ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت

قصه‌پردازی‌های نوستالژیک ایرانی یا تئوری مرغ همسایه غاز است؟!

شهروندان- نعمت‌الله فاضلی*:
همه ما اگر نگوییم همه لحظات اما به راستی در اغلب مواقع در حال روایت‌پردازی و قصه‌گویی از روزها، سال‌ها و دوران گذشته هستیم. این عبارت جا افتاده را بارها گفته یا شنیده‌ایم که «قدیم‌ها یادش بخیر!» قدیم‌ها البته برای هر یک از ما به دوره خاصی از زمان محدود می‌شود. گاهی مادر بزرگی 85 ساله از قدیم‌ها سخن می‌گوید که دقیقا راوی دورانی است که در قدیم زیسته است.

نعمت‌الله فاضلیقدیم در اینجا یعنی گذشته دور، زمانی که مادربزرگ‌ها دوران کودکی و نوجوانی‌شان را طی می‌کردند، اما مساله اینجاست که نوه‌های مادربزرگ‌ها نیز که اکنون ۲۰ سال یا اندکی بیش و کم دارند، نیز از قدیم‌ها صحبت می‌کنند، یعنی از ۱۵ سال پیش. پرسش این است که این نوه‌ها دیگر چرا دوران کودکی خود را با واژه قدیم و نوعی حسرت برای گذشته توصیف می‌کنند.

ما حتی اگر به متون و ادبیات خود نگاه کنیم می‌بینیم که همواره این‌گونه بوده است. فردوسی نیز حسرت گذشته را می‌خورد. یعنی هزار سال پیش ما با نوعی اندیشه رمانتیک گذشته خود را بازآفرینی می‌کردیم و می‌توان ردپای این حسرت را در اندیشه خیام، حافظ، سعدی و شاعران قبل و بعد او نیز دید. پس مساله فقط مربوط به امروز نیست، گویی حسرت خوردن گذشته تمهیدی برای انسان امروز است.

مساله این نیست که گذشته خوب بوده است یا بد، بلکه مساله این است که امروز با ایده‌آل‌های ما فاصله دارد. ما به نوعی نیازمند مقایسه هستیم. مقایسه مهم‌ترین قابلیت ذهن برای تحلیل و پردازش اطلاعات و شناخت است. گویی از راه مقایسه به این نتیجه می‌رسیم که یکی بر دیگری ترجیح دارد؛ همان که می‌گوییم مرغ همسایه غاز است. در واقع این تمثیل نقدی بر ذهن حسرت‌آفرین ما است که آنچه خود داریم را کم ارزش و داشته‌های دیگری را ارزشمند می‌پنداریم.

همچنین مقایسه دیروز با امروز گاهی نیز مقایسه امروز با فرداهایی که نیامده‌اند. به همین دلیل وقتی سخن از نوستالژی به میان می‌آید، باید بین نوستالژی گذشته‌گرا و نوستالژی آینده‌گرا تمایز قایل شویم. در نوستالژی گذشته‌گرا، گذشته را به گونه‌یی بازگویی می‌کنیم که فاقد چیزهای بد امروز است. گذشته‌یی که در آن گویی کمبود‌های امروز نبوده است. می‌گوییم قدیم‌ها همه به داد هم می‌رسیدند، از یکدیگر مراقبت می‌کردند، قدیم‌ها اینقدر دروغ نبود. این روزها که مردم از آلودگی هوا رنج می‌برند و کمبود آب بیداد می‌کند، طبیعتا ما گذشته‌یی را بازآفرینی می‌کنیم که در آن هوا پاک و همیشه بارانی بوده است.

گاهی با قاطعیت می‌گوییم قدیم‌ها جوانان قدیم کی اینقدر بی‌ادب بودند؟ گویی قدیم‌ها همه به زبان سعدی با نثری موزون و مسجع سخن می‌گفتند و جامعه‌یی وفور و فراوانی داشته‌ایم. اصلا مهم نیست که جمعیت ایران همواره در طول تاریخ و از چند سالی در نتیجه قحطی عمومی ناگهان کم می‌شد. مهم نیست که اکنون در نتیجه تکنولوژی و برکت نفت میزان ثروت در جامعه چند هزار برابر گذشته شده است.

