آسیبهای سهبعدی درمان سهبعدی
شهروندان – داور شیخاوندی*:
در جامعهشناسی ایران درباره لغت «اجتماعی» سوءتفاهم پیش آمده است. این لغت را در جامعهشناسی به community ارجاع میدهیم که این در واقع گروههای نسبتا کوچک، همگن، هم ساز، هم هدف است که من آن را اینگونه تعریف میکنم: اجتماع، عده نسبتا قلیلی است که در خاک، خون، خوی و فرهنگ و امثالهم با هم شریکند، اگر در همه این موارد هم شریک نباشند در بخشی از آن شریکند.
اگر آسیب در این معنا باشد، آسیب در خانوادهها، مجموعه اجتماعات کوچک کارگری و حتی بزرگ کارگری است، در این جا هم اگر ارجاع به اشتراکات بدهیم میتوانیم از اجتماع صحبت کنیم. حتی به اجتماعات کلان ملی که به وطنپرستی ارجاع داده میشود؛ «همه جای ایران سرای من است».
منتها در ادامه، از اصطلاح دیگری استفاده میشود که دوستان جامعهشناس من آن را به درستی درنیافتهاند یا دریافتهاند و کمتر به کاربردهاند، آنواژهییاست کهپارسنزآنرا «societal community» مینامد.
من آن را «جامعتی» ترجمه کردهام و دوستان من به «جامعهیی» برگرداندهاند. در واقع این «اجتماع جامعهیی» یا «جامعتی» است، این اصطلاح کل کشور را در برمیگیرد و به همین مناسبت ما هر جا از اشتراکات سخن میگوییم، حتی در سطح کشوری، میتواند اجتماع باشد مثل «اجتماع جامعتی» که سطح کلان کشور را در برمیگیرد، اجتماع کشوری، تقریبا معادل national در زبان سیاسی است که ما آن را «ملی» یا «کشوری» ترجمه کردهایم، که اغلب معادل هم هستند.
به همین مناسبت صفت اجتماعی دستهیی از آسیبها را در بردارد. در مقابل آن، از «society» نام میبریم که معمولا منظور از آن جامعه شهری است، با توجه به اینکه معانی متفاوتی دارد. موردی که در جامعهشناسی به کار میرود و sociology از آن گرفته شده در واقع از society میآید و society هم از socius به معنای فرد شهری است. در شهرها به افتراقات و به تفاوتها ارجاع داده میشود و هر وقت گفته میشود شهر چگونه است میگوییم: مجموعه افراد نسبتا کثیری است که ظاهرا در خون، خاک، خوی و…، دارای تفاوت هستند و چه بسا در زبان، در ایمان، در منافع و در اهداف متفاوت هستند.
الزاما افراد جامعه دارای اهداف مشترک به گونهیی که در اجتماع وجود دارد، نیستند. من خیلی با به کاربردن کلمه آسیبهای اجتماعی موافق نیستم، به این خاطر که اینها آسیبهای جامعوی یا جامعتی است، هر آسیب بزرگ شهری یا کلان میتواند مصادیقش فردی یا گروهی باشد. به همین جهت من معتقدم که آسیبهای ما در ایران سهبعدی است. یعنی هم اجتماعی و هم جامعوی و هم جامعتی (کشورگیر) است. بسیاری از مسائل جامعتی یا مصادیقش به اجتماعها برمیگردد، هم میتواند فردی و هم اجتماعی باشد.
اگر این مقدمه را بپذیریم و بخواهیم آسیب را بهطور کلاسیک تعریف کنیم باید بگوییم که کردارها، رفتارها و حتی افکاری هستند که با هنجارهای حاکم یا هنجارهای مربوط به اقشار جامعه، انطباق درستی نداشته باشند، امروزه، هنجارها به سمت فردی شدن حرکت میکنند، دیگر مثل یک اجتماع هم اندیش، هم رنگ و هم خورش نیست، در قدیم اینگونه بوده است؛ ولی امروزه حتی در خانواده هم میبینیم که سلیقهها و اندیشهها مختلف است و چون خانوادگی است اغلب با هم سازگاری دارند و گاهی هم سازگاری ندارند؛ یعنی نسل جدید با قدیم، بر خلاف اجتماعات قدیم، که در بسیاری جاها و خیلی جهات شباهت داشتند، امروزه در خانوادههای شهری چنین چیزی دیده نمیشود.
