بازوبند کاپیتانی روی بازوی زنان
شهروندان:
باران داشت نمنم میبارید. چندقطره باران توی صورتم زد و باد ملایمی سروصورتم را نوازش میکرد. داشتم از مسیر همیشگی میآمدم روزنامه؛ جای خالیش را که دیدم، دلم هری ریخت! تازه معنی «مجاورت» که الوین تافلر در کتاب «جابهجایی قدرت» آورده بود، را میفهمیدم. تافلر در اینکتاب نزدیک به این مضمون را نوشته است اگر هر روز که سرکار میروید با آدمهای معینی سر ایستگاه اتوبوس باشید، وقتی پس از مدتها، یکی از آنها در ایستگاه نباشد، بلافاصله متوجه میشوید و دلواپس! بعد اسم این کنش و واکنش را «مجاورت» گذاشته است.
او هم همیشه همانجا بود. جایی ثابت در خیابان ولیعصر. توی این چندماه که مسیرم از این طرف بود، همیشه میدیدمش؛ از کنارشکه میگذشتم، گاهی نگاهایمان به هم گره میخورد؛ لبخندی میزدم و راهم را میگرفتم و رد میشدم.
اینبار که ندیدمش دلم هزار راه رفت. نگرانش شده بودم، حتی تمام روز فکرم را مشغول کرده بود. روز بعد هم دوباره ندیدمش! طاقت نیاوردم و از مغازهدارهای اطراف پرسوجو کردم. یکی از آنها میگفت: دیروز صبح بساطش و شهرداری برد؛ مامورای سد معبر!
یاد روز اولی افتادم که با او همکلام شدم. تازه خانه را عوض کرده بودیم و مسیرم به این سمت افتاده بود. توی رفتوآمدها، چندباری دیده بودمش؛ گاهی هم نگاههایمان به هم گرهخورده بود! آن روز هم داشتم مطابق معمول در همین مسیر همیشگی میرفتم. باران داشت نمنم میبارید. دستپاچه شده بود و میخواست بساطش را زود جمع کند. رفتم جلو و گفتم: کمک نمیخوای؟ نگاهی به سر تا پایم انداخت و گفت: نه! گوش به حرفش ندادم و دستبهکار شدم.
توی بساطش چند تا کلاه بافتنی داشت، جوراب، چند تکه لباس، زیره و خرتوپرتهای دیگری که خوب یادم نمانده چه بودند. میگفت: اگه خیس بشه دیگه به درد نمیخوره؛ کلی ضرر میکنم. از آن به بعد بود که هر بار از کنارش رد میشدم، سری بهعلامت احوالپرسی برایش تکان میدادم او هم مانند آدمیکه میشناسدش، برایم سری تکان میداد و گاهی هم یک لبخند مهمانم میکرد!
هیچوقت فرصتی پیش نیامد که مفصل با او صحبت کنم، جرأت هم نکرده بودم در همان چندکلامی که بین ما ردوبدل شده بود برای مقایسه با کسیکه حالا دیگر در این دنیا نیست، سن و سالش را بپرسم؛ بعدها فهمیدم خانوادهای ۴ نفره دارد و از راه دستفروشی، خرج خانه میدهد. هر روزکه از کنارش رد میشدم، به بهانهای میایستادم و بساطش را انداز، برانداز میکردم؛ توی بساطش در روزهای مختلف، چیزهای متفاوتی دیده میشد. حتی یکبار انواع و اقسام ترشی آورده بود. پای ثابت بساطش بافتنی و جوراب بود. خیلی راحت میتوانستی حدس بزنی که بیشتر اجناس بساطش، را خودش یا اعضای خانوادهاش تولید میکنند.
کار درباره زنان دستفروش را خودم بهروزنامه پیشنهاد داده بود. شاید دلیلش هم همین زن بود. مرا یاد کسی میانداخت که قرابت حسی ویژهای با او داشتم! همین هم باعث شده بود احساس نزدیکی با او پیدا کنم؛ بالاخره بهانهای گیرآورده بودم تا بیشتر با او همکلام شوم. روزی که قرار شد با او گپوگفتی داشته باشم، روبهرویش نشستم و چندلحظهای فقط داشتم نگاهش میکردم؛ چیزی نمانده بود که بخواباند زیر گوشم! عینکی با قاب کائوچویی سیاهرنگ بهچشم داشت، قرآن جیبی و کوچکی در دستش بود که قبلا هم دیده بودم، همیشه میدیدم در کنار بساطش آن را باز میکند و میخواند.
