عقل در برابر دین نیست
شهروندان:
ملاصدرا به سبب حکمتی که پی افکنده است، از جالب توجهترین فلاسفه ایرانی، اسلامی است. او که گاه مشایی است و از ابن سینا به فاضل الفلاسفه یاد میکند گاه اشراقی است و در اثبات مثل افلاطونی و اتحاد عاقل و معقول به مصاف ابن سینا میرود.
گاهی اهل برهان و بحث و گاهی اهل عرفان و عزلت است. هم بر سر سفره ابن عربی مینشیند و هم از ابن سینا توشه بر میگیرد.
همچنین است که هم قرآن و عترت را برای خود نگاه میدارد و هم فلسفه و حکمت را خواهان است و بالاخره اینچنین است که دستهیی او را پیروز سرفراز میدان توافق عقل و شرع میدانند و دستهیی دیگر حکم به التقاطش میدهند. این توجه به ملاصدرا باعث آن شده است تا حکمتی که تاسیس میکند و متعالیه مینامدش، تا به امروز زنده و بر سر زبانها باشد.
در این گفتوگو که با استاد دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی انجام شده است از ایشان درباره جایگاه دین و عقل در نظام فلسفی ملاصدرا سخن گفتهایم.
- چند سالی است که روز اول خرداد به نام روز ملاصدرا تعیین شده است. از آنجایی که ملاصدرا به عنوان یک فیلسوف اسلامی شناخته میشود و فیلسوفان اسلامی مهمترین منابعی که به آن اتکا میکنند قرآن و احادیث و عرفان است و از سوی دیگر ملاصدرا نیز با تاسیس حکمت متعالیه توانست گام جدیدی در فضای فلسفه اسلامی ایجاد کند شما جمع میان عقل و دین یا عقل و شرع را در آرای ملاصدرا چگونه توصیف میکنید؟
از اینجا به پرسش شما بپردازم. بررسی مسائل فلسفی در جریان تاریخ به خوبی نشان میدهد که پس از درگذشت ابن سینا در قرن پنجم و کشته شدن سهروردی در قرن ششم فیلسوفی به بزرگی و اهمیت ملاصدرا در جهان اسلام به منصه ظهور و بروز نرسیده است. این فیلسوف بزرگ که بنیانگذار حکمت متعالیه شناخته میشود فلسفه خود را در آیینه احادیث و روایات اهل بیت عصمت و طهارت علیهالسلام مشاهده میکند و در جمع میان عقل و شرع کوشش فراوان میکند.
او در قرن یازدهم هجری پرچم اندیشههای فلسفی را به اهتزاز درآورد و در این راه به پیروزیهای بزرگی دست یافت. ملاصدرا در بسیاری از آثار فلسفی خود به مناسبتهای مختلف از تطابق میان عقل و شرع سخن گفته و کتابی نیز تحت عنوان «شرح اصول کافی» به رشته تحریر درآورده است که در این کتاب به شرح و تفسیر سی و چهار حدیث معتبر پرداخته است. این احادیث بیشتر به عقل و نتایج آن مربوط میشود؛ روایاتی که به عقل و فضایل آن مربوط میشود بیشتر به امامان معصوم شیعه منسوب شده و از طریق علما و محدثان شیعه نیز نقل شده است.
- البته ملاصدرا با توجه به مواردی که شما اشاره داشتید فیلسوفی است که با حدیث نیز غریب نبود و به خوبی علم حدیث را میشناخت و در منابع فلسفی خود از احادیث نیز بهره میبرد؟
بله همین طور است. باید توجه داشت که صدرالمتالهین شیرازی علاوه بر اینکه یک فیلسوف بزرگ است یک محدث عالی مقام نیز شناخته میشود. بنابراین وقتی او یک حدیث را معتبر میداند علمای اهل حدیث نیز آن حدیث را معتبر میشناسند. از جمله روایات و احادیثی که صدرالمتالهین در کتاب شرح اصول کافی راجع به عقل آورده حدیثی است که از حضرت ابوجعفر نقل شده و مضمون آن چنین است: هنگامی که خداوند عقل را آفرید آن را به سخن آورد سپس به او گفت نزدیک شو عقل بلافاصله نزدیک شد دوباره خداوند به آن گفت روی بگردان عقل بلافاصله روی گرداند در این هنگام خداوند فرمود قسم به عزت و جلال خویش؛ هیچ مخلوقی را نیافریدم که از تو در نظرم محبوبتر باشد من تنها به تو امر میکنم و تنها تو را از امور ناشایسته نهی میکنم من تنها تو را به کیفر میرسانم و تنها به تو پاداش میدهم.
