ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت
از اسطوره تا رئاليسم

مروری بر سیر تطور ادبیات داستانی جنگ در ایران

شهروندان:
وقوع جنگ در سال 1359، موجب شد تا برهه فرهنگی جدیدی در ایران رقم بخورد. جنگ منطق خودش را داشت و بر پایه این منطق، هر بخش از جامعه واکنشی خاص نسبت به آن بروز می داد.

ادبیات دفاع مقدس دولت و اتباع آن باید از یک سو روحیه ملتی را حفظ می کردند که هنوز عرق مبارزات انقلابی شان خشک نشده بود و خود را در موقعیت تازه شان پیدا نکرده بودند و از دیگر سو به دنبال این بود که نیروهای نظامی و داوطلبان مردمی را ترغیب کند که حمله دشمن را پاسخ گویند و از آب و خاک خود دفاع کنند.

شاید در ابتدا تصور همه از جنگ چیز دیگری بود و کسی فکرش را نمی کرد دامنه جنگ از شهرهای مرزی به سایر نقاط کشور هم کشیده شود. اما این اتفاق رخ داد و بازخوردهایش جامعه را تکان داد: عده یی از پایتخت گریختند و به دنبال مامنی گشتند تا عافیت خود، خانواده و دارایی شان را تضمین کنند. عده یی به فرنگ رفتند تا جان به در برند و عده یی از فرنگ آمدند تا در خدمت میهن باشند.

جنگ، موقعیت چالش برانگیزی بود برای وجدان ها و روان های مردم ایران. شهرها، برنامه های رادیو و تلویزیون و روزنامه ها چهره عوض کردند. شهید، مبارزه، مقاومت، حق، باطل، دشمن، عملیات، آژیر، سنگر، دفاع و صدها واژه دیگر بدل شدند به واژگانی پر استفاده در زبان معیار و زبان رسانه و کیست که نداند این تغییر زبان تنها رو ساختی نبود و خبر می داد از تحولی اساسی در لایه های زیرین تفکر جامعه. زبان و ذهن با جنگ به چالش کشیده شد و در پی آن هنر هم دستخوش تغییر شد.

هنر و هنرمند- خواه به میل و خواه به دستور- نگاه خود را تغییر دادند و جنگ برایشان دغدغه شد. نویسندگانی که علنا تعهد خود را به ارزش های نوین انقلاب اسلامی آشکار می ساختند، کوشیدند تا همان نگاه را به آثار خود نیز انتقال دهند. آنها همراستا با ستادهای تبلیغاتی جنگ، ارزش مبارزه را به ملت یادآوری می کردند و می کوشیدند تا رشادت های رزمندگان را بازتاب دهند. البته تمام آثار این نویسندگان مبانی فکری یکدستی را دنبال نمی کند و تعریف آنها از ارزش های مبارزه و شیوه بازنمایی این ارزش ها متفاوت است.

در این میان سه نحله شاید از بقیه بارزتر و گسترده تر باشند: نخست نویسندگانی که وجه تبلیغی آثارشان پر رنگ تر است و می کوشند جدال حق و باطل را به تصویر بکشند: دوم نویسندگانی که می کوشند میان آدم های جنگ و گفتمان تئولوژیک رابطه یی شهودی و عرفانی برقرار سازند و به جنگ وجهه یی قدسی ببخشند و سوم گروهی که نگاهی مستند تر و واقع گرایانه تر به جنگ دارند و تلاش شان ایجاد پیوندی است میان حقایق میدان نبرد و ارزش های ایدئولوژیک تداوم آن. شاید بتوان گفت که ادبیات جنگ در میان این نحله ها خط سیری دارد همانند وضعیت تاریخی روایت داستانی. یعنی کار از اسطوره سازی آغاز می شود و بعد به رمانس می رسد و کم کم بدل به حماسه می شود و سر انجام به رئالیسمی مبتنی بر ارزش های دفاع مقدس.