مهم این است که ما برای نقد امروز نیازمند بازآفرینی گذشته‌هایی هستیم چون بهشت. همان‌طور که گفتیم گاهی نیز نوستالژی ما معطوف به آینده است این حسرت گاهی از راه بازآفرینی خیالی آینده‌یی است که در آن تکنولوژی همه نوع آسایش را برای انسان مهیا می‌کند. آینده‌یی که در آن نه‌تنها سرطان‌ها و ایدز‌ها بلکه همه بیماری‌های خطرناک در نتیجه پیشرفت عمومی از میان می‌روند. آینده‌یی که ما دیگر سال‌هاست آخرین بیسوادص خود را دفن کرده‌ایم. حیف آن روزها ما دیگر نیستیم! قصه‌های نوستالژیک یکی از انواع قصه‌های رایج زندگی روزمره است ما برای با هم بودن سرگرم شدن و برای تسکین دردها یا برای تامین نیازهای روحی و عاطفی خود قصه‌های نوستالژیک می‌گوییم.

هر کس دردهایی دارد یا آرزوهایی. این دردها و آرزوها خمیرمایه قصه‌های نوستالژیک گذشته‌گرا و آینده‌گرای ما هستند. این روزها اگر چه محدودند اما مگر به سادگی سپری می‌شوند؟ باید آنها را با مجموعه‌یی از این قصه‌ها و قصه‌گویی‌ها پر کنیم تا سپری شوند. قطعا مردم ایران تنها ملتی نیستند که در زندگی روزمره‌شان قصه‌گویی و قصه‌پردازی می‌کنند. اما فهم این نکته دشوار نیست که بدون تردید ما از جمله ملت‌هایی هستیم که بسیار حسرت می‌خوریم.

من گمان می‌کنم ما بیش از امریکایی‌ها قصه‌های نوستالژیک روزانه می‌آفرینیم. امریکایی‌ها اگر بخواهند هم نمی‌توانند مانند ما قصه‌های نوستالژیک بیافرینند. آنها که تاریخ چندهزار ساله ما را ندارند. مردم ما گاهی به واقع حسرت دوران هخامنشی و اشکانیان را می‌خورند. گاهی چنان از دوران ۲۵۰۰ ساله باشکوه کوروش حرف می‌زنند که گویی همین چند روز پیش خدمت کوروش بوده‌اند.

امریکایی‌ها اگر بخواهند هم نمی‌توانند حس نوستالژیک ما را داشته باشند. البته من گمان می‌کنم نوستالژی آنها آینده‌گراست. من تجربه زیسته‌یی از زندگی با مردم امریکا را ندارم، اما می‌توانم نظرا حدس بزنم که برای امریکایی‌ها و اروپایی‌ها که می‌توانند «هری پاتر» بسازند، قطعا زیستن در یک آینده تخیلی نوعی حسرت بزرگ برای آنهاست. در امریکا نیز واژه «رویای امریکایی» درست جانشین عبارت «قدیما یادش به خیر» ما است.

رویای امریکایی که شاید بتوان جلوه بارز آن را در رمان مشهور «گتسبی بزرگ» اثر فیتزجرالد دید. بیانگر نوستالژی آینده‌گرای امریکایی است. همچنین سرعت نقش کلیدی در تولید نوستالژی در جامعه ایفا می‌کند. بچه مدرسه‌یی‌ها طوری از خاطرات ابتدایی صحبت می‌کنند که گویی یک قرن از تاریخ آن گذشته است. ما بچه که بودیم مدرسه ما، معلم ما و نیمکت ما این‌طور و آن‌طور بود.

من به این بچه‌مدرسه‌یی‌ها حق می‌دهم وقتی که تخته سیاه و گچ یا شکل نیمکت و حتی محتوای کتاب‌های درسی هر سال تغییر می‌کند و در واقع همه‌چیز به سرعت رنگ تاریخی به خود می‌گیرد قصه‌پردازی‌های نوستالژیک شروع می‌شود. به ویژه اگر این تغییرات به گونه‌یی باشد که چیزهای جدید مطلوبیت و رضایت‌خاطر ما را فراهم نکند و ما نتوانیم ارتباط عاطفی مناسب با این چیزهای نوظهور پیدا کنیم. گاهی هم قصه‌های نوستالژیک ما مردم ایران تنها برای این نیست که از طریق بازآفرینی رمانتیک گذشته وضع کنونی خود را نقد کنیم گاهی این قصه‌های نوستالژیک راهبرد فرهنگی برای سازگاری با وضع جدید است.

باید این ویژگی را در نظر بگیریم که در جامعه ما اغلب تغییرات بر اساس سیاست‌های توسعه‌یی از بالاست. مردم ناگهان با تغییراتی روبه‌رو می‌شوند که دولت‌ها برای آنها تدارک دیده‌اند و این تغییرات در فرآیندی تدریجی و از درون زندگی مردم بیرون نیامده‌اند بلکه ظهور محصولات تکنولوژی جدید یا اجرای برنامه توسعه‌یی آنها را با تغییر ناگهانی روبه‌رو کرده است. در نظر بگیرید که ورود هر یک از انرژی‌ها و تکنولوژی‌های جدید مانند سیستم تلگراف، تلفن، اتومبیل و قبل از اینها قطار یا تکنولوژی‌های امروزی ماهواره و… هر کدام ناگهان زندگی ما را زیر و رو کردند. مردم در حالی با این محصولات صنعتی روبه‌رو می‌شوند که محکوم به استفاده از آنها هستند.

قصه‌های نوستالژیک به ما کمک می‌کند تا بخشی از دردها یا رنج‌هایی که این تغییرات شتابان به وجود می‌آوردند را کمی عقل‌پذیر کنیم. قصه‌های نوستالژیک اما کارکردهای اجتماعی و فرهنگی پیچیده‌تر دارند. برای جامعه ایران که همچنان بر ارزش‌های اجتماع‌گرایانه استوار است و پیوندها خونی و خانوادگی و خویشاوندی و قبیلگی در بین مردم ریشه دارد. در جامعه ما که همچنان اسطوره‌ها و کهن‌الگوهای تاریخی پا بر جا هستند، قصه‌های نوستالژیک گذشته‌گرا راهبردی فرهنگی برای بازتولیدی این ارزش‌های اقناع‌گرایانه است.

ما از طریق بازآفرینی رمانتیک گذشته، تنها گذشته را توصیف نمی‌کنیم، بلکه به نوعی تلاش می‌کنیم تا به تداوم سنت‌ها، ارزش‌ها، باورها و به طور کلی الگوهای فرهنگی ریشه‌دار کمک کنیم. قصه‌های نوستالژیک در سطوح گوناگونی تلاش می‌کنند تا نوعی پیوند میان نسل‌ها و دوره‌های تاریخی ایجاد کنند. قصه‌های نوستالژیک روایت‌هایی برای حفظ میراث فرهنگی و تداوم آنها در حافظه و خاطره ما است. می‌توان قصه‌های نوستالژیک ما را نوعی مقاومت در برابر نابودی سنت‌ها و ارزش‌های تاریخی دانست. در جامعه‌یی که درگیر و ‌دار تعارضات و تضادهای میان سنت و متجدد است. قصه‌های نوستالژیک نقش میانجی را دارند.

به نوعی این قصه‌ها تلاش می‌کنند تا از خشونت ناشی از ویران شدن سنت‌ها و الگوهای فرهنگی گذشته بکاهند. من به عنوان انسان‌شناس وقتی که به قصه‌های نوستالژیک مردم گوش می‌دهم گاهی گمان می‌کنم این قصه‌ها نوعی راهبرد خلاقانه برای شکل دادن به آینده و زندگی اکنون ما با استفاده از عناصر و بقایای میراث فرهنگی و سنت گذشته است. درک این نکته چندان دشوار نیست، در نظر بگیرید مادری را که با نوعی حسرت برای بچه‌هایش قصه‌های نوستالژیک از مادربزرگ و پدربزرگ و خوبی‌های گذشته می‌گوید. در این قصه‌گویی‌ها هدف این است که ما بچه‌ها را به گونه‌یی تربیت کنیم که بتوانند به نوعی ارزش‌های گزینش شده از گذشته را به خاطر بسپارند. باید توجه کرد که قصه‌های نوستالژیک تنها گذشته را توصیف نمی‌کنند بلکه گذشته را به گونه‌یی انتخاب و بازگویی می‌کنند و چیزهایی را به حاشیه و برخی را گزیده می‌کنند.

ما در بیان قصه‌ها تنها حس رمانتیک را بیان نمی‌کنیم، بلکه نوعی زیبایی‌شناسانی و مصلحت‌اندیشی را با یکدیگر تلفیق می‌کنیم، همه قصه‌های نوستالژیک حاوی پیام اخلاقی هستند که در آنها مجموعه‌یی از باید‌ها و زیبایی‌ها و خوبی‌ها وجود دارد. قصه‌های نوستالژیک مردم نوعی زبان مشترک برای گفت‌وگو است. ما می‌توانیم رنگ نوستالژی را به هر ماده‌یی بزنیم و شاید قضاوتی نادرست نباشد اگر بگوییم ملت ما ملت نوستالژی‌اند، همان طور که می‌گویند ملت فرانسه ملت نقاشی، مردم روسیه مردم رقص باله و مردم بریتانیا مردم تئاتر هستند.

 *انسان‌شناس و پژوهشگر

اعتماد