من کجا هستم؟
شهروندان – کیوان وارثی*:
هفتههای گذشته شاهد افتتاح یک زیر گذر در وسط تهران، جایی نزدیک محل کارم، چهارراه ولیعصر(عج) بودم. البته حضور شهردار تهران در مراسم افتتاح بر اهمیت آن افزود و در برخی رسانهها بازتاب گستردهای چه از لحظ پوشش خبری این افتتاح و چه برخورد طنزآمیز با آن داشت.
اما من چندی پیش از زیر گذر عابر پیاده در چهار راه ولیعصر در تهران، این کلانشهر تو در تو، عبور کرده و هفته بعد از آن هم برای عبور از این چهارراه مسیر خود را به درون دالانهای زیر گذر کج کردم. اما هر بار که از این زیر گذر عبور کردم، بیشتر با آن احساس بیگانگی میکردم. یک بار که آرامتر از این فضای زیرزمینی عبور میکردم، فرصت یافتم تا با دقت در آنچه میبینم، به تجسم آنچه که میتوانست جای این فضای بیروح را بگیرد، بیندیشم و آن را روایت کنم.
در ابتدای ورودیهای زیرگذر فضا یا بهتر بگویم سطحی گسترده از یک دیوار، هنگامی که با پلههای برقی به پایین میروید، خود را به شما تحمیل میکند. همین جا بود که تجسم کردم ای کاش سطحی از کاشیهای فیروزه و نقوش سنتی و اسلامی در هر ورودی میتوانست با طرحهای متفاوت ما را نه به اجبار یا احترام به رفتار شهری بلکه به زیبایی به درون زیرگذر دعوت کند.
در حالی که اکنون سطوح بلند فلزی و سفید شما را بیتفاوت به درون زیرگذر فرا میخواند. درون فضای زیر زمین، شما میمانید و راهروهایی که گویی قرار نیست هیچ حسی را به شما القا کند. این زیرگذر در هر جای جهان میتوانست باشد. اگر شما یک نفر را بدون توجه به ملیت و رنگ با چشمان بسته به این زیر گذر بیاورید و چشمانش را بگشایید و از او بپرسید که در کدام کشور یا شهرهستید، بیتردید تهران یا ایران پاسخ او نخواهد بود.
سرامیکهایی بیاندازه بیرنگ و لعاب با نهایت بیسلیقگی به همراه نورپردازی بیهدف در این فضای زیرزمینی، شما را نه تنها آرام نمیکند، بلکه میتواند برای کسانی که در شهر ما زندگی میکنند و از فضاهای تنگ و تاریک بیم دارند، استرسافزا باشد. شاید نمونه بارز آن رفتار شهروندان هنگامی که به بیرون از زیر گذر میآیند باشد به چهرههایشان بنگرید، حس شهروندان هیچ تفاوتی با زمانی که از شلوغی روی سطح زمین دور شده اند، ندارد و این نشانه بیتاثیری زیر گذر در رفتار و حس روزمره ماست.
یکی از دوستان طراح و هنرمندم هنگامی که چندی پیش در حال عبور از این زیر گذر بودیم، ناگهان خواسته یا ناخواسته به نکته جالبی اشاره کرد. او میگفت: ای کاش برای نشاندادن مسیرهای خروجی به مردم از نمادهایی که برای مردم آشناست، استفاده میشد. مانند آنکه برای یافتن مسیر میدان انقلاب از تصویر میدان انقلاب که بسیار ماندگارتر است، بهره میبردیم. این دوست هنرمندم خواسته یا ناخواسته به استفاده و اهمیت نشانههای تصویری یا همان گرافیک محیطی اشاره کرده بود.
شاید حتی با نصب یک آکواریوم بزرگ میتوانستیم فضایی آرام و بیتنش را برای لحظاتی اندک فراهم کنیم. هنگامی که کم کم در حال بالا رفتن از پلههای برقی زیر گذر بودم، به این فکر افتادم که بارها و بارها این رفتار با فضاهای شهری ما صورت گرفته و تو گویی بیتفاوتی رسم ماندگاری در شهرهای ماشده است.
با یک نقش کتیبه در ورودی مترو فکر میکنیم که دیگر این فضا را ایرانی و اسلامی کردهایم. بهراستی کدام ایستگاه مترو در تهران سرشار از فضای فرهنگی و جذابیتهای تصویری ساخته شده است، برج میلاد مارا به یاد کدامین بخش از معماری تاریخ کشورمان میاندازد؟ بزرگراههای ما چه عناصر تصویری با خود دارد، آیا پلهای عابر پیاده ما نمیتوانست همگونتر با سلیقه و پیشینه فرهنگی ایرانیان طراحی و در جای جای تهران نصب شوند؟ اما افسوس و صد افسوس که مدیران شهری ما از زیر گذر، تنها کندن زمین و از برجی که نماد شهر باید بشود، فقط بلندی و از پلهای عابر پیاده فقط مقداری فلز را میپسندند.
با این فکر که در بسیاری از نقاط دنیا، همین فضاهای کوچک و ساده شهری کلیتی بزرگ و همگون و زیبا را میسازند که همگان از آن احساس آرامش و لذت میبرند و چه بسا تعداد زیادی توریست یا گردشگر نیز راهی این فضاهای شهری میشوند. این فکر که روزی تعدادی گردشگر را به این زیرگذر بیاوریم تا از زیباییهای شهری ما دیدن کنند، سرم را به درد میآورد. حال دیگر از زیر گذر دور شده ام و به مسیر خود در این شهر هزار نقش بی نقش ادامه میدهم.
*مدیر هنری
قانون