خیریهای نیست که نشناسم
شهروندان:
جواد یحیوی از آن چهرههایی است که اگر سالهای سال از کار کنار گذاشته شود و به قول خودش فضا را مناسب کار نبیند، ولی باز هم از یادها نمیرود. اگر در برنامهای مجری باشد، خیلیها از اجرای زیبا و حضور او لذت میبرند. یحیوی را بیشتر در اجرای برنامه جشن نفس- مراسم دیدار خانوادههای اهداکننده و گیرنده عضو- میتوان دید.
البته او خودش میگوید در همه خیریهها فعال است و خیریهای نیست که نشناسد و نرفته باشد. تجربه او از بودن در کنار اقشار مختلف نیازمند و همچنین برنامههای خیریه تازهای که داشته مثل نمایشنامهخوانی به نفع کودکان بیمار بیبضاعت بهانهای شد تا گفتوگویی با او داشته باشیم.
- میدانیم که شما در برنامههای خیریه بسیاری فعال هستید مثلا در برنامه جشننفس همیشه حضور دارید. به نظر میآید باید خیلی اهل کار خیر باشید.
کسی این برنامهها را نمیشمرد و قرار هم نیست شمرده شوند. کجا و چرا و چندتا و چی ندارد. مجموعه برنامههایی که در دنیا هم مرسوم است و از طرف NGOها و نهادهای خصوصیتر به موازای فعالیتهای عمومی که دولتها انجام میدهند، اجرا میشود. البته وظیفه دولتهاست که در زمینه تامین حقوق اجتماعی این برنامهها را اجرا کنند. حالا بعضی از دولتها این حمایت و این کار را کاملتر و درستتر انجام میدهند و خدمات اجتماعی دقیقتر و کاملتری میدهند و شاید در چنین جوامعی فعالیت این نهادهای مردمی کمتر شود ولی اینطور نیست که جایی نباشد و برنامه خیریهای برگزار نشود.
بخشی از فعالیتها هم جنسی دارد که حوزه دولتی نمیتواند آن را مدیریت کند. مثلا جشننفس که خود آدمها باید برای اهدای اعضا پس از مرگمغزی داوطلب شوند. در این برنامهها ممکن است که دولت بتواند از رسانهها و ابزارهایی که دارد کمک بگیرد اما بخشی به خود مردم و تصمیمشان برمیگردد. من هم متناسب با وضعیت حرفهای و شکل کارم و ارتباطاتی که دارم شاید در طول سال به همه خیریههای موجود در شهر یا کشور دعوت میشوم. یادم نمیآید که خیریه جدیدی وجود داشته باشد که من نشناسم و نرفته باشم. البته چون برای من افتخار است دارم میگویم و اهل خودستایی و پز دادن نیستم.
- بهخاطر این که اجرای این خیریهها را قبول میکنید به شما خبر میدهند؟
وقتی به یک نفر زنگ بزنند و ببینند ناز میکند به او دیگر زنگ نمیزنند. من هم ویژگی خاصی ندارم که کسی دیگر نتواند.
- حضور هنرمندان در این خیریهها چه لزومی دارد؟
من فکر میکنم که بههرحال آدمهای اهل فرهنگ و هنر با موضوعات و مقولات انسانی، دردهای انسان، شادیهای انسان، آرزوهایش و همه چیزهایی که مفهوم درام را شکل میدهد، خواسته یا ناخواسته درگیرند. اگر آدمی فرهنگی و هنری باشند که دلال این بازی هستند و تکنیسین آن هستند و از این راه نان میخورند دغدغههای هنری و فرهنگی ندارند. آدم اهل فرهنگ و هنر نمیتواند نسبت به این مسائل بیتفاوت باشد. برای همین وقت میگذارد و میآید و شاید بهتر از هرکس دیگری بتواند از زاویهای به موضوع نگاه کند که برای دیگران هم این زاویه جذابیت داشته باشد. غیر از اینکه حضور هنرمندان عموم مردم را میتواند به حضور در این موقعیتها و در این محافل و توجه دادن به این مسائل تشویق کند، اما گاهی هم کودک بیماری را دیدهام که عاشق دیدن فلان بازیگر بوده و برایش این امکان پیش آمده که با آن بازیگر روبهرو شود.
- کنار این اقشار که بودهاید آیا تحتتاثیر هم قرار گرفتهاید؟
اگر انسان تحتتاثیر قرار نگیرد، پس آنجا چه کار میکند؟ منظورمان از تاثیر چیست؟ اگر قرار است که تحتتاثیر قرار نگیریم، اصلا این موضوع به ما ربطی ندارد.