به نظرم در خانوادههای روستایی با وجود نفوذ رسانهها و ارتباطات جدید هم تفاوتهای ملموسی نسبت به نسلهای پیشینشان پدید آمده است. با مدارا میتوانیم بگوییم که آسیب، آن اندیشهها و رفتارها و کردارهایی است که به دیگران صدمه میزند و در نتیجه دیگران را آزرده میکند و میتواند خشونتی یا حتی کلامی باشد چرا که آسیبها دارای طیف هستند (از شدید تا رقیق) که فردی یا گروهی را از معیارهای نسبتا همگانی آزرده میکنند. به دلیل اینکه این اصطلاح از پزشکی وام گرفته شده است. باید گفت که ما بیماریهای خیلی شدیدی داریم که میتوان با آنها سازگاری کرد، آسیبهای جامعه هم مانند بیماریها هستند، من بهطور مشخص از آسیبهای جامعه نام میبرم چون که مدارا در آسیبهای اجتماعی زیادتر از جامعه است. من معتقدم که آسیبها سهبعدیاند و پیشگیری آنها هم سهبعدی باید باشد. ما جامعه شناسان هر چیزی را با صفت «اجتماعی» بیان میکنیم و تفاوتها را ناگفته و نافهمیده کنار میگذاریم.
در کتب هم همهچیز را با لغت اجتماعی مطرح کردهایم و در نتیجه برای مردم هم این تفاوتها ناشناس است. آسیبهای واقعا اجتماعی در درجه اول از خانواده و در جریان تربیت جان میگیرند. خانوادههای شهری مخصوصا طبقات پایینتر آن، که در فضاهای کوچکتری زندگی میکنند، همه در رفاه نیستند و امکانات کافی ندارند و بچهها به اندازه کافی تحت نظارت پدر و مادر نیستند، در واقع از کودکی مقداری فرهنگ یک یا دو نسل قبلی را یاد میگیرند، به دلیل کمی سواد پر لهجه بوده و ممکن است حتی برخی لغات را اشتباه تلفظ کنند، در رفتارها و کردارها و بینشها نیز به همین ترتیب است: یعنی الگوهای قدیم را میگیرند و درونی میکنند و بعد وقتی به مدرسه میروند اوضاع تغییر میکند.
مدرسه یک نهاد واقعا جامعوی است، مدرسه را جامعه ساخته است، نه تنها جامعوی است بلکه جامعتی نیز است چون کشورگیر و دولتی شمول است و زبان، روش و تعلیمات واحدی دارد که در آن ارزشهای کلان کشوری را آموزش میدهند. بیعاطفگی، کم فرهنگی، کم سرپرستی وکممهری تمام اینها برای نسلهای کوچکتر و نوباوگان ما قالب اجتماع خانوادگی میتواند مضر باشد و به همین ترتیب خشونت در خانوادههای متعلق به طبقات پایینتر، که درآمد کمتری دارند، در مقایسه با خانوادههایی که از رفاه نسبی برخوردارند، زیادتر است، به این دلیل که اینها سر جا، سر نان و سر آب و امثالهم با هم درگیری و بگومگو دارند و عملا بچهها با دعوا بزرگ میشوند و همین گونه نیز به مدرسه میروند و احساس نا امنی میکنند و با دعوا از خودشان دفاع میکنند، بسیاری بچهها در مدارس توسط گروههای بالاتر و بزرگتر مورد آزار و اذیت قرار میگیرند و معمولا، مسوولان مدرسه هم توجه کافی به این امر ندارند.
