ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت
نگاهي به وضعيت انتشار شعر در پنج دهه اخير

شمارگان ۵۰ نسخه‌ای که صغرا کبرا نمی‌خواهد!

شهروندان:گفته می‌شود که عصر شعر به آخر رسیده و مردم بیشتر طالب نثرند اما حتی عصر نثر هم به پایان رسیده و مردم بیشتر طالب تصاویر متحرک‌اند! دنیا عوض شده و دیگر در هیچ جای جهان از آن استقبال غول‌آسای مخاطبان خبری نیست حتی در امریکای جنوبی که روزگاری مردمان بی‌خط و نوشتار نیز، شعرهای نرودا از بر می‌خواندند بی‌آن‌که دانش خواندن داشته باشند یا حتی در سرزمین تزارها که تزار سرخ و جانشینان‌اش، هفتاد سالی کوشیدند که یسنین را از کتاب‌ها و یادها برانند اما خود رانده شدند از سر جادوی شعر.

انتشار شعراین‌ها که گفتم روایت صد ساله اخیر است که شعر در این مرز پر گهر، گر چه محترم بود اما چون هزاره‌ای که در یادها مانده، محتشم نبود. در دهه چهل، اخوان ثالث شاعر را همان قدر در پایتخت می‌شناختند که محمد علی فردین را اما اخوان چنان که از نامه‌هایش هویداست هم از روزگار در رنج بود هم از معیشت هم از دولت هم از مردمانی که «زمستان» زیر لب داشتند اما شمارگان «زمستان» دلخوشی نداشت و این، آن زمانه بود که کتاب اخوان، بهایش کم و بیش با بهای بلیت سالن‌های نمایش فیلم‌های فردین یکی بود.

روزگار چرخ خورد. شوکت بی‌حشمت دهه چهل، با تمام رویدادهای رسانه‌ای‌اش از صدا گرفته تا سیما و هفته‌نامه و ماهنامه و گاهنامه‌اش که شگفت بودند و در این روزهایی که می‌بینیم آرزو، به روزگار دهه پنجاه رسید که شعر و سیاست، به عیان یکی شدند و شاعران، به رغم افاده‌های مدرن پهلوی دوم که در دهه چهل، محترم‌تر می‌داشت‌شان، به زندان شدند و شعر، با شعار درآمیخت و ممیزی به آن درجه رسید که خون، اگر سرخ بود لابد دلیلی سیاسی داشت و شب، اگر تاریک یحتمل شاعر، سری داشت و سّری با اجنه اجنبی. دهه پنجاه، شعر چه نو و چه کهن، در پیشگاه مخاطبان، شوکت وانهاد تا شعار، دوستدار بیشتری یابد. کتاب‌های جلد‌سفید که مجوز رسمی نداشتند در این روزها به میدان آمدند و مخاطبان بسیار یافتند اما دریغ، که شعر، شد و باز نیامد و آن کتاب‌ها نیز در یادها نماندند.

انقلاب رسید، پهلوی دوم رفت. ممیزی، یکی دو سالی معلق ماند و شمارگان کتاب، فزونی گرفت و رسانه، از شعر پر و پیمان شد. کتاب‌های شعری بودند که دو ماهه، ۲۰۰ هزار نسخه خریده شدند اما شور انقلابی، شعر انقلابی را به شعار انقلابی بدل کرد همچنان که به روزگار جنگ هشت ساله، چنین شد و به رغم محترم و گاه محتشم شدن شعر، اندکی ماند که از الک زمانه مجوز حضور در روزگار ما را گیرد. دهه شصت، به رغم شمارگان ۵ هزار نسخه‌ای شعر بزرگسال و ۵۰ هزار نسخه‌ای شعر کودک، همچنان برای جمعیت ۳۷ تا ۴۴ میلیونی آن روزها مطلوب نبود اما روزهای جنگ بود و می‌گفتیم که می‌سازیم که بهتر می‌شود. صلح شد.

شمارگان شعر کودک به فاصله دو سال، به ۱۱ هزار نسخه رسید و شمارگان شعر بزرگسال به ۲هزار و پانصد نسخه. شعرهای بهتری منتشر شدند اما مردم نخریدند. چرا؟ شاید به این دلیل که پوشش صدا و فراگیری سیما، رفته‌رفته از آن دریغ شد و نشریات نیز، سفره شعر برچیدند و ناشران نیز، به آن چون نردی نگریستند که بیش از برد، باخت در پی داشت.

دهه هفتاد، نسلی که از جنگ باز آمده بود شعری دیگر را بنا نهاد. شاعران آن، روایت نسل خود را گفتند اما چون این گفته‌ها رنگ و بویی داشت که عطف به گذشته نداشت، چه پخته و چه ناپخته، مخاطبان را گریزاند. شاعران نوگرای پیشین هم به گوشه‌ای نشسته و نظاره‌گر شدند که چه پیش آید اما توفان که آمد همه را با خود برد. آنچه به چاپ رسید منتشر نشد و آنچه در کشوی میزها ماند جز توسط میزها خوانده نشد. دهه هفتاد، شعر کودک، رمقی داشت اما با فزونی شاعران کودک، رونق از این سفره نیز برخاست.

دهه هشتاد، غزل، بازگشتی دوباره داشت و آشتی با مخاطبان. برخی کتاب‌ها به رونق این بازگشت، ۱۵ نوبت منتشر شدند اما شمارگان در نهایت به ۱۵ هزار نسخه نرسید و برخی از این کتاب‌ها، در هر نوبت، ۴۰۰ نسخه، ۲۰۰ نسخه منتشر شدند. تازه این‌ها کتاب‌هایی بودند که صدا پشتیبان‌شان بود و سیما و البته خرید تضمینی، توسط برخی از نهادها. شاعران کودک در این دوره، باز وضع بهتری داشتند چرا که صدا دوست‌شان می‌داشت و سیما عزیزشان و البته مدارس یا اصل آموزش و پرورش، خریدار آثارشان بودند بیش از دهه هفتاد؛ اگر نه، بر سفره‌ای که مخاطبان بر آن گرد آمده بودند جز شعر کودک طعام‌های رنگارنگ بود از نقاشی متحرک گرفته تا بازی‌های رایانه‌ای. البته نباید از یاد برد که نشریات خاص کودکان، در این میان، بر گردن این شعر، حق بسیار داشتند.

حالا در دهه نود هستیم و جشنواره‌ای داریم تاکنون بی‌تأثیر بر نشر شعر و نهاد کتابخانه‌هایی داریم که هنگام وجین سالانه، کتاب‌های شعر، نخستین گزینه برای از در بیرون شدن‌اند و هنگام خرید سالانه، این کتاب‌ها، گزینه‌های پایانی. صدا هنوز، حافظی دارد و سعدی و مولانا و سیما، آن نیز ندارد مگر آن‌که دلخوش باشیم به «رادیو هفت» که صداست در سیما. نشریات، شعر را دوست نمی‌دارند.«درباره شعر» را می‌پسندند انگار که به مراسم ترحیمی برویم جهت یادبود و ذکر خیر. شمارگان از ۲۰۰ نسخه به ۱۰۰ نسخه و ۵۰ نسخه رسیده که تازه آن هم باید از جیب شاعر هزینه شود. روزگار شعر ما این است؛ والبته این مملکت، مملکت حافظ و فردوسی است. مردم ذکر خیری دارند اما همچنان هزینه نمی‌کنند و شاعر هم باید زندگی کند. کارمند می‌شود تاجر می‌شود و چون عمر به سر آید، اگر محترم باشد تنها برای کارمندی‌ و تاجری است نه شاعری.

 یزدان سلحشور

ایران

برچسب‌ها : , , ,