمان یکسری برنامههایی برای خودش داشت که اوایل کمی ضعیف بودند ولی کمکم به «شما و رادیو» تبدیل شد.
محبوبترین بازیگر رادیو
این پیشکسوت رادیو درباره اینکه چطور شد که وقتی در دوره « شما و رادیو» بود، بهعنوان محبوبترین بازیگر رادیو شناخته شد؟ اینگونه توضیح میدهد: در آن زمان یک مسابقه برگزار میشد که بهترین نوازنده، خواننده و بازیگر رادیو را انتخاب و بعد از مدتی برندهها را نیز اعلام میکردند. من یک سال بهعنوان بهترین هنرپیشه رادیو شناخته شدم. در آن سالها هم جزو بازیگرانی بودم که در تلویزیون خیلی سریال بازی میکردم و همزمان با رادیو در تلویزیون هم حضور داشتم. اولین باری که من به تلویزیون آمدم زمانی بود که دیگر نمیخواستم دنبال بازیگری را بگیرم که فکر میکنم دقیقا سال ۱۳۴۰ بود که در هیچ کجا دنبال بازیگری نبودم، حتی آن زمان با تئاتر هم قهر کرده بودم به جهت اینکه خانوادهام خیلی با شغلم موافق نبودند ضمن اینکه در آن زمان هم مردم با خوانندگان و نوازندگان مخالف بودند، کمی هم دستگاههای دولتی ما را اذیت میکردند. خلاصه عوامل زیادی بود که ما را اذیت میکرد. احمدی با تمام مشکلات و فراز و نشیبهایی که طی کرده است، هنوز هم خودش را بچه صداوسیما میداند و در این باره میگوید: ۳۸سال است که با رادیو کار کردم، بعد از ۳۸ سال صادق قطبزاده به من اهانت کرد و بعد از اهانت ایشان بود که من پیش خودم گفتم جای من دیگر در رادیو نیست. طی این مدتی که در رادیو کار کردم، یک بار شکایت از این نکردم که حقوق من کم یا زیاد است و هیچ وقت صدایم درنیامد اما اینکه به من توهین شود خیلی برایم سنگین بود به همین خاطر دیگر در رادیو نماندم و تا الان هم به رادیو نرفتم اما جا دارد بگویم با این حال بازهم خودم را بچه صداوسیما میدانم. او میافزاید: چند سال پیش بهخاطر اصرارهای زیادی که داشتند از من دعوت کردند که برای مراسم سالگرد رادیو به رادیو بروم، در آن موقع باز هم به من توهین شد. ما چندین نفر بودیم که به همراه بهزاد فراهانی، آقای نوری و من دو ساعت برنامه را اداره میکردیم ضمن اینکه هیچ توقعی هم نداشتیم اما وقتی آنجا را ترک کردیم به من یک کارت هدیه به مبلغ ۱۰۰ هزار تومان دادند. من تا به حال از این پولها نگرفته بودم و آن کارت تا مدتها گوشه خانهام افتاده بود، یک روز به بانک رفتم تا کارتم را نقد کنم، مسئول بانک به من گفت آقای احمدی ببخشید مبلغ این کارت ۱۰ هزار تومان است. من در آنجا خیلی خجالت کشیدم. ۳۲ سال تخصصم در امور مالی و حسابداری بوده، چطور دقت نکردم؟! همان موقع بود که به رادیو زنگ زدم و گفتم من که هیچ وقت از شما پولی نخواستم چرا آبروی مرا میبرید و جالب اینجاست که باور نمیکردند که مبلغ کارت ۱۰ هزار تومان است و میگفتند اشتباه شده است. احمدی که دلش از رادیو پر است، میگوید: از آن سالها دیگر به رادیو نرفتم. من هیچ وقت توقعی نداشتم و ندارم. اصل زندگی من بیشتر در رادیو و تلویزیون بوده، من انتظار کمک از هیچکس ندارم، فقط انتظار دارم حرمتم از بین نرود که آن را در رادیو از بین بردند. او در پاسخ به اینکه آیا طی این سالها به شبکه رادیویی نمایش پیشنهاداتی دادهاید؟ تنها در یک جمله اینگونه پاسخ میدهد: متاسفانه هیچ کس در این زمینه به ما اشاره نکرد.
فرزانه سبزعلی – پیوند مرزوقی – آرمان