سنش را نپرسیدم اما حدودا ۶۰ ساله به نظر میرسید و خوب که دقت میکردم، مرا یاد مادربزرگ مرحومم میانداخت، تقریبا با همان میمیک چهره و همان نوع گفتار؛ اوضاع و احوالش را که پرسیدم، گفت: شوهرم چندسالی هست زمینگیر شده و نمیتونه کار کنه. تو این سالها خیلی سختی کشیدیم. چارهای نداشتیم، نمیشد دسترویدست بذاریم و خودمونو تسلیم تقدیر کنیم. چندوقت از این حادثه گذشته بود که تصمیم گرفتم بافتنی ببافم و بفروشم. اول از دوستوآشنا سفارش میگرفتم اما مگه دوست و آشنا چقدر بافتنی لازم دارن که بتونی با درآمدش خرج خونه بدی؟ به فروشندههای دیگه هم مراجعه کردم، بیانصافا بافتنیها رو مفت میخریدن. این شد که بهسرم زد یهجایی رو پیدا کنم و بافتنیها رو بفروشم. مغازه که نمیشد؛ نه از پس خریدش برمیاومدم نه از پس اجارهاش؛ بعد هم یه گوشهای رو پیدا کردم و کمکم جوراب و اجناس دیگه به بساطم راه پیدا کرد. بچهها اولش موافق نبودن؛ اما کمکم زمونه اونا رو مجبور کرد. این شد که از ۴سال پیش دارم دستفروشی میکنم.
آمارهای ناامیدکننده
داستان او چیز نویی نیست، خیلیها دوروبرشان با مسائلی از این دست برخورد کردهاند. همین است که توی شهرها، دیگر کارکردن زنها چه پیر و چه جوان، چیز عجیب و غریبی بهنظر نمیرسد اما داستان زنان دستفروش و دیگر زنانی که برای لقمهای نانحلال کار میکنند، دارد شکل جدیدتری از خود را به نمایش میگذارد که کارشناسان هم تایید میکنند. «سیده صدیقه عظیمی» از کارشناسان مسائل اجتماعی زنان، کارشناس مسئول روابط کار و سرپرست اداره امور بیمهای سازمان تعاون، کار و رفاه اجتماعی استانخراسانرضوی هم این موضوع را تایید و ریشه روند رو بهرشد کار زنان را در مشکلات اقتصادی و معضلات اجتماعی اعلام کرد. وی معتقد است: اگر سالهای پیش آقایان شرط میگذاشتند که زنانشان کار نکنند، اینروزها، وضعیت برعکس شده و پنهان یا آشکار، کارکردن زنان مدنظر مردان قرار دارد و فشار هزینههای زندگی چنان است که زن و مردم کار میکنند و زنان هم ابایی از انجام کارهایی مانند دستفروشی و نظایر آن، ندارند. آمارها هم نشان میدهد میزان کار زنان نسبت بهسالهای گذشته، روند تصاعدی دارد. مطابق آمارها میزاناشتغال رسمی زنان که مسئولیت خانوارها را برعهده دارند، حدود ۳ درصد نسبت به دوره گذشته افزایش یافته، این نکته را هم باید مورد توجه قرار داد که میزان اشتغال غیررسمی احتمالا بسیار بیشتر از چیزی است که در آمارها آمده است.
داخل شهرها را که بگردید، به نظر میرسد این کارشناس حوزه اشتغال زنان درست میگوید زیرا دیگر کسی بد نمیداند که زنی در مغازهای کار کند و «پاچالدار»(در قدیم به کسی که پشت دخل بقالی و نانوایی میایستاد، میگفتند.) باشد یا کسی تعجب نمیکند که درخیابان یا مترو یا هرجایی که مشتری باشد، زنی را ببیند که دارد به مشتریان کالایی را برای فروش ارایه میکند. حتی گاهی اتفاق میافتد که عدهای از آقایان در مقابل این روند انتقاد میکنند.