در مدارس ما تعداد ناظمها و مراقبان کم هستند. به نظر من برخی آسیبها از خرده فرهنگهای ما در خانواده شروع میشود. تعداد خرده فرهنگ و خرده قومهای ما اصولا در ایران زیاد است که چه بسا زبان مادریشان یکی نیست و با لباس و زبان محلی وارد مدرسه میشوند؛ اینها در خانواده جور دیگری تعلیم دیدهاند و وقتی به مدرسه میروند با تعلیمات دیگری روبهرو میشوند. خوشبختانه الان از طریق رسانهها: تلویزیون، رادیو و وسایل دیگر آشنایی با زبان فارسی دری سادهتر شدهاست، با توجه به اینکه ما کشوری دارای اقوام و زبانهای متکثر هستیم، یکی کردن اینها از طریق زبان مدرسه کار سادهیی نیست.
بچهها همانطور که کلمات را بد تلفظ میکنند، رفتارهای دیگر را که برای خودشان دارای اهمیت زیادی نیست، ولی برای جامعه بزرگتر دارای اهمیت است، را هم خوب اعمال نمیکنند: مثل بلند حرف زدن که به دلیل کمبود فضا در مدارس و حتی در خانهها تبدیل به عادت شده، دارای بار خشونتی نیز هست که البته یک عادت ثانوی میشود؛ در صورتی که اگر در سازمانها و ادارات با صدای بلند حرف زده شود توهینآمیز تلقی میشود. در خانه ادبآموزی توسط پدر و مادر که معمولا خود نیز آگاه نیستند و آموزش ندیدهاند صورت میگیرد، چه بسا که کودکان نخستین ناسزاها را در خانه میشنوند و بعدا هم در بیرون تکمیل میشود. به این ترتیب غنای لغوی در فحاشی شکل میگیرد و رسانهها هم به این امر دامن میزنند.
در نتیجه، قبح از قباحت میافتد. اینها میتواند جزو آسیبهای اولیه باشد. دروغ در کشور ما و در بسیاری از کشورها علاج بسیاری از دردهاست؛ چون اگر راست گفته شود فرد به خطر میافتد و منافعش را از دست میدهد. به همین دلیل، به نحوی از انحا همه یک جوری و در جاهایی دروغ میگویند، این دروغ هم ریشه در خانواده دارد. بچهها مجبورند در خانواده و مدرسه متفاوت فکر و رفتار کنند و این منجر به نهادینه شدن دروغ و ریا میشود. نهاد اجتماعی خانواده یکی از عمدهترین کانونهای آسیبزای جامعه است و ما مرتبا آسیبهای جامعه را به خانه میبریم و آسیبهای خانه را به جامعه تحویل میدهیم. به این ترتیب، در جاهایی که هنوز فرهنگ قومی حاکم است و جامعه نسبتا یکدست است این هماهنگی و همسانیها بیشتر به چشم میخورد و چه بسا که احتمالا ادب قومی را بیشتر یاد میگیرند؛ برخلاف شهرها که اصلا یک کارآموزی مهمی را میطلبد.
ما در حال گذار از اجتماع سنتی به جامعه صنعتی مدرن هستیم، مخصوصا در زمان انقلاب و پس از آن به سرعت به سمت شهرهای بزرگ پرتاب شدیم و در نتیجه انطباق ما با فرهنگ شهرهای بزرگ دچار اشکال شده است، سازگاری ما بسیار بطئی است، سنتهای خوب یا بد قومیت یا عشیره را حفظ کردهایم و آنها را در شهرها ادامه میدهیم. در اهل اجتماع میزان اعتماد بسیار بالاست و این در جامعه وجود ندارد، گاهی اوقات در شهرها میزانی از اعتماد را میبینیم که این از خصلتهای بازمانده در اجتماع است که به جامعه آوردهایم، ما وقتی وارد جامعه میشویم مجبوریم نظم جدیدی را بیاموزیم و اینجاست که زندگی با همبستگیهای روستایی، ایلی، قبیلهیی و عشیرهیی تبدیل به زندگی گذرای بیاعتماد و دارای احساس غربت در شهرهای بزرگ میشود. اینجاست که یکی از اشکالات و آسیبهای ما گذر از اجتماع سنتی به جامعه صنعتی مدرن است. قوانین ما برای جامعه کلان درست شدهاند؛ ولی مردم به عرف اجتماع تمایل دارند؛ زیرا که برای آنان حلال مشکلات است.
در گذر از اجتماع به جامعه آنومی رفتاری، تفکری و زبانی داریم؛ به همین سبب تفکر ناامنی در جامعه به وجود میآید و این اگر در سطح کشوری باشد وضعیت آنومیک جامعتی مییابد. تعداد بالای پروندههای قضایی که معدلشان شاید به ۱۲ میلیون در سال برسد اگر برای هر پرونده حداقل دو نفر فرض شود، کمیته ۲۴ میلیون نفر درگیر مشکلات قضایی هستند و این یعنی وضعیت آنومیک جامعتی (کشورگیر) است، وضعیت آنومیک یعنی ظرفیت زندانها حدود ۸۵ هزار نفر است و در صورتی که احتمالا رقمی نزدیک به ۲۵۰ هزار نفر زندانی داریم. آنومی در یک حوزه نیست، بلکه اکثر حوزههای اجتماعی، جامعوی و جامعتی را دربرمیگیرد.
حوزههایی مثل آموزشی، اداری، انتظامی و… ما در یک دوره آنومیک در خانواده، در جامعه و در اشل کشوری هستیم. دهه (۱۳۹۰-۱۳۸۰) اوج پیک آنومیک در کشور است. همانطور که بارها گوشزد کردهایم آنومی در خود مردم بهطور عام نیست؛ بلکه در سه بعد (دولت، جامعه مدنی و خانواده) است که مدام در حال تشدید شدن است. همانطور که گفتم چون مساله سهبعدی باید باشد، درمان آن نیز سهبعدی است یعنی باید از خانواده شروع کنیم، باید تمهیداتی ببینیم که از آسیبزدگی نسلهای بعدی جلوگیری شود، بعد به مدرسه میرسیم: یعنی حوزههای مدنی جامعوی و هر آنچه به دولت مربوط یا جامعتی است.
متاسفانه، بسیاری از مسوولان، از هر گروهی که باشند، مهارت و درایت و تخصص لازم برای شغل و برخورد با مردم را ندارند. روی این اصل، ما با یک لابیرنت پیچیده روبهرو هستیم که کار را بسیار سخت میکند. من معتقدم که برای درمان باید از جایی شروع کرد. پیشنهاد من این است که به غیر از برگزاری این سمینارها، مسوولان اگر علاقهمند به کاهش آسیبها هستند، باید کسانی را که دغدغههای رفاه و وفاق مردم را دارند جمع و حرکتی را آغاز کنند تا گامهایی را در این زمینه بردارند.
برای این اقدامهای (جامعتی) نیاز به یک بسیج عمومی داریم. چندی است که به دستگیری اراذل و اوباش میپردازند و آنها را اعدام میکنند، باید بگویم این دوای درد نیست، بلکه اعدام تنها «معدوم» مرتکب را از بین میبرد نه شرایط و علل منتج به اعدام را. در این زمینه مقامات مسوول باید قوانین را بازبینی کرده و امکانات وقوع جرم را از میان بردارند. مسائل چندلایهیی، چندبعدی و بهطور خلاصه اجتماعی، جامعوی و جامعتی است. باید روی هر حوزه مطالعه کرد که از چه ابزاری میتوان برای کنترل آسیبها استفاده کرد. معضلی که در گذشته درمان نشده باشد و امروز هم به آن توجه نشود در آینده به عظمت و حدتی میرسد که درمان آن شاید امکانناپذیر باشد.
*جامعه شناس
اعتماد