تعاملات خیابانی
شهروندان – دکتر سعید معیدفر:
در درون خانواده هم ما به عین این موضوع را مشاهده کردهایم که روابط داخل آن به چه صورتی است و سطح محبت و احترام و فداکاری هر فرد در خانوادهاش به چه میزان است.
از این رو تمام این روابطی که وجود دارد را باید سرلوحه کار یک جامعه قرار داد این دوست داشتن و فداکاری را به سطح جامعه انتقال داد و افراد بر این نظر باشند که در جامعه بزرگتری درحال زندگی هستند و جامعه شهری را هم مانند حریم شخصیشان محترم شمارند و این تعامل ویژه به سطح شهر بیاید. اینکه چرا مردم به جامعه بیاعتماد شدهاند و باوری نسبت به ارزشهای جامعه ندارند برمیگردد به تحلیلهای جامعهشناسی و ماهیت یک جامعه. زمانیکه افراد در یک جامعه در گروهها و تشکلهای مختلف مشارکت عظیم و تاثیرگذاری دارند و ارتباطات کمی – کیفی بالایی دارند به همان میزان افراد آن جامعه احساس منفعت بیشتری میکنند و در این صدد هستند که در موضوعات مختلف اجتماعی شرکت بیشتری داشته باشند زیرا این میزان مشارکت جمعی که در حول موضوعات اجتماعی صورت میگیرد به نفع جامعه و پیشرفت یک جامعه میتواند صورت پذیرد. اینکه افراد از منافع شخصی و فردی خود دل بکنند و اولویت خود را بر جمع و ارتقای سطح جمعی جامعه قایل شوند. برای مثال برای تصمیمگیری در هر موضوعی پیشرفت جمع را به فرد اولویت دهند بهترین مثال برای عدم بیتفاوتی مردم به سرنوشتشان در جامعه است.
ما باید اینگونه بنگریم و به این دیدگاه برسیم که با هر کسی در شهرمان بدون اینکه رابطه خونی داشته باشیم آنها را از خود بدانیم و به تکتک مردم این شهر بهعنوان یک عزیز نگاه کنیم. اگر هرکدام ما اینگونه صمیمی با یکدیگر برخورد کنیم و در تعاملات با هم شریک باشیم ناخودآگاه به وضوح نظارهگر پیوندهای اجتماعی خواهیم بود.
این پیوندها باعث بروز اهمیت در سطح جامعه میشود. افراد زمانیکه به همدیگر علاقه دارند و این حس را دارند که وجوه مشترک زیادی در جامعه دارند نسبت به هم فداکاری انجام میدهند. ما در جنگ بارها این موضوع را مشاهده کردیم که رزمندگان برای مسطحکردن راه دیگر رزمندگان از جانشان میگذشتند و برای هدفی که برایشان مهم و مقدس بود تلاش میکردند.
در این زمان که ما درحال جنگ نیستیم یا مشکل عدیدهای نداریم پس بهتر است که رفتار مناسب را جایگزین کنیم. زمانیکه افراد تعاملاتشان در سطح جامعه بالا میرود به همان میزان حس ارتباط بیشتری با یکدیگر دارند. اما زمانیکه افراد در روابطشان با یکدیگر بیگانه میشوند منافع مشترک کمتری دارند و حاضر نیستند دیگر در این شرایط فداکاری کنند. ما اکنون بیگانگی بین مردممان را به وضوح مشاهده میکنیم. کمی به فضای شهریمان بنگریم یا یک سری به جادههایمان بزنیم این بیگانگی کاملا مشهود و نمایان است. زندگی امروز ما و جامعه ما به نحوی شده است که ما در هر لحظه به دنبال رقابت و سبقت از یکدیگر هستیم. یا بر این نظر هستیم که در هر مقوله یا موضوعی از یکدیگر پیشی بگیریم. گاهی این سبقتها هزینههای سنگینی را برای جامعه ما دارد زیرا افراد قادرند به هر نحوی که شده یکدیگر را عقب برانند. مشکل ما ریشهای است و بیگانگی که در عرصه عمومی شاهد آن هستیم نتیجه اعمال و رفتار ما در چند دهه گذشته است.
مردم ما امروز در شهر تهران خانه را جامعه خود میدانند و زمانی که از خانه به بیرون میآیند این احساس را ندارند که وارد جامعه شدهاند درحالیکه این جامعه است که مکانی برای تعامل و مشارکت است. مردم ما در شهر خود را یک شهروند نمیدانند و زمینهای را برای پیوند نمیبینند.
زمانیکه پیوند وجود نداشته باشد هر کسی به فکر منافع خود است و منافع جمع دیگر معنای خاصی ندارد. مکانیکه امروز ما در آن زندگی میکنیم جامعه نیست بلکه یک موقعیت جغرافیایی است که در آن سکنی گزیدهایم. امروز احساس تعلق اکثر شهروندان ما به محیطهای بسته و روابط محدود با افرادی که مدنظرشان قابل قبول هستند و مناسب میدانند است و این در عرصه عمومی مانند یک سم میمانند زیرا دیگرحقی را برای کسی قایل نیستند و به نظرات دیگران اهمیتی نمیدهند. بارها شنیدهایم که میگویند فلانی اهل کرمان یا تهران است اما این القاب به کسانی تعلق میگیرد که در جایی که حضور دارند و زندگی میکنند و با افراد آن منطقه تعامل و ارتباط داشته باشند. باید در ارتباطها احساس ارزش مشترک وجود داشته باشد و زمانی که من پایم را در جامعه قرار میدهم باید حس کنم تمام ارکانی که در کنار من هستند همه جزیی از من و من هم عضوی از گروه آنها هستم فرقی نمیکند افراد در جامعه چه جایگاه اجتماعی را یدک میکشند مهم این است که یکدیگر را بپذیریم و نسبت به سرنوشتمان حساس باشیم. مهمترین عامل عدم اهمیت نسبت به موضوعات اجتماعی عدم اتحاد است ما در مکانهایی که در آنها کار هم میکنیم با همکارانمان متحد نیستیم و بیشتر زمانها درصدد این هستیم که در کار هم دخالت کنیم و مانعی برای ارتقای سطح همکارانمان شویم، پس چطور میشود انتظار داشت ما در جامعه یک دست و متحد رفتار کنیم. ما عملا پیوندی را مشاهده نمیکنیم. یکی از مهمترین اشکال پیوند در هر جامعه حضور پر رنگ نظامهای صنفی مستقل است، نه این نظامهای صنفی که مانند یک ویترین در شهر ما عمل میکنند و قدرت و هیچگونه توانایی را ندارند. فقدان نظام صنفی باعث کمبود فرصتهایی در باب تعامل از طریق فعالیتهای مدنی است که این مسأله تماما به ضرر اتحاد اجتماعی و عرصه عمومی است.
خیلیها از این میترسند که مبادا این تعاملات و این سطح از ارتباطات مثبت در جامعه بین افراد به وجود بیاید. آیا ما در این زمان احزاب پایدار داریم؟ گروههای صنفی و سندیکاهای قوی داریم؟ در کشورهای غربی ما شاهد هستیم که از خیابانها مردم برای ملحق شدن به یکدیگر سود میبرند، اما در خیابانهای ما مردم فقط برای رسیدن به محل کار یا خانه استفاده میکنند هیچکس به تعاملات در سطح خیابانها اهمیت نمیدهد آیا جامعه ما خواب است؟ خیابان را دیگر مردم ما امن نمیدانند بلکه خانه را بهترین مکان میدانند. زیرا در شهر و جامعه ما اکنون فقط مزاحم یکدیگر هستیم نه دوست و یاوراجتماعی یکدیگر.
شهروند