یادم هست که یکبار داخل اتوبوس وقتی چنین بحثی پیش آمد، از هر سر، صدایی بر میخواست و نظرات مختلفی وجود داشت؛ اما یکی از آنها، معتقد بود که اگر سالها پیش زنان را با عنوان «منزل»، «مطبخ» یا «مادر بچهها» میخواندند تا کسی نامشان را نداند و خیلیها خواسته یا ناخواسته، مجبور بودند در پستوی خانهها بمانند، اینروزها ادارات و شرکتهای خصوصی و دولتی، پر است از زنانی که پابهپای مردان برای معیشت خانواده، کار میکنند. اما فارغ از همه اینها آنچه حالا نمود بیشتری پیدا کرده، روند رو به فزونی جمعیت زنانی است که در خیابان بساط کرده و دستفروشی میکنند یا به کارهایی رو میآورند که بیشتر مردانه است و سابق بر این مطابق عرف اجتماعی ما، مرسوم نبوده که زنان آنها را انجام دهند! در اینزمانه، خیلیلازم نیست تلاش کنید تا بخواهید زنانی را ببینید که تصدیق پایه یک رانندگی دارند و پشت کامیون مینشیند یا شوفر تاکسی شدهاند و داخلشهر مانند مردان، مسافرکشی میکنند.
با این حال هرچند تعداد شوفرهای زن خیلی زیاد نیست یا کارهایی با این درصد سختی، کمتر بهزنان سپرده میشود اما در عوض تعداد دستفروشان زن، روزبهروز درحال افزایش است! دیدههای عابران در سطح شهرهای بزرگ بهویژه پایتخت، روند روبه افزایش زنان با این مشخصه را تایید و آنطور که آمارها نشان میدهد، دلایلی وجود دارد که چرایی افزایش این «توده جمعیتی» را بیان میکند! بهنظر میرسد افزایش «سرپرستی خانوار ایرانی» توسط زنانیکه بهنوعی همسران خود را از دست دادهاند، بدسرپرست هستند یا همسرانشان خانهنشین، بیکار یا زمینگیر شدهاند، یکی از این دلایل باشد. دلایلیکه باعث شده، تعداد زیادی از خانوار ایرانی بازوبند کاپیتانی خانوارهایشان را به بازوی زنان خانواده، ببندند!
حدود یکماه پیش بود که عادل آذر، رئیسمرکز آمار ایران درهمایش «کارآفرینی و ایجاد اشتغال زنان سرپرست خانوار» در دانشگاهصنعتیشریف و آمار ۱۲ درصدی خانوار با سرپرست زن در ایران را اعلام کرد. عادل آذر گفت: در آخرین سرشماری عمومی (سال ۹۰) ۹.۸۹ درصد خانوار کشور دارای سرپرست مرد و ۱.۱۲ درصد خانوار دارای سرپرست زن بودند. مقایسه آمارهای ارایه شده و حساب سرانگشتی، نشاندهنده آن است که تعداد سرپرستان زن در سال ۹۰ با افزایش ۶۵ درصدی نسبت به سال ۸۵ مواجه شده است.
مطابق آماری که پس از سرشماری نفوس و مسکن سال ۹۰ اعلام شد، جمعیت کشور از ۷۰ میلیون و ۴۹۵ هزار و ۷۸۲ نفر در سال ۸۵ به ۷۵میلیون و ۱۴۹ هزار و ۶۶۹ نفر درسال ۹۰ افزایش پیدا کرده است. مطابق این آمار، ۲۱ میلیون و ۱۱۰ هزار و ۴۸۱ خانوار شناسایی شد که ۹.۸۷ درصد خانوار، سرپرست مرد دارند و ۱.۱۲درصد خانوار، با سرپرستی زنان، اداره میشوند. مطابق آمارهای موجود و تایید رئیسمرکز آمار ایران، در سال ۹۰ تعداد خانوار با سرپرست زن؛ رشد ۲برابری نسبت به آمارهای ابتدایی داشته است؛ عادل آذر، پیشبینی کرد تا ۳سال آینده تعداد زنان سرپرست خانوار، ۱۵ درصد کل خانوار ایرانی را تشکیل دهند!
آمارهایی که رئیس عالیترین سازمانداده محور و اطلاعات پایه ایران اعلام کرده بهوضوع نشان میدهد، تا ