ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت
پرویز رجبی و ایران‌شناسی اجتماعی

چرا ناتنی شدیم؟

شهروندان – فرناز خطیبی*:
با خاطرات نمی‌توان زندگی کرد اما می‌توان به آن جان بخشید. اوایل که به توکیو رفته بودم، فکر می‌کردم اینکه این شهر 2هزارکیلومتری، 13میلیون جمعیت دارد، توهمی دسته‌جمعی و ناشی از تبلیغات است.

پرویز رجبیهمه‌جا تمیز و مرتب بود، همه در سکوت بودند و کار خودشان را می‌کردند، نه کسی داد و فریاد می‌کرد، نه وقتی در صف ایستاده بودی کارهایت لنگ می‌ماند و البته همیشه هم سر وقت به قرارهایت می‌رسیدی.

بعدها که بیشتر با آنها آشنا شدم، باز تعجب کردم که چرا این ۱۳میلیون عین هم هستند، نه فقط ظاهر بلکه عادت‌ها، رفتار، سلایق و علایق‌شان، همه انگار کپی برابر اصل، گو اینکه وقتی یک ژاپنی را ببینی می‌توانی بگویی هزار ژاپنی دیگر هم اینگونه هستند. چند وقت بعد تعجبم از این هم بیشتر شد چون وقتی به‌عنوان معلم مشغول تدریس به بچه‌های ژاپنی شدم، متوجه شدم، منِ ایرانی هم دارم با اصول ژاپنی تربیت می‌کنم و تربیت می‌شوم.

به‌اصطلاح خودمان، شدم یک خودی، یک «تنی» برای سرزمین ناتنی. گاهی فکر می‌کنم چه شد که ما با این پشتوانه تاریخی و فرهنگی که به اصطلاح قدما ملتی هستیم برای خودمان، ایران و انیران را سره و ناسره کردیم، مرز بستیم و جنگیدیم و جنگیدیم تا کسی دستش به یک وجب از خاکمان نخورد – البته گاهی هم نجنگیدیم و خاک را دادیم، ولی به استثنا کاری نداریم، شناخته نشدیم برای دنیا؟ چرا کسی آن سوی دنیا نمی‌گوید می‌خواهم به کلاس فارسی بروم؟ چرا همه می‌دانند روم در تاریخ دنیا کجاست و زندگی سردارهایش چنین و چنان بود ولی نمی‌دانند دشمن روم بزرگ که از قضا بارها شکستش داده ایران بوده، چرا نمی‌دانند ایران چهارفصل دارد و ما شترسوار نیستیم و در خیمه زندگی نمی‌کنیم و می‌دانیم رایانه و اینترنت چیست و هزار تا چرای دیگر که به قول دکتر پرویز رجبی- مورخ بلند‌آوازه ایران- که چند سال قبل به رحمت ایزدی پیوست، ما چرا برای خود «ناتنی» شدیم؟

زبان، سنت، رسوم اجتماعی، نوشتار، شعر، تاریخ، هنر، طبیعت و در یک کلام هویت ایرانی دستخوش چنان تغییری شده که اگر کتاب‌های تاریخ را باز کنی و از روی آنها بگویی ایرانیان چنین بوده و چنان زیسته‌اند و این صفات از سجایا و آن دیگری از خلقیات ناپسند ایشان است، خواننده شک می‌کند در صحت تاریخ یا گمان می‌برد که این مردمان نسلی منقطع از آن مردمان هستند و تمام.

هرازگاهی نوشته‌ای، مطلبی، نقدی درباره علت بیگانه‌شدن فرهنگی و گم‌شدن هویت‌های کشورهای کهن در جهان مدرن نوشته می‌شود اما زبان آنها آنچنان غامض و مثال‌هایشان دور از ذهن است که برای خواننده ایرانی اگر خارج از حوصله نباشد، گنگ است. در این میان چند کتاب وطنی هم وجود دارند که کمتر شناخته شده ولی بسیار شیوا و نزدیک به واقعیت هستند.

یکی از آنها کتابی است ذیل عنوان ایرانشناسی اجتماعی که نامی ناآشنا دارد: «ناتنی‌ها». این کتاب را نویسنده «سده‌های گمشده» نوشته- فکر می‌کنید بدانید اسم نویسنده کتاب چیست؟- مورخ عالیقدری که ۳۶سال صرف نوشتن تاریخ گمشده ایران کرد: «مورخ که باشی ذهنت مشغول است. همیشه، حتی قند کنار چای برای تو ناتنی می‌شود.»

پرویز رجبی مورخ ایران باستان، به جای نوشتن تاریخ –چنانچه مرسوم است- و نام‌بردن از شاهان و وقایع تاریخ قدیم، این‌بار بر همان سبیل تاریخ‌نگاری، به شرح خلقیات مردم ایران مدرن در گفتارهای کوتاه پرداخته و با جملاتی طنز از حجر تا قجر ایران را نقد ایران‌شناختی کرده است.

