دور از خاکریز جنگ
شهروندان – مصطفی اقلیما*:
تاثیر جنگ را میتوان بهعنوان یکی از مسائل اجتماعی بررسی کرد. بهطور معمول افراد به ۳دلیل به جبهه میروند. یا به خاطر کشورشان یا به خاطر دینشان یا به خاطر پولی که بهعنوان حقوق به آنها میدهند. اما آسیبهای هر ۳ گروه یکسان است.
عدهای از سربازان در جنگ میمیرند، عدهای دچار نقص عضو میشوند و عدهای هم به دست دشمن زندانی میشوند. زمانی که این ۲ گروه آخر به کشورشان بر میگردند، مشکلاتشان تبدیل به مساله اجتماعی میشود.
در جنگ عراق، همان اولین روزی که سربازان آمریکایی مستقر شدند تا برای حمله آماده شوند، ۴۰۰ مددکار اجتماعی متخصص به همراه آنها مستقر شدند. چون این سربازان نیاز داشتند که با خانوادههایشان تماس داشته باشند و مشکلشان را برای کسی باز کنند. حتی سربازان جنگ جهانی دوم که سالها از آن میگذرد نیز تا همین حالا در هفته ۳،۲ بار با یک مددکار اجتماعی درباره مشکلات و خاطراتشان از جنگ صحبت میکنند.
زیرا بعد از سالها هنوز خاطرات جنگ را میبینند و شکنجه میشوند و این مسائل با قرصهای آرامبخش حل شدنی نیست. سربازانی که از جنگ بازگشتهاند، نیاز دارند که تا سالها تحت نظر مددکاری مخصوص خودشان باشند. بیشتر نظامیان آمریکایی کسانی هستند که برای پول جنگیدهاند و دولت هم آنها را تامین میکند و به آنها برچسب روانی نمیزند بلکه گاهی تا۱۰سال ۲ روز در هفته برایشان جلسههای مددکاری در نظر میگیرد که مشکلشان حل شود.
سربازان ما که از جنگ ایران و عراق بازگشتند همگی کسانی بودند که برای خود شخصیتی داشتند و عدهای با خوشحالی نقص عضو را برای هدفشان پذیرفتند. اما وقتی به جامعه برگشتند و وقتی در خانه تنها ماندند، عصبی شدند. سالهای اولیه پس از جنگ ایثار و فداکاری شهدا و جانبازان برای مردم پررنگ بود اما با گذشت زمان اتفاقی افتاد که اگر دوباره جنگی پیش بیاید شاید خیلیها حاضر نباشند که چنین ایثاری کنند. آنها برای وطن و دینشان فداکاری کردند و چیزی هم نمیخواستند.
یک آدم عادی اگر یک روز در خیابان کشتهشدن یک گنجشک را ببیند تا مدتها حالش خراب است درحالیکه جانبازان کسانیاند که هنوز شبها خواب جبهه و کشته شدن دوستشان را میبینند و حتی مددکاری نیست که آنها روزها با او درددل کنند. این آدم دارای ارزش و احترام بوده ولی ما برای اینکه خودمان را راحت کنیم به او پول میدهیم. این آدمها نیازمند نیستند که پول بخواهند و شخصیت و اعتبارشان نادیده گرفته شود.
در همهجای دنیا برای این دسته امکانات در نظر میگیرند طوری که ارج و قربشان حفظ شود. اما ما… خانوادهشان اغلب به دنبال مشکلاتشان هستند و گاهی خسته شدهاند… اما ایشان فقط کسی را میخواستند که حرفشان را بشنود و هیچکس نبود. ما به جانبازان کشورمان احترام انسانی نگذاشتیم. برای دادن کمترین کمک به آنها داد و فریاد میکنیم. ۶۰درصد هزینههایی که برایشان در نظر گرفتهایم داریم پول پرسنل میدهیم.
اگر حقوقی میخواهید بدهید به بهزیستی بدهید که به حسابشان واریز کند. ارج و قربشان را پایین آوردیم و… اگر دولت یا نهادی میخواهد از خانواده شهدا استخدام کند دیگر تظاهرکردن و آگهی کردن ندارد و نباید از آنها امتحان بگیریم. با این کارها مردم بدبین میشوند. رفتارهای خوبی نکردهایم. این نوع رفتارهای متناقض نهتنها مردم را بدبین میکند بلکه باعث میشود که هیچ آدمی حاضر نشود برای ملت و دولت کار کند. چون با آنها مثل آدمهای بیمصرف برخورد شد و جامعه به جای اینکه برایشان کار تدارک ببیند به آنها پول کمی داد.
درحالیکه در دنیا مرسوم است که برای بازگشتگان از جنگ در بهترین نقطه شهرشان کاری متناسب با ویژگیها و تخصصشان تهیه کنند تا احساس کنند که محتاج کسی نیستند. وقتی غرور و شخصیتشان زیر پا گذاشته شود، روح و روانشان به هم میریزد. ارزش و احترام اجتماعی، کار و مشاورههای مددکاری رایگان نزد متخصصان میتواند چنین آسیبهایی را تا حدی حل کند.
آن چه که این سربازان را ناراحت میکند شرایطی است که در جبهه داشتهاند و بعد از آن در جامعه دارند. این چیزهاست که باعث میشود آنها دچار بیماریهای روحی شوند و با خانوادهشان در خانه یا با مردم در اجتماع دعوا کنند.
جنگ حتی روی خانواده آنها هم تاثیر میگذارد. چون در خانه ماندنشان روحیه خانواده را هم خراب میکند و باعث میشود زندگی توأم با تلاطم داشته باشند. اگر به آنها در جامعه کار بدهیم و مثلا در مغازه یا ادارهای متناسب با تخصصشان شرایط کار را آماده کنیم این افراد احساس زنده بودن میکنند و خانواده هم سالم میشود. اما با روی چرخ و در خانه گذاشتنشان باعث میشویم که آنها شکاک شوند، عصبی شوند و کل خانواده از هم بپاشد. حتی بیشتر مددکارهایی هم که در اختیارشان گذاشتهایم افراد غیرمتخصص هستند که نمیتوانند کمکی به آنها کنند.
*رئیس انجمن علمی مددکاری اجتماعی ایران
شهروند