بار بحران هویت بر شانه ادبیات
شهروندان – عبدالجبار کاکایی شاعر و ترانهسرا:
ادبیات بهعنوان یکی از بخشهای مهم فرهنگی در تمام دنیا هویتساز بوده و هست و این ادبیات جهانی، بر هویت مردمان دیگر نقاط دنیا نیز تاثیرگذار است.
از این حیث ادبیات به مفهوم کلی آن هویتساز بوده و در کشور ما نیز بهطور خاص، ادبیات فارسی با توجه به غنای آثار گذشتگان ما، از عوامل ویژه هویتساز است و بخشی از هویت جمعی ما محصول آثاری است که از گذشتگان میراث داریم. در کنار این، هویتهای بومی و منطقهای و اقلیمی هم شکل گرفته و بنابر آنچه پیشتر گفته شد، آثار ادبی در زبانهای کردی، ترکی، گیلکی و بلوچی نیز بر هویت مردمان کشور ما تاثیرگذار بوده است.
مضاف بر این، دین هم بهعنوان یکی از عناصر مهم بر هویت ما تاثیر داشته و هویت گستردهتری برای ما مجال حضور پیدا کرده است و از این بابت که جزیی از امت واحده اسلامی یا جامعه شیعی بوده و هستیم، هویتی دینی نیز داریم که آثار سیداشرفالدین قزوینی و علامه اقبال لاهوری، ازجمله مواردی است که ماحصل این هویت گستردهتر است که کارهای مرحوم لاهوتی نیز در این راستاست.
باید به این نکته هم اشاره داشت که آثار تولید شده در این حوزه، خودش ماحصل نیازهای هویتی ما بوده است. از سوی دیگر هرچند ادبیات و آثار تولید شده در این حوزه، سازنده بخشی از هویت جمعی ماست اما برای شکلدهی و تقویت این هویت جمعی نتوانستهایم به خوبی از آن استفاده کنیم و گمان این است باید برای استفاده از ادبیات در تقویت هویت جمعی، مسیرهایی انتخاب کنیم.
این اعتقاد هم وجود دارد یکی از این مسیرها میتواند بسط و توسعه استفاده از تولیدات فرهنگی بومی و منطقهای در کشور باشد. ترجمه آثار ادبی زبانهای محلی یکی از روشهای مناسب در این مسیر است که اتصال فرهنگی بیشتری بین واحدهای مختلف قومی و مذهبی جامعه، ایجاد میکند. در کشور ما در زبانهای مختلف مانند بلوچی، ترکی، کردی و… آثار ادبی فراوانی تولید میشود اما این آثار، به سمع و نظر سایر اقوام جامعه ایرانی نمیرسد. از این رو شناخت اقوام ایرانی از یکدیگر، شناختی ناقص و غیرواقعی است.
شناختی که ما از قوم بلوچ داریم یا از دیگر اقوام ایرانی، با آنچه این اقوام هستند، اگر نگوییم بهطور کامل اما متفاوت است. ترجمه آثار ادبی بومی هر منطقه از کشور و در اختیار عموم قرار دادن آن به این دلیل که بخش مهمی از فرهنگ و باورهای بومی منطقه را در خود جای داده است، میتواند کمک کند که اقوام مختلف با احساسات یکدیگر آشنا شوند و از همین منظر، یک ترک شناخت بهتری نسبت به هموطن بلوچش پیدا کند یا یک خراسانی با عرب خوزستانی احساس همبستگی داشته باشد اما گاهی این تصور پیش آمده که ممکن است ترجمه آثار ادبی با زبانهای محلی و توسعه شناخت فرهنگ بومی و منطقهای در دیگر نقاط کشور بر همبستگی مذهبی ما موثر باشد و آن را کمرنگ کند.
امروزه، سیطره فرهنگ جهانی بر دیگر فرهنگهای بومی افزایش یافته و به دلیل استفاده از وسایل ارتباط جمعی، فرهنگ بومی ما نیز دچار انزوا شده است. جنبه هویتساز ادبیات، در این فضا قابلیت استفاده گسترده دارد اما آثاری که با توجه به نیازهای روز تولید شده است از غنای آثار گذشته برخوردار نیست.
در دوره معاصر آثار ادبی تولید شده بیشتر حاصل کار زبان و احساس است و دیگر منظومههایی که بهصورت عالمانه سروده میشد و تعداد آن در آثار گذشتگان بسیار زیاد است، دیده نمیشود. باید توجه داشت غنای ادبی ما مربوط به گذشته است و به دلیل گفته شده که سرودههای امروز ما بیشتر ناشی از احساس است، ادبیات امروز ما نمیتواند در این مسیر یاریگر باشد و به نظر میرسد شاعران ما هم نیاز به مطالعه در خود احساس نمیکنند تا آثاری از سر علم تولید کنند.
این نکته را نباید فراموش کرد که هویتسازی، بخشی از کارکرد فرهنگ است و شعر و ادبیات به تنهایی نمیتواند بار بحران هویت را به دوش بکشد و جامعه را نجات دهد. فرهنگ باید موجخیز باشد و تمام عناصر فرهنگی ازجمله ادبیات، موسیقی و سینما و دیگر بخشهای آن، باید در کنار یکدیگر، در این زمینه فعال شوند.