درست یا غلط، موافق یا مخالف نگاه او به تاریخ باشیم، آنچه رجبی در این کتاب کوچک جمع کرده ماحصل نگاه یک پژوهشگر به رفتارهای ایرانیان است که شاید به مذاق ایرانی کمتر خوش‌ آید. «ناتنی» در این کتاب در برابر «تنی» است. یعنی آنچه از یک تن نیست، آنچه از خود جدا شده و دیگر خود نیست؛ رفتارهایی که سر از ناکجاآباد درآورده‌اند و بایدهایی شده‌اند که نه می‌توان آنها را رها کرد و نه در برابرشان ایستاد.؛ واژگانی که به غلط در زبان فارسی رواج یافته‌اند و چنان درست می‌نمایند که به قول دکتر رجبی «وقتی فارسی می‌نویسیم به تنها چیزی که فکر نمی‌کنیم درست‌نویسی است.»

گاهی می‌آییم و به جای واژه‌ای که اصالتا عربی است واژه‌ای فارسی و من‌درآوردی می‌گذاریم و اصرار داریم که این فارسی ارجح است! اما جمله نامفهوم می‌شود و اصالت تاریخی زبان یکباره قطع می‌شود: «فارسی‌نویسی امروزه حل معما شده است. اگر یاد می‌گرفتیم درست بنویسم با واژگان بیگانه به مشکل برنمی‌خوردیم، آنچنان به نادرست‌نوشتن خو گرفته‌ایم که قدرت تشخیص خود را از دست داده‌ایم. چون معیار نداریم. زبان فارسی نیز برای ما ناتنی شده است.»

خاطرات بی‌روح

«ناتنی‌ها چنان ما را انگیخته‌اند و در میان گرفته‌اند که قتل‌عام خاطرات هم کفاف نمی‌دهد. ولع نابودکردن هر چه هست و نیست را… ما داریم بند رگ‌هایمان را از دلمان جدا می‌کنیم و نمی‌دانیم که اگر دلمان تنها بماند دیگر تحمل بار شش‌لیتر خون را نخواهد داشت و خواهد ترکید.» در جای جای این کتاب، رجبی از نام‌ها یاد می‌کند؛ خاطراتی که برای نسل او هنوز زنده‌اند و برای جوانان امروزی حتی نام‌های نشنیدنی.

او مورخ است و سعی دارد تاریخ زمان خودش را -که با سرعتی چند برابر تاریخ هزاران ساله در حال گم‌شدن است- بنگارد. نام کوچه‌ها، انسان‌ها، تکه‌کلام‌ها و رسومی که تا چند دهه قبل زنده و شاکله هویت ایرانی بودند و اکنون قربانی می‌شوند. نه فقط رفتار که صنایع مدرن نیز اوضاع را متشنج‌تر کرده است.

زمانی رسم بود که ظرف آب بشکنند به مبارکی و روشنی آب، امروزه همه ایران شده پر از بطری پلاستیکی خالی که مانده روی دست طبیعت. از نظر رجبی «ناتنی‌بودن» مد شده است. مثل الان که کوروش بزرگ در میان گروهی کد شده است، بی‌آنکه دقیقا بدانند کوروش بزرگ کیست؟ یک‌بار در این ناتنی‌ها سراغ شخصیت‌های تاریخی می‌رود و می‌گوید خواجه نظام‌الملک که همه از حُسن تدبیرش می‌گویند، آیا در زمان وزارتش کسی پرسید چرا شاه برای فرو نشاندن خشمش شهری را ویران کرد و بعد دوباره از همان شهر خراج گرفت تا ویرانی‌ها را بسازد؟

در گفتاری دیگر از ایرانیانی نام می‌برد که زیر سلطه شاهان غیرایرانی در تاریخ‌مان، نام و نشان‌ آنها گم شده و مرده‌اند و مورخان ایرانی ما به جای پرداختن به آنها «ناتنی شده» و مدح شاهان را می‌گویند. رجبی برای توضیح «ناتنی» در تاریخ از این دست مثال‌ها زیاد می‌آورد، مثلا از تاریخ قاجار و انواع روایات در مدح ناصرالدین‌شاه در کشتن امیرکبیر می‌گوید و ذکر می‌کند همه با ستایش از شاه می‌گفتند که حق امیر بود که بمیرد.

کثیرالاضلاعی که در هر ضلعش حجتی به تمام دارد

سانسور و مبالغه در توصیف از دیگر خصوصیاتی است که همه را با هم «ناتنی» کرده است؛ تعارف‌های بزرگ و هزاران عنوان در خطاب کردن. به قول رجبی «ما تولیدی ملیجک داریم.» در نگاه او ما حتی تاریخ‌مان را آن‌گونه که خود می‌خواهیم ملیجک‌وار می‌نویسیم. مثلا گاهی شیفته شاهان ساسانی می‌شویم و در عین حال فراموش می‌کنیم که ۴۷۰سال سلسله اشکانی جایی در تاریخ گم شده‌.