- به این فکر کردهاید اگر شما مجری نبودید و کسی شما را نمیشناخت، اگر فرصتش پیش نمیآمد باز هم به این خیریهها میرفتید؟
بله فکر کردم. به خاطر اینکه این موقعیت را زندگی کردم. در موقعیتی خودم را قرار دادم که به این فکر کنم اگر بازیگر یا مجری نبودم، چطور زندگی میکردم. من از سال ۷۶ به عنوان مجری در رسانهها کار کردم و چند سال پیشتر تجربههای فیلمسازی داشتم.
- به این برنامههای خیریه میرفتید؟
بله میرفتم. ولی این رفتن مثل این میماند که کسی را جایی دعوت کرده باشند تا برود ناهار بخورد. مهمانی نیست. اینها وسط زندگی ما هستند. ما جایی نباید برویم. اصلا وقتی اسمش را میگذاریم کار خیرخواهانه، مثل این است که یک کاری را تو داری انجام میدهی که کار مهمی است. اهمیت آن را کسانی که درگیر آن هستند خیلی خوب درک میکنند. معمولا با عنوان خیرخواهانه آدمهایی که درگیر موضوع نیستند را تشویق میکنند که بیایند به این موضوع فکر کنند. حتی اگر درباره کار خودت بخواهی بگویی من دارم یک کار خیرخواهانه میکنم خیلی ادبیات لوس و بینمکی است. تو داری زندگی میکنی و این جزیی از زندگی تو است. در این جامعه اصلا فرقی ندارد که تو چه کاره باشی. باید آدم باشی.
- فکر میکنید برای اینکه جامعه پر از صلح و دوستی داشته باشیم چه کار باید کنیم و چه چیزی را باید در جامعه زیاد کرد؟
به نظرم باید فرهنگ توجه به دیگری را زیاد کنیم. ما سر یکدیگر را کلاه نمیگذاریم تا کسی ورشکسته نشود و نیاز به کمک نهادهای اجتماعی نداشته باشد. وقتی به دیگران توجه کنیم طوری رفتار نمیکنیم که رفتارمان به دیگری آسیب برساند. ازدواجهایی نمیکنیم تا از نظر ژنتیکی بچهای به دنیا بیاید که هزار مشکل دارد. فهم زندگی سالم، به دیگران توجه و فکر کردن و خودخواهانه در لحظات مختلف زندگی تصمیم نگرفتن کمک میکند تا خیلی از این مسائل و مشکلات حل شود.
- پس به نظر شما خودخواه نبودن مردم باعث میشود تا جامعه به سمت صلح برود.
اگر جامعه را یک پیکر بدانیم و بدانیم که دیگری با من فرقی ندارد، میتوانیم به سمت صلح برویم. وقتی بدانیم که هر دو یک نفر هستیم، موضوع نزاع، جنگ و اختلاف و معنی آسیبرساندن به یکدیگر را با همین پیشفرض از بین بردهایم و صورت مساله را پاک کردهایم. اشکالمان همین است که ما خودمان را میبینیم و خودخواه هستیم. خودمان را جدا از دیگران میبینیم. تازه اگر خودمان را عمیقتر و عاقلانه میدیدیم آن وقت میفهمیدیم که اگر خودت را هم دوست داری نباید دیگری را اذیت کنی.
- کمی هم از کارهای تازهتان بگویید، باز هم شما را در تلویزیون میبینیم؟
نمیدانم. امیدوارم برای تلویزیونی که بتوان کارهای خوب کرد باشم و بتوانم کار کنم.
- گویا اخیرا یک کار تئاترو سینمایی داشته اید؟
بله. به هرحال من مال همین فضاها هستم و خودم را برای همین فضاها تربیت کردهام. یک روزی با نگاههای فرهنگی و هنری سراغ تلویزیون رفتم و دیدم آنجا فرصت کارهایی از این دست پیش میآید و بعد به مرور زمان متوجه شدم که تلویزیون خیلی اولویتهای فرهنگی و هنری ندارد و در همین مسیر هم با هم به مشکلاتی برخوردیم. طبیعی است به فضاهایی میروم که فکر میکنم هنوز میتوان در آنها کار کرد. برای من تئاتر و سینما فضاهای جدیدی نیستند.
پیش از اینکه به تلویزیون بروم هنرجوی فیلمسازی بودم. فیلم کوتاه میساختم و تجربههایی در حوزه بازیگری داشتم. بعد تلویزیون مرا از این مسیرها دور کرد. حالا که امکان فعالیت در تلویزیون با کیفیت خوبی نیست، ظاهرا نه مدیران تلویزیون خیلی مرا دوست دارند و نه من شرایط فعلی تلویزیون را دوست دارم. قرار ما زندگی با مفاهیم است. مفاهیمی که جایی میتوان به آنها فکر کرد و جایی نمیشود. ظاهرا من به موضوعاتی فکر میکردم که برای تلویزیون جذابیتی نداشت و تلویزیون هم دارد به موضوعاتی فکر میکند که برای من جذاب نیست.
شهروند