«موسیقی نواحی» آینه هویت ایران
شهروندان:
متاسفانه در حصار مرزهای این مملکت ما مفهومی به نام «موسیقی» مثل بسیاری از دیگر پدیدهها، با خِلطِ معنا و برخی کژفهمیها روبهروست و غریبتر اینکه این بیهودگیها بعد از طی عمری کوتاه، به علت سادهانگاری، تکرار، عدم دقت و سهلپنداری، چنان «جا» خوش میکند که حتی در دانشگاهها و محافل شخصیتهای باسواد و حرفهای نمیشود به آن حقیقت گمشده اشاره کرد، یا اینکه بر این تحریف تحمیلشده، ایرادی گرفت.
وقتی که تحریف یا خطا، جانشین راستی و درستی میشود، ویرانی واژهها و دگردیسی معناها و تعریفها آغاز میشود. بهعنوان نمونه، همین انحرافات باز تعریفشده در جهان، واژه «فرهنگ موسیقی» است. اگر میپرسید کدام انحراف…!؟ در پاسخ عرض میکنم: از صدر تا ذیل، از باسواد تا کمتجربه سوال کنید:
- موسیقی ملی چیست!؟ یعنی چه؟
یقینا تحت القا و خطای رسانهها، هرکسی که باشد میگوید:
- همین موسیقی سنتی، موسیقی ملی ماست!
واقعا حقیقت امر همین است؟ آیا این موسیقی فاخر، سنتی و متعلق به طبقات ممتاز، همان موسیقی ملی ماست!؟ اگر به مفهوم فرهنگی، تاریخی، جامعهشناختی و ملی، این موسیقی سنتی، موسیقی ملی ماست چرا هیچ نقشی در نواحی و در میان همه پاره فرهنگهای ملی یا اقوام ما ندارد؟!
این موسیقی سنتی که تنها با ابزارهای مدرنیزم یعنی رادیو، رسانه، نوار، کاست و رادیو و تلویزیون، در بخش فارسیزبانان جا خوش کرده، موسیقی ملی ماست؟
تردید ندارم، بلکه یقین هم دارم، چنین باوری، یکی از همان انحرافهای فرهنگی و تاریخی است. این موسیقی دستگاهی و منظم و شیک، اما سنتی، موسیقی شهرهاست، نه موسیقی ملی!!! موسیقی ملی ما به تعریف دقیق تاریخی و هنری، موسیقی نواحی ماست، موسیقی بومی و اقلیمی ماست که تار و پود ملت ایران را تشکیل داده، منتها در اشکال لهجههای متفاوت موسیقایی، که رنگینکمان موسیقی ما را به وجود آورده همانند اقوام ما که تار و پود فرهنگ و هویت ایران را ساخته این ارکستر رنگی نواهای ایران را تشکیل داده است. موسیقی ملی ما، از اساس، مولود مردم و تافته خلاقیت تودههاست، اما این موسیقی فاخری که به اشتباه به آن موسیقی ملی میگوییم و از بنیان و بهصورتی ریشهای، محصور و محدود به دستگاههای تدریسی است، موسیقی قدرت مرکزی محسوب میشود. موسیقی مرکزیت خودسالار و ممتاز خوانندگان و صاحبان اراده سیاسی و ضیافتنشین بوده، در واقع اصل و ریشه آن به دربارها و شاهان بازمیگردد، که طی صد سال اخیر، آرام آرام از دربار، به خانه طبقات تیول و مالک گسترش یافته و از آنجا از طریق رسانهها، عمومیت یافته، اما آیا هر هنری عمومیت بیابد، میتوان به تعریف روشن تاریخی، به آن هنر صفت ملی داد که این نوع موسیقی اتو شده منظم و منزه را ملی بنامیم، مثلا میتوانیم به دلیل سادهپندارانه عمومیتیافتگی، به موسیقی پاپ بگوییم موسیقی ملی!؟ آیا بسیاری افراد از این نظر، عاری از هراس من شاید، به خشم میآیند! اما بهتر که بیایند!
موسیقی سنتی، یقینا مورد ستایش من است، اما دلیل نمیشود که حقیقت را نادیده بگیرم. موسیقی ملی ما موسیقی نواحی، موسیقی اقوام و موسیقی اقلیمی ماست. میگویند چنین نیست و مثلا مردم جنوب شرقی، متوجه موسیقی مثلا مردم شمال شرقی نمیشوند یا به عکس!
خطا همینجاست. اتفاقا بهشدت از شنیدن موسیقی بومی سراسر ایران همه لذت میبرند. اگر ارتباط برقرار نمیکنند، با تکلم و عبارت ترانه و مفهوم واژگان تصنیف است که نیاز به دیلماج دارد، رابطه برقرار نمیکنند، نه موسیقی!
میبینید که در جشنواره موسیقی نواحی و رنگینکمان آوازهای ایرانی، همه نمایندگان نواحی و اقلیمها و اقوام ایران زمین حضور دارند و از شنیدن آثار یکدیگر تا چه حد لذت میبرند و به شوق و شور میآیند. ریشه این رنگینکمان موسیقایی، با مُهر مختص پاره فرهنگها، شاید یکی است و آن تمدن یکپارچه و وحدت ملی و اتحاد تاریخی و هویتی ماست. این موسیقی، که ایجاد اتحاد میکند و خود نمایانگر تمدن ایرانزمین و هنر این ملک و مملکت است و استقلال ایران را در جان همه زنده میکند، موسیقی ملی ماست. نه آن موسیقی سنتی، که البته حرمت خود را دارد و بسیاری از شاخصهای همین موسیقی سنتی از دوستان و عزیزان من هستند، اما حقیقت امر هم اینجاست که موسیقی سنتی فارسیخوان، موسیقی بین اقوام ماست، مثل خود زبان عزیز فارسی، اما موسیقی نهایی و ملی ما، موسیقی نواحی است، موسیقی مردم! از زاهدان تا سنندج، از اهواز تا سرخس، از دریای مازندران تا خلیج همیشه فارس.
شاهرخ تویسرکانی
شرق