- آیا ملاصدرا نیز بر این حدیث تفسیری ارائه کردهاند؟
بله الان به آن اشاره میکنم. صدرالمتالهین در ذیل این حدیث که به آن اشاره کردم میگوید: این موجود که اشرف ممکنات و محبوبترین مخلوقات به شمار آمده و عقل نام دارد چیزی جز حقیقت روح اعظم نیست. روح اعظم نیز همان نفخه الهی است که خداوند هنگام آفرینش در وجود آدم دمید.
در قرآن مجید نیز روح به عنوان چیزی معرفی شده که متعلق به امر پروردگار است و خداوند به پیغمبر اسلام صلیالله علیه والله فرمود: ای پیغمبر بگو روح از امر پروردگار من است. بنابراین به مقتضای حدیث مزبور عقل از سوی خداوند هم به اقبال مامور شد و هم به ادبار، امر خدا را نیز در هر دو مورد اطاعت کرد.
براساس تفسیر صدرالمتالهین آنچه در وصف عقل ضمن این حدیث گفته شده از خواص روح بزرگ پیغمبر اسلام صلیالله علیه والله محسوب میشود؛ به این ترتیب امر به اقبال به معنی این است که خداوند پیغمبر را به سوی عالم دنیا فرستاد و او را به زمین هبوط داد تا برای همگان رحمت باشد به همین جهت نور پیغمبر اسلام با هر یک از پیغمبران سلف در باطن همراه بود.
ولی با شخص خود او به منصه ظهور و بروز رسید. امر به ادبار نیز به معنی این است که پیغمبر اسلام روی از دنیا برگرداند و به سوی پروردگارش بازگردد به همین جهت پیغمبر در شب معراج و هنگام رحلت روی از دنیا برگرداند و به سوی «حق» – تبارک و تعالی- شتافت جمله آخر حدیث نیز با شخص پیغمبر انطباق دارد، زیرا وقتی خداوند عقل را محبوبترین موجودات نزد خود میشمارد به آسانی میتوان گفت این خصوصیت در شخص پیغمبر موجود است چونکه پیغمبر حبیبالله است و محبوبترین مخلوقات نزد خداوند نیز است.
- البته باید توجه داشت که ملاصدرا نه تنها وارث حکمت مشاء و اشراق بود بلکه مفسر قرآن هم بود و تفسیرهای متعددی از قرآن داشت؟
صدرالمتالهین علاوه بر احاطه کاملی که بر افکار و اقوال فلاسفه پیش از خود داشته است، مفسر بزرگی هم بوده است. کتب تفسیری صدرا، یکی از منابع مهم تفسیری شیعه به حساب میآید. البته ایشان مثل هر مفسر دیگری سلیقه خاص خود را داراست. علاوه بر این ملاصدرا محدث بزرگی هم بوده است. مشهور است که خودش اهل اجازه نیز بوده است و به بعضی از محدثین مشهور ما مثل «فیض کاشانی» اجازه روایت داده است.
شرحی هم بر «اصول کافی» دارد که معروف است. میتوان به جرات گفت که صدرالمتالهین تقریبا تمام کتب متکلمین را مطالعه کرده است. شاید ورق پارهیی نبوده که از نظر نگذرانده باشد. از جمله آثار «معتزله» و «اشاعره» را خوانده است و حتی نسبت به آنان حضور ذهنی قوی داشته است. حرفهای عرفای بزرگ، کلمات ابن عربی، عقاید مختلف صاحبان ملل و نحل، همه و همه در گنجینه ذهنی ملاصدرا حضور داشته است.