از ورود آریایی‌ها نام می‌بریم و دعوا می‌کنیم بر سر یک مجهول تاریخی و با آن خود را و مردم ایران را تنی و ناتنی می‌کنیم و دعوای قومیتی راه می‌اندازیم. رجبی در جایی با مطرح کردن بحث مهاجرت و اینکه کوچ‌کردن و جایی را گرفتن و سرزمین خود ساختن مقوله‌ای متعلق به هزاران سال قبل است نه قرن بیستم، می‌گوید زمانی که همه باید مهاجرت می‌کردند و جایی را برای خود می‌گرفتند تمام شده و هر کشوری با مردمی که به آنجا مهاجرت کرده‌اند و آن را شکل داده‌اند، وطنی است برای همان مهاجرها که مرز دارد و به کسی که به آن کشور -در این زمانه- می‌رود احساس ناتنی‌بودن دست می‌دهد.

تعلقات و تفاوت داشتن در کشور خود ناتنی بودن نیست. ایران وطن ارامنه ایران است و هند موطن پارسیان هند. برای مثال اگر این دو در کشور ثالثی باشند و از آنها بپرسیم دلتان برای کجا تنگ شده، آن کشوری را نام می‌برند که در آن زیسته‌اند نه آنجا که زمانی در هزاره‌های قبل از آن مهاجرت کرده‌اند.

چسب زخم‌ها

در گفتارهایی که از آشغال ریختن در طبیعت و بی‌توجهی به محیط‌زیست تا یادگاری نوشتن روی بناهای تاریخی شروع و گفتار درمانی و زیاد در کار هم دخالت کردن و من‌من کردن‌های بیجا تمام می‌شود، رجبی از ریشه این ناتنی‌ها می‌گوید. رجبی در نقد ۱۲قرن سلطه سلاطین سلسله‌های مختلف بر ایران می‌گوید: «در تاریخ پرآشوب ایران، ایرانیان بی‌آنکه شمشیر از رو ببندند، هنر مقاومت را به نمایش گذاشته‌اند. بنیه فرهنگ قوی ایران را هرگز مستعمره نساخت و ایرانی هرگز احساس به خود راه نداده که رعیت فرمانروایی بیگانه است و حکومت را در دستان خود نگه داشته اما در طول بیش از ۱۲سده، اگر فرمانروایان در قالبی یکسان شکل گرفته‌اند، مردم ایران، نیز چاره‌ای جز خوردن به قالبی یکسان نداشته‌اند. یعنی ایران بیش از ۱۲قرن کارگاه یکسان‌سازی و به تعبیری «ناتنی‌سازی» بوده است. هنگامی که قرن‌ها ناگزیر از یکسان‌سازی در عواطف ناتنی باشی، ستایشگر فرمانروایت می‌شوی، تندیس قالبی. حکومت‌ها از خاطرات راستین خود همیشه نفرت داشته‌اند و گریخته‌اند و تو هم ناگزیر بوده‌ای که این خاطرات راستین را به باد فراموشی بسپاری و خودت را عادت دهی به خاطرات دروغ و ناتنی. در این میان به طرز غریبی فرهنگ غنی تو را از نابود شدن رهانیده است و از سویی فرمانروایت را نیازمند تو کرده است. تو هم مهندس بناهای باشکوه او بوده‌ای و هم معمار ساختمان فکری او. فضایی شرطی میان تو و فرمانروایت شکل گرفته. تو هم در قفس قالب خود فکر کرده‌ای و هم دستاوردهای قالبی داشته‌ای؛ به قدر نیاز فرمانروایت و خودت. حاصل آنکه شده‌ای سایه‌ای از فرمانروایان گذشته‌ات. سایه‌ای بی‌تاج و تخت. وادی ناتنی ناتنی‌ها…»

این سخن رجبی در شرح بیگانگی ما با تاریخ‌مان بسیار قابل تامل است. خلق و خوی ناخودآگاه ایرانی در حفظ خود که اغلب در مواقع جنگ سر برون آورده، همانند چسب زخم عمل کرده تا راه نجات. زخم را خوب نکرده اما مانع رسیدن آسیب بیشتر و در نتیجه درد عمیق‌تر شده است. این خوب است، اما همزمان خوی دیگری را پرورانده و آن احساس «ناتنی کردن» و «ناتنی شدن» با هر پدیده است. ایرانی به قول رجبی از مقاومت خسته نیست اما از آفند اغلب خسته بوده است و در عین حال خسته نمی‌شود از به دندان کشیدن آرزوهایش.

 *پژوهشگر دانشگاه توکیو

شرق

برچسب‌ها : ,