مثلااگر در ابتدای این بازه، اسطوره پردازی توام با تبلیغ نویسنده یی چون ناصر موذن را در «آخرین نگاه از پل خرمشهر» داریم که می کوشد آرمان ها و تعابیری چون ایثار و شهادت را با نهایت شدت و غلظت سیاسی باز تعریف کند، در میانه آن نویسنده یی داریم چون سید مهدی شجاعی که «دو کبوتر، دو پنجره، یک پرواز» را می نویسد و در آن نگرش قدسی خود به جنگ را با نوعی رمانس تعدیل شده هم پیوند می کند. در نیمه دوم این بازه، می توان از حسن احمدی یاد کرد و مجموعه داستان «باران که می بارید» یا محمد رضا سرشار و «خداحافظ برادر» که با نگاهی کما بیش حماسی تر جنگ را در داستان هایشان باز آفرینی می کنند.

در انتهای این بازه می توان نویسندگانی را جای داد چون قاسمعلی فراست و کتاب «نخل های بی سر» یا بهار محمد با کتاب «شعله های آتش در میان قیرخانه» که آن رئالیسم ارزش مدار فوق الذکر را می توان به شکلی پر رنگ تر در آثارشان دید. در این بازه یک نقطه مشترک اساسی وجود دارد: جنگ در هولناک ترین وجهش نیز نمی تواند رخدادی قابل نکوهش باشد. هیچ یک از نویسندگان این بازه نقدی بر وقوع و تداوم جنگ تحمیلی ندارند و آن را عرصه آزمایشی الهی و ایمانی می دانند برای ملتی که اساسا برای سیطره یافتن باورهای دینی خود انقلاب کرده است.

باید گفت که این موضوع به ادبیات جنگ ایران کیفیتی خاص می بخشد و به نوعی آن را منحصر به فرد می سازد. در ادبیات جنگی جهان، کمتر شاهد هستیم که باورهای اعتقادی، مذهبی با انگیزه های نبرد پیوند بخورند و به آن حال و هوایی عرفانی ببخشند. اما فرهنگ شیعه که با مفهوم شهادت و واقعه کربلاپیوند خورده است، در بطن داستان های این بازه احیا می شود و به جنگ تحمیلی کیفیتی تمثیلی می بخشد که با باورهای مذهبی اش هم راستاست. این تفکری بود که بخش عظیمی از رزمندگانی که داو طلبانه به جبهه ها می رفتند و از خود رشادت نشان می دادند به آن پایبند بودند. جنگ برای آنها چون طی طریقی عرفانی بود و شهادت را غایت سعادت و لطف الهی می دانستند.

در سویه دیگر این عرصه، نویسندگانی حضور داشتند که تمرکزشان روی بازنمایی تاثیر جنگ بر آدم هایی بود که به طور مستقیم در آن دخالت نداشتند. طیفی که حسن میر عابدینی در کتاب «صد سال داستان نویسی» خود به درستی با عنوان نویسندگان «جنگ در شهرها» از آنان یاد می کند. اگر طیف نخستی که در ادبیات جنگ ذکر کردیم، تحت سیطره نسل نو بود، در این طیف اتفاقا با نویسندگانی مواجه هستیم که بسیاری از آنان کهنه کار و خبره اند و در حوزه داستان نویسی ایران نام های معتبر و آشنایی به شمار می روند. در نخستین گام از این طیف داستان های مرتبط با جنگ، با اثر با ارزش احمد محمود، یعنی «زمین سوخته» مواجه می شویم. رمانی که در سال ۱۳۶۱ منتشر می شود و واکنشی فوری است به بروز جنگ و تاثیر آن بر حال و هوای شهر و مردمی جنگ زده. محمود تلاش چندانی ندارد تا نیروهای خودی را برتر و نیروهای دشمن را زبون نشان دهد. در عین حال او اهل مکاشفه در بنیان های تئولوژیک نبرد هم نیست. او در پشت جبهه می نشیند و چون سایر مردم، اخبار و مشاهدات را همان گونه که به دستش می رسد در اختیار خواننده می گذارد و از این بابت اثرش حیثیتی مستند دارد. هر چند که حماسه و غیرت ملی را هم در کنار روایت مستندش تبلیغ می کند، اما پایان اثر بسیار تراژیک است.

تمرکز نویسنده جنوبی دیگر-یعنی قاضی ربیحاوی- بر معضلات جنگ زدگان و آوارگان جنگ است. احتمالا«خاطرات یک سرباز» مهم ترین اثر ربیحاوی درباره جنگ محسوب می شود. اثری که راوی بی طرفی دارد و انگار بدون آنکه با رخدادها و مردم پیرامونش همدلی خاصی داشته باشد، تنها نقش یک گزارشگر ناظر را ایفا می کند. در کنار او می توان از اصغر عبداللهی یاد کرد و کتاب «آفتاب در سیاهی جنگ گم می شود». اگر محمود روایتگری مستند گرا و متمایل به حماسه پردازی است و اگر ربیحاوی تلاش دارد تا ناظری بی طرف و سرد باشد، عبداللهی بار رمانتیک ماجرا را بر دوش می کشد و مرثیه سرای آبادی و آرامش از دست رفته خطه جنوب است.