تاثیر «ابن عربی» و «شیخ اشراق» بر ایشان نیز که جای خود را دارد. اصلا وی یک شخصیت ذوابعاد و جامع الاطراف است. نه برهان محض او را به خود مشغول میکرد و نه در اثر عبادت و ریاضت از برهان غافل میماند. برای همین هم هست که نظام فلسفی صدرا پایههای محکمی دارد. از منظر دیگر همه اینها باعث میشود که صدرالمتالهین، تفسیرش به دنبال فلسفهاش است و فلسفهاش ادامه تفسیرش است و البته هر یک مکمل دیگری است. وی محدثی است که از احادیث به بهترین وجه استفاده میکند. فیلسوفی است که از توان و قوه فلسفه با خبر است و متکلمی است که حدود و ثغور کلام را رعایت میکند. در مورد پس از صدرالمتالهین هم باید گفت که حکمت متعالیه ادامه یافته است.
- فلسفه ملاصدرا به عنوان حکمت متعالیه شناخته میشود آیا تلفیق فلسفههای مشاء و اشراق، قبل از ملا صدرا پیشینهیی داشته است یا خیر؟ به عبارت دیگر با قطع نظر از ابتکارات و جزییات و اضافاتی که صدرالمتالهین دارد، اساس تفکر ایشان که آمیختهیی از شرع ، عقل و شهود است، سابقه دارد؟ یا این هم باز از ابتکارات ملاصدرا ست؟
فلسفه صدر المتالهین سه محور برهان، عرفان و قرآن است. ملا صدرا، هم به قرآن اتکا دارد و هم از مکاشفات شخصی خود استفاده میکند و هم به محصول برهان تعهد دارد. البته وقتی که گفته میشود، قرآن، طبیعتا روایات اهل بیت (ع) هم منظور است، چون اینها از یکدیگر افتراق ندارند، «لن یفترقا حتی یردا علی الحوض». میدانیم که ایشان از احادیث هم حداکثر استفاده را میبردند. لذا در این بحث قرآن و عترت را یک محور میگیرم. یعنی در واقع ایشان با توجه به این سه منبع محوری، تفلسف میکنند. اما درباره اینکه آیا ترکیب فلسفه صدرایی، یعنی ترکیب مشاء و اشراق پیش از صدر المتالهین هم بوده، یا خیر؟باید عرض کنم بله وجود داشته است.
خود جناب شیخ اشراق که بنیانگذار فلسفه اشراق است و جریان اشراقی در جهان اسلام، به شکل یک نظام فلسفی منسجم، از ایشان آغاز میشود، به فلسفههای پیش از خود، از جمله مشاء احاطه کمنظیری داشته است. از آثار متنوع ایشان برمیآید که به آثار حکمای مشایی، کاملا محیط بوده است. منتهی او خود به یکسری مطالبی دست یافته بود و از طرفی نمیخواست فلسفه مشاءِ را از دست بدهد، با علم به نقاط ضعف و کاستیهای این نظام فلسفی.
سهروردی قصد داشت با دخیل کردن مکاشفات و شهود، آنها را جبران و تدارک کند. در آثار خود نکات و ایراداتی هم به فکر مشایی متذکر شد. شیوه شیخ به گفته خودش این بود که اول یک حقایقی را مییافت، بعد آنها را برهان میکرد. این ادعا و شیوه را جناب ملا صدرا نداشت. در فلسفه صدرایی برهان و کشف در طول هم نیستند که یکی بعد از دیگری جا بگیرد. صدرالمتالهین، توامان از قرآن و برهان و عرفان سود میجست.
ولی سهروردی با صراحت میگوید که من ابتدا اموری را یافتم، سپس آنها را مبرهن ساختم، یعنی در واقع همان یافتههای شهودی را به رنگ و سیاق برهان درمیآورد. با این حساب برهان برای خود شیخ یک نوع مصادره به مطلوب بوده است. بعد از شیخ اشراق هم کسانی بودهاند که طابق النعل بالنعل، همین راه را پیمودند و به این شیوه و ترتیب، متعهد بوده و منحرف نشدند. استاد ملا صدرا، جناب میرداماد، این شخصیت بزرگ فلسفی هم از کلمات معصومین (ع) و آیات قرآنی کمال استفاده را میبرد که از نام قبسات او معلوم میشود که یک لفظ قرآنی و در عین حال اشراقی است. منظور این است که او هم به دخالت دادن قرآن و روایات در مطاوی مباحث فلسفی خود، مصر بود. کافی است کسی یک بار به آثار بزرگان رجوع کند. به هر حال این راه، راهی نبود که صدرالمتالهین برای نخستین بار در آن قدم گذاشته باشد.
منوچهر دینپرست
اعتماد