ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت
گفت‌وگو با حامد محمدی کنگرانی درباره خلق احساس مثبت و منفي، اعتماد و نشاط اجتماعی

رضایتمندی را گم‌کرده‌ایم

شهروندان:
همه جا هست، حس خوب یا بدی که با دیدن برخی افراد درون ما ایجاد می‌شود. تا به حال فکر کرده‌اید که خود شما از کدام دسته هستید؟ در چه قلمرویی توانایی بیشتری دارید، خلق احساس مثبت در اطرافیان یا پراکندن احساس منفی؟

حامد محمدی کنگرانیسوالاتی از این دست را از آقای دکتر حامد محمدی کنگرانی، پرسیدیم. بی‌گمان آگاهی در این باره، به ما کمک می‌کند تا به حلقه موثری در زنجیره زندگی اجتماعی مبدل شویم.

  •  اگر موافق باشید بحث را از انرژی مثبت و منفی شروع کنیم که این روزها در میان مردم متداول شده است و اغلب افراد، در گفت و گوهای روزانه خود به این مقوله اشاره می‌کنند. آیا چنین تقسیم بندی از نظر علمی درست است و به راستی عده ای از ما انرژی مثبت و بخشی انرژی منفی دارند؟

مفاهیمی هستند که به عنوان اشتباهات مصطلح، جای خود را در محاوره ما باز کرده اند و زیاد مورد استفاده قرار می‌گیرند. اما انرژی مثبت و منفی اصلاً مفهوم درستی نیست، بدین صورت که انرژی یک مفهوم فیزیکی و عامل حرکت است، وقتی ما انرژی را به دو دسته مثبت و منفی تقسیم می‌کنیم، یعنی دو مفهوم خوب و بد را وارد بحث انرژی می‌کنیم که از دیدگاه علمی، درست نیست. در واقع، منظور از مفهوم انرژی مثبت یا انرژی منفی، تاثیری است که افراد بر ما دارند و نیز اثری است که ما بر دیگران می‌گذاریم.

برخی تاثیر خوشایندی بر ما دارند و احساس خوبی ایجاد می‌کنند و برعکس، بعضی احساس ناخوشایندی در اطرافیان به وجود می‌آورند. وقتی کسی احساس بدی در ما ایجاد می‌کند، در این حالت می‌گوییم که فلان شخص در ما انرژی منفی ایجاد کرده و همین فکر باعث می‌شود که در تمام روز، احساس خوبی نداشته باشیم و به دنبال آن، مجموعه ای از خرافات و توجیهات درست کنیم که چون امروز فلان شخص را دیدم و انرژی منفی به من منتقل کرد، پس روز خوبی نخواهم داشت. بدین ترتیب افراد کم‌کاری‌های خود را توجیه می‌کنند. در مورد انرژی مثبت هم همین طور است.

مثلا ممکن است شخصی به داشتن انرژی مثبت مشهور باشد. اما اگر همین شخص روزی آمد و سرحال نبود، آیا انرژی منفی پخش می‌کند یا این که او کلا از نظر ما فردی با انرژی مثبت همیشگی است؟ به طور کلی می‌توانیم مقوله انرژی مثبت و منفی را در این طبقه بندی قرار دهیم که با دیدن برخی افراد و برخورد، لحن صحبت آنان، خصوصیات شخصیتی و منشی، نوع لباس پوشیدن یا نوع کار و فعالیت‌شان، موجی از شادابی، سرزندگی، حرکت، اعتمادبه بنفس احساس مثبت و امنیت در وجود ما ایجاد شود و طبیعتا وقتی ما احساس بهتری داشته باشیم، روز بهتری هم خواهیم داشت. از طرف دیگر افرادی هم هستند که چون خموده و ناراضی اند و همیشه غر می‌زنند، از نظر ظاهری به خود نمی‌رسند، ترشرو هستند و دایم غیبت می‌کنند، احساس منفی به دیگران منتقل می‌کنند.

  • و طبیعتاً نوع احساسی که پدید می‌آید در افراد مختلف متفاوت است. اینطور نیست؟

بله، ممکن است فردی بنا به خصوصیات شخصیتی که دارد، در من احساس خوبی پدید آورد اما همین شخص در فرد دیگری احساس منفی ایجاد کند. چون انسان‌ها با هم متفاوتند. موضوع به این سادگی‌ها نیست و شرایط زیادی در آن دخیلند.

  • افراد از نظر ایجاد احساس خوب یا بد در دیگران، چگونه از یکدیگر متمایز می‌شوند؟ این موضوع را از منظر روانشناختی چگونه ارزیابی می‌کنید؟

از نگاه روانشناختی می‌توان گفت که مهمترین مساله‌ای که باعث می‌شود افراد بر دیگران، تاثیر مثبت یا منفی داشته باشند، شخصیت آنان است که یک مفهوم چند وجهی و دربرگیرنده ژنتیک و منش است. بعد ژنتیکی به انسان‌ها به ارث می‌رسد و گاهی سرشت یا مزاج هم نامیده می‌شود که همان نامی است که قدیمی‌ها به کار می‌بردند و جایگاه علمی دارد. مثلاً بعضی افراد به حرف‌های دیگران خیلی وابسته هستند، اصطلاحاً گفته می‌شود که وابستگی به پاداش بالایی دارند. براساس این خصوصیت‌های ذاتی، افراد ممکن است تحت تاثیر حرف اطرافیان قرار بگیرند یا نه.

مقوله‌های اینچنینی ذاتی و ژنتیکی بوده و خیلی قابل تغییر نیست. پس با این خصوصیات ممکن است شما فردی را ببینید که اهل ریسک است و به شما احساس خوبی بدهد چون فکر می‌کنید که شجاع است. فرد دیگری را می‌بینید که محافظه کار است و بگویید که عاقل است یا فردی که هر روز لباس خود را عوض می‌کند و تنوع طلب است و ممکن است به شما احساس خوبی بدهد یا برعکس بگویید که چقدر اهل ظاهر است. اما نکته مهم این است که ما بر اساس خصوصیات سرشتی مان زندگی نمی‌کنیم. چون یاد گرفته ایم که در یک زندگی اجتماعی هستیم. چیزی داریم به نام منش که بعد دوم شخصیت و تصویر بیرونی است که ما از خود می‌سازیم. ممکن است فردی به عنوان یک انسان اجتماعی از درون آدم محافظه کاری باشد اما در شغلی قرار بگیرد که نیازمند مقداری ریسک پذیری است، چنین شخصی می‌پذیرد که تغییراتی را در ظاهرش ایجاد کند.

در محل کار، منش افراد به نمایش در می‌آید که آگاهانه است و در خانه ذات درونی و سرشت افراد، ظاهر می‌شود. منش هم سه وجه مشخص دارد که عبارتند از همکاری، خودمحوری وفراخود. ما یاد می‌گیریم که با دیگران همکاری کنیم. حتی اگر از درون، آدمی باشیم که اهل همکاری نیست. وقتی همکاری بیشتری با دیگران داریم، احساس خوبی در آنان پدید می‌آید و این همان تاثیر مثبتی است که بر دیگران می‌گذاریم. خود محوری(به معنای مثبت) یا اعتماد به‌نفس، بعد دوم منش است که حس خوبی در افراد ایجاد می‌کند. خصوصیت سوم هم فراخود است، به این معنی که کارهای‌مان را به چه‌چیزی حواله می‌کنیم، به قضا و قدر و سرنوشت یا به اعتماد‌به‌نفس و اراده خودمان.

در این بعد، یک سری خصوصیات اشراقی و عرفانی در مقابل خصوصیات ماتریالیستی غربی قرار می‌گیرد. البته بعد مثبت دیدگاه شرقی مد نظر است، نه آن دسته از افرادی که اشتباهات خود را به خدا نسبت می‌دهند. بنابراین، شخصیت‌های مختلف با توانایی‌های مختلف روی ما تاثیرات مثبت یا منفی خواهند گذاشت.

  • اما به نظر می‌رسد که پیش از توانایی ایجاد احساس خوب یا بد در افراد، پیش نیازهایی وجود دارد که نبود آنها به آسیب‌های اجتماعی دامن می‌زند. به نظر جنابعالی حلقه مفقوده جامعه ما از این نظر کدام است؟

این خصوصیات شخصیتی که ترکیبی است از منش و سرشت، باعث می‌شود که من نوعی از دیگران احساس خوب یا بد بگیرم و خود نیز در دیگران احساس مثبت یا منفی برانگیزم. قطعاً ادب، نوع حرکات و رفتار، لحن صحبت و مهارت‌های رفتاری در این زمینه، نقش بسیار مهمی ایفا می‌کنند. به یاد داشته باشیم که مهارت‌های رفتاری در دسته منش قرار می‌گیرند. زبان بدن، درست صحبت کردن، جسارت مندی و … یاد گرفتنی است.

باید ببینیم که آیا ما این مهارت‌های رفتاری را در دوران کودکی از والدین آموخته ایم یا نه. مدیریت زمان، کنترل خشم، مدیریت بحران، درست گوش کردن، درست حرف زدن همه اینها مهارت هستند و دقیقاً همین‌ها حلقه مفقوده جامعه ما محسوب می‌شوند. ما باید این مهارت‌ها را از والدین، مدرسه و جامعه بیاموزیم تا بتوانیم در خود منشی مطلوب ایجاد کنیم. وقتی آموزشی در این زمینه‌ها وجود نداشته باشد، وضعیتی مشابه آنچه که در جامعه فعلی ما وجود دارد، اتفاق می‌افتد.

ما در جایگاه والدین وظیفه داریم که مهارت‌های رفتاری را به فرزندان خود بیاموزیم. پدیده ای هست به نام پیام دوگانه یا بن بست دو سویه، در این حالت، ما به زبان چیزی می‌گوییم و در عمل طور دیگری رفتار می‌کنیم. می‌گوییم دروغ بد است و بعد خود، دروغ می‌گوییم. پدر و مادری که مشکلات اقتصادی، عاطفی، فرهنگی، شغلی و … دارند، دچار مشکل می‌شوند و آموزش از اساس برای بچه به صورت اشتباه انجام می‌گیرد. این بچه به همین صورت بزرگ و وارد اجتماع می‌شود و حتماً روی دیگران تاثیر خواهد داشت که قاعدتاً مطلوب نخواهد بود.

  • حال خوب یا بد ما چقدر به دیگران قابل سرایت است؟

این نکته خیلی مهمی است، حال، چه مثبت و چه منفی، کاملاً مسری است. یعنی اگر صبح خودمان را با احساس خوب شروع کنیم، این احساس به راننده تاکسی، همکاران، دوستان و اطرافیان انتقال می‌یابد. تاثیر متقابلی که انسان‌ها روی هم می‌گذارند، به دلیل اجتماعی بودن انسان است. ما معتقدیم که انسان موجودی است زیستی، روانی و اجتماعی. یعنی سه وجه دارد. بعد زیستی به اعضا و ارگان‌ها اشاره دارد که اگر دچار بیماری شوند، بر وجوه دیگر تاثیر می‌گذارند.

قسمت روان که احساساتی مانند اضطراب، ناراحتی، خوشحالی و … را دربر می‌گیرد و بعد اجتماعی که نشان دهنده تمایلات زندگی در جمع است. این سه وجه به شدت بر یکدیگر اثر گذاشته و با هم رابطه دو سویه دارند. مثلاً اگر شغل افراد خوب نباشد، اعصاب به هم می‌ریزد، در مرحله بعد معده درد می‌گیرند. به همین ترتیب، اگر کسی معده درد داشته باشد، اعصابش به هم ریخته و در جامعه با مردم بد دچار مشکل شده و تاثیر بدی بر افراد می‌گذارد و مردم هم متقابلاً با او برخورد ناخوشایندی خواهند داشت و این چرخه معیوب ادامه پیدا می‌کند.

  • آقای دکتر تاثیر ارتباطات بین فردی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ به نظر جنابعالی چه نقصی در این حلقه از زنجیر اجتماعی ما وجود دارد؟

ریشه همه مواردی که با هم صحبت کردیم، در روابط است. اساساً مشکلی که در کشورمان داریم، ارتباط است. آدم‌ها به تنهایی آدم‌های بدی نیستند، در کشورهای خارجی، کنفرانس‌های بین‌المللی و… مودبند، اما در جامعه خودمان عوض می‌شوند. همان فردی که در کشورهای خارجی آشغال نمی‌ریزد، در جامعه خودمان، زباله را وسط خیابان پرت می‌کند و این همان چیزی است که مسری است. ادعای ما گوش فلک را کر کرده، اما بدترین تربیت‌ها را در حق فرزندان خود انجام می‌دهیم. همه اینها جامعه فعلی را ساخته اند و آن احساس ناخوشایندی را که برای همه آشناست، در جامعه پدید آورده اند. ما هنوز یاد نگرفته ایم که با هم گفت و گو کنیم. در زمینه ارتباطات بین فردی به آموزش احتیاج داریم.

  • در کنار آموزش، نقش سیاستگذاری‌های کلان چقدر مهم است؟

چند سال است که کتابی به نام مهارت‌های رفتاری در دوره دبیرستان وارد شده است. اما جای این کتاب در دوره دبیرستان نیست. باید در ابتدایی آموزش داده شود. پس سیاستگذاری کلان و تشخیص درست نیازهای افراد در ادوار سنی مختلف، اهمیت غیر قابل انکاری دارد. اما در کنار آموزش و سیاستگذاری در سطح کلان، نکته دیگری نیز قابل تامل است. من معتقدم که از تغییرات جزء باید به کل رسید. آن زندگی خوب است که الانش خوب باشد. در حالی که مردم ما امروز خود را از دست می‌دهند و از الان به فکر ۵۰ سال دیگر هستند که بتوانند خانه بخرند. من شخصاً اعتقاد دارم که اگر الان خوب باشد، آینده هم می‌تواند خوب باشد.

برنامه ریزی را برنامه ریزی لحظه ای قرار می‌دهم، اما برنامه ریزی بلند مدت را فراموش نمی‌کنم. داستان از گذشته پند گرفتن در حال زندگی کردن و به فکر آینده بودن، شعار قشنگی است ولی ما دایما در گذشته یا آینده زندگی می‌کنیم، حالی نداریم. در نتیجه ۵۰ سال بعد هم زندگی خوبی نخواهیم داشت. هم حال از بین می‌رود و هم آینده. وقتی من یاد بگیرم که از لحظه اکنون، لذت ببرم، مثلاً برنامه امشب خود را تماشای فوتبال قرار دهم، احساس خوبی پیدا می‌کنم و به دیگران هم سرایت می‌دهم.

  • آیا متولیان جامعه نقشی در ایجاد حال خوب در مردم دارند یا این که این یک امر، نتیجه یک تلاش فردی است؟

در ابتدا بهتر است که مسائل را به دو دسته کلی تقسیم کنیم. مسائلی هست که باید تک تک افراد در آنها کار خود را خوب انجام دهند و مسائلی نیز وجود دارد که باید از بالا(سطح تصمیم گیرندگان جامعه) درست شود که این مورد اخیر با مقوله اعتماد در جامعه ارتباط پیدا می‌کند. اعتماد چیزی است که باید متولیان جامعه با برخورد صحیح، عذرخواهی از اشتباهات و … آن را بسازند. اما بعضی چیزها باید از سطوح پایین آغاز شود.

تمیز بودن شهر ما که دیگر ربطی به دولت ندارد. حفاظت از محیط زیست که فقط و فقط وظیفه دولت نیست. این من و شما هستیم که درخت را از ریشه می‌کنیم و با روشن کردن آتش، محیط زیست را به نابودی می‌کشانیم. مسئله تاثیر مثبت و منفی که برروی هم می‌گذاریم، قطعاً موضوعی هم شخصی و هم دولتی است. یعنی همه ما در این باره وظیفه داریم و دولتمردان نیز نقش مهم و غیر قابل انکاری دارند. تاثیر منفی دولت بر من شهروند، زمانی است که من از همان اول صبح، در رسانه‌ها اخبار تلخ و منفی می‌شنوم و می‌خوانم. من با اعصاب خرد، با راننده تاکسی و دیگر افراد بحث خواهم کرد.

بحث تاثیر مثبت که باید جامعه را بسازد، بحث ارتباط کاملاً دو طرفه است. رفتار و کردار مسئولان نیز علاوه بر وظیفه قانونگذاری اهمیت می‌یابد. این مقوله، بحث سلامت روان است و در این موضوع، پیشگیری اهمیت پیدا می‌کند. سوالی که مطرح می‌شود این است که در بحث سلامت روان در جامعه ما چه کارهایی انجام شده؟ مسلماً آنچه که انجام شده کافی نبوده است. قطعاً مسئولان وظیفه دارند علاوه بر نظارت بر قوانین و توجه ویژه به وضع اقتصادی جامعه، بر رفتار و گفتار خود نیز مراقبت داشته باشند که متاسفانه تمام این حوزه‌ها در حال حاضر به نوعی دچار کاستی است.

  • وضعیت جامعه ما از نظر نشاط اجتماعی چگونه است؟

واقعیت این است که ما کشور شادی نیستیم. رتبه ایران در فهرست جهانی شادی بالای ۱۰۰ است. بحث مهم، رضایتمندی از زندگی است که به شدت تحت تاثیر چندین عامل مختلف است. از آب و هوا گرفته تا وضعیت اقتصادی بر بحث رضایتمندی تاثیر دارند. وقتی فردی از زندگی خود احساس رضایت داشته باشد، در روابطش هم موفق تر است و احساس بهتر و زندگی شادتری خواهد داشت. ما در کشورمان رضایتمندی را گم کرده‌ایم. به همین دلیل است که افراد حسرت زندگی ۲۰ سال پیش خود را می‌خورند در حالی که در آن زمان، نه ماشین و نه خانه و نه امکانات زیادی داشتند.

به جرات می‌توانم بگویم همه مردم ایران چنین حسی دارند. چرا؟ مشخص است که یک بخش کار ما می‌لنگد. چرا ما به‌رغم سواد و پول بیشتر، زندگی و جایگاه بهتر باز ناراضی هستیم و لذت کمتری از زندگی می‌بریم؟ باید بپذیریم که ساختارهای جامعه دچار اشکال و نقص عملکرد است. این امر به یک کلاف سردرگم مبدل شده است. همین مسائل هست که تا تیم ملی در مسابقه ای می‌برد مردم بیرون می‌ریزند. در واقع به دنبال بهانه ای برای شاد بودن هستند. من بارها و بارها به این فکر کرده ام که چرا وقتی روزنامه‌ها را می‌خوانم نمی‌توانم یک خبر خوش پیدا کنم.

  • جنابعالی چه راهکار عملی برای ایجاد تغییر در تک تک افراد، پیشنهاد می‌کنید؟ آیا می‌توانیم حال بدمان را به حال خوب مبدل کنیم؟

از نظر من چیزی به نام تحول یک شبه وجود ندارد. من هر روز به کسی که از من کوچکتر است، سلام می‌کنم. این کار هم در من و هم در طرف مقابل، احساس خوبی ایجاد می‌کند. این تغییرات کوچک می‌توانند برای ما منشا آغاز تحولات بزرگ و مثبتی در طی زمان باشند. پس باید از تغییرات کوچک آغاز کنیم و منتظر گذشت زمان و بهتر شدن باشیم.

  • آیا عامل یا عواملی هست که به این تغییرات در افراد کمک کند؟

آنچه که به این تغییر کمک می‌کند، آموزش پایدار از طریق کتاب، والدین، رسانه ها، جامعه و مسئولان است. در زمانه فعلی، یک فیلم یا یک برنامه آموزشی متناسب مخصوص بچه‌ها به من نشان دهید. یا حتی یک سریال تلویزیونی نشان دهید که برای بزرگترها آموزشی باشد. محتوای غالب، ناسزا و داد و بیداد و گریه است. ما نمی‌توانیم از پتانسیل رسانه‌ها آنچنان که باید و شاید استفاده کنیم. نتیجه این است که آموزش، اشتباه صورت می‌گیرد و نشاط اجتماعی به طور کامل از بین می‌رود.

  • خوب نبودن حال درونی تک تک ما، در اجتماع و انباشته شدن در مقیاس وسیع، چه تاثیری در جامعه ایجاد می‌کند؟

دو مثال می‌زنم. می‌گویند فیلم کمدی را باید در سینما دید. چرا؟ چون صدای خنده افراد دیگر شما را هم به خنده می‌اندازد. این تاثیر مثبتی است که بقیه روی ما دارند و کاملاً ثابت شده است. مثال دیگر مراسم عزاداری ما ایرانی هاست. همه محزون نشسته اند ناگهان کسی می‌آید و با صدای بلند شروع به گریه و زاری می‌کند. این حال همه را متاثر می‌کند و به گریه وامی دارد. اینها نشان دهنده تاثیر‌پذیری ما از یکدیگر است. اما آیا امکان دارد که انسان‌ها در تمام طول روز و همیشه ایام سرحال و خوشحال باشند که بخواهند این احساس خوب را به بقیه نیز منتقل نمایند؟ همه ما در روزهایی بنا به دلایلی به هم ریخته و ناراحتیم. اما چون با صحبت کردن بیگانه ایم، این توانایی را نداریم که ناراحتی خود را با دیگران در میان بگذاریم.

مهارت حرف زدن و درست حرف زدن را کسب نکرده ایم. این که بتوانیم بگوییم«من ناراحتم لطفاً به من کاری نداشته باش» یک مهارت است که خیلی‌ها ندارند و درک این نکته مهم که روزی عصبانی هستیم، اگر امکان دارد، با آن حال درونی بد، سرکار نرویم یا ناراحتی و خشم خود را جایی خالی کنیم. چرا روانپزشک و مشاوره اهمیت پیدا می‌کند؟ چون ما باید احساسات خود را خالی کنیم، اما نمی‌توانیم همه چیز را به همه بگوییم. مهارت ارتباطی یعنی این که افراد در جای درست با فرد درست و به شکل درست بتوانند احساسات خود را بیان نمایند. ما در جایی حق داریم قهقهه بزنیم و در جای دیگر باید به لبخند اکتفا کنیم. گاهی این جاها را اشتباه می‌گیریم و به تاثیرات ناخواسته، دامن می‌زنیم.

از طرف دیگر، متاسفانه در فرهنگ ما نوعی زندگی رسوخ کرده که فکر می‌کنیم دائم باید غر بزنیم. خود ما بارها در جواب سوال «چطوری؟» پاسخ داده‌ایم که «ای … بد نیستم.» حتی اگر کاملاً شاد باشیم، خود را میانه حال، نشان می‌دهیم. همچنین بروز احساسات به صورت شدید برای ما منع شده است. این باور در فرهنگ ما ریشه دارد. البته مردم هم به صورت سنتی و فرهنگی محدودیت‌ها و ممنوعیت هایی برای یکدیگر وضع کرده اند. بخشی از این کاستی‌ها به خودمان و بخشی به آموزش بستگی دارد. ما دائماً در حال کنترل احساسات و هیجانات هستیم و این فقط وجه دولتی ندارد، یک بحث فرهنگی است.

  • چه راهکاری ارائه می‌کنید که هر شخص در هر جایگاهی که قرار دارد، بتواند یک تغییر عملی را از خودش برای بهتر کردن حال آغاز کند؟ نخستین گام‌های خلق رضایت از زندگی را چطور برداریم؟

صدور یک حکم کلی دشوار است، اما اول لازم است یک تقسیم بندی داشته باشیم و چیزهایی را از هم جدا کنیم. ما راجع به افراد سالم از نظر روانی صحبت می‌کنیم، یعنی ممکن است فردی افسرده یا مضطرب باشد یا ناراحتی جسمی داشته باشد. همه اینها به درمان احتیاج دارند. پس ما بیماری‌ها و اختلالات را کنار می‌گذاریم و راجع به افراد سالم گفت و گو می‌کنیم. موضوع بعدی تفکیک انواع مشکلات در زندگی است. به نظر من، دو نوع مشکل در زندگی وجود دارد. دسته اول مشکلاتی است که می‌توان برای آنها کاری کرد و دسته دوم که مسائلی است که در مورد آنها کاری نمی‌توانیم کاری انجام دهیم.

ما باید توانایی تفکیک این دو دسته را داشته باشیم. یعنی بفهمیم اتفاقی که افتاده، واقعاً استرس است؟ یکی از مشکلات در کشور ما این است که مردم برای مشکلاتی که خارج از توانشان است، بیش از اندازه انرژی مصرف می‌کنند به حدی که برای مسائلی که حل آنها در قدرتشان است، دیگر زوری برایشان نمی‌ماند و ناامید می‌شوند. این همان بحث اعتدال حال خوب و حال بد است، هیچ زندگی نیست که همیشه خوب یا همیشه بد باشد. داستان، این است که ما باید برای اتفاق خوب، خوشحال و برای اتفاق بد، ناراحت شویم. ما برای چیزهای ناراحت کننده خودمان را می‌کشیم و برای چیزهای خوشحال کننده هم تمام انرژی خود را صرف می‌کنیم. حال خوب اجتماعی نیازمند یک تعریف است.

حال خوب یعنی به رغم وجود مشکلات، از زندگی خود راضی باشیم. ما جمله جادویی یا چوب هری پاتر نداریم. در اغلب اوقات مشکلاتمان را نمی‌پذیریم. خودآگاهی نداریم. یعنی نمی‌دانیم چرا ناراحتیم. وقتی ناراحتی خود را پذیرفتیم می‌توانیم راهکاری برای آن پیدا کنیم که دو نوع است: هیجان مدار و مسئله مدار. اغلب ما در زمان مواجهه با مشکلات، هیجان زده و عصبانی می‌شویم. اما اول باید آرامش خود را به دست آوریم. چطور؟ با صحبت کردن، ورزش کردن، دعا خواندن، خوابیدن و دارو خوردن. در مرحله بعد مشکل را بررسی کنیم. ما می‌گوییم مشکل را ببین ولی وقتی کاری از دستت برنمی‌آید سعی کن انعطاف پذیر باشی و از کنار مشکل بگذری چون زور تو به آن مشکل نمی‌رسد. پذیرفتن این که من چطور آدمی هستم، یکی از عواملی است که باعث ایجاد رضایتمندی می‌شود. همه ما انسان هایی هستیم با مجموعه‌ای از خصوصیات مثبت و منفی.

باید نقاط مثبت را تقویت و نقاط منفی‌ها را تضعیف کنیم، البته با در نظر گرفتن این که نمی‌توانیم همه نکات منفی را کاملاً از بین ببریم. چون ما انسانیم و خدای توان نیستیم. فقط خدا به همه چیز قادر است و ما تا حدی توان داریم. متاسفانه ما در جامعه چنین تربیتی نداریم. به بچه‌ها یاد می‌دهیم که بهترین هستند. اما همه مردم جامعه را دزد و خیانتکار قلمداد می‌کنیم و اینها حال خوب را از بین می‌برد. هر فردی باید تغییرات جزیی را از خودش شروع کند. «هر آنکس که دندان دهد نان دهد» نداریم،«از تو حرکت از خدا برکت» داریم، نباید به انتظار معجزه بنشینیم.

  • به نظر شما حال اجتماعی ما چطور است؟

می توان گفت که به لحاظ توانایی برقراری گفتمان، نشاط اجتماعی، آموزش اجتماعی و مهارت‌های ارتباطی، حال جامعه ما خوب نیست. اما مهم است که بدانیم هیچ یک از بیماری‌های روانپزشکی و اختلالات شخصیت در ایران، بیش از کشورهای دیگر نیست. شیوع افسردگی در ایران با آمریکا برابر است. کشور ما افسرده تر نیست، اما فرهنگ ما فرهنگ ناله کردن و غر زدن است. در جامعه ما افراد، تاثیر بدی بر هم می‌گذارند. همه می‌گویند که مردم افسرده هستند. دلیل، استرس زیاد است، اما باید بدانیم که اختلال اضطرابی در کشور ما بیشتر از کشورهای دیگر نیست. اینها باعث سوء تفاهم می‌شود که ایران خیلی کشور افسرده و پرخاشگری است، ممکن است پرخاشگری وجود داشته باشد یا مردم با هم بد برخورد کنند، اما این حالت‌ها بیمار‌گونه نیست.

مینو میرزایی

شهروند

برچسب‌ها : ,