نویسنده نام آشنای دیگری که باز از جنوب می آید و در دوران جنگ به خلق رمانی مبتنی بر پیامدهای جنگ می پردازد، اسماعیل فصیح است. «زمستان ۶۲» هر چند جنگ را تنها به عنوان پس زمینه و بستری برای مواجهه آدم هایش در یک برهه تاریخی بسیار خاص مطرح می کند، اما نگاهی تازه و متفاوت را عرضه می کند و رابطه جنگ را با آدم هایی بازتاب می دهد که از شرکت در آن طفره رفته اند. در عوض اینجا با گزارشی از وضعیت عمومی جامعه رو در رو هستیم: اهواز جنگ زده، گرسنگی، بی نظمی، عصبیت، خستگی و انتظار. هر چند با ادامه یافتن داستان کم کم وجه اجتماعی آن کمرنگ می شود و سویه رمانتیک آن پر رنگ تر جلوه می کند و این خصیصه اکثر آثار فصیح است. با کشیده شدن جنگ به شهرهای دور از مرز و خصوصا بمباران و موشک باران تهران، پایتخت نشینان هم هول و هراس این برهه سخت تاریخی را از نزدیک احساس می کنند.

سایه مرگ بر سر عافیت جویان و عزلت گزیدگان روشنفکر نیز می افتد و آنان را به واکنش وا می دارد. یکی از با ارزش ترین آثاری که این گفتمان را طرح می کند، «شب ملخ» اثر جواد مجابی است. مجابی داستان های خود را همزمان با دوران موشک باران تهران می نویسد. او می کوشد تا با استفاده از تکنیک داستان های فرا واقع گرا، حضور مرگ در شهر را به شکلی نمادین و نوین بازتاب دهد. همزمانی رخدادهای داستان با رخدادهای واقعی دوران جنگ، «شب ملخ» را به یک اثر متفاوت و مهم داستانی تبدیل کرده است، هر چند که خود مجابی معترف است: «ساخت رمان با بمب منفجر شده است. قطعات جدا جدا در یک شکل پازل مانند به هم متصل می شوند تا در نهایت یک روزگار منهدم شده را بسازد.»

با پایان یافتن جنگ و گذشت سالیان، در هر دو طیف طرح شده آثاری با ارزش داستانی بیشتر را می توان دید. درگیر جنگ بودن انگار تمرکز و وسواس را از نویسندگان می گرفت. همه درگیر نبرد بودند و مرگ و شهادت هم نزدیک بود و فرصت اندک. پس باید در اسرع وقت نوشتنی ها را می نوشتی و گفتنی ها را می گفتی. جنگ روی اقشار مختلف فرهنگی تاثیر خودش را گذاشت و در سالیان بعد هر یک به نوعی این تاثیر را بازتاب دادند. از دیگر سو، نسل تازه یی قلم به دست گرفت که در ایام جنگ کودک یا نوجوان بود و چندان خبر نداشت از ماهیت آنچه پیرامونش می گذشت. در کنار اینها، اسناد جنگ هم به تدریج منتشر شد و وقایع نگاری ها، خاطره نویسی ها، نقل های شفاهی آزادگان، وصیتنامه شهدا و امثالهم منتشر شدند و در اختیار نویسندگان و خوانندگان قرار گرفتند. بنا بر این، نگرش به جنگ در این روزگار می تواند جامع تر و واقع گرایانه تر باشد.

در این میان یک نکته مسلم است: جنگ، فرصت نابی بود برای خلق هنری و در مرور اجمالی کارنامه ادبیات داستانی در این حیطه، هنوز می توان مدعی شد که نویسندگان ما نتوانستند از این فرصت ناب نهایت بهره را ببرند و تعداد آثار با ارزش و مانای این حوزه به نسبت کمیت کتاب های تولید شده، بسیار اندک است.

علی مسعودی‌نیا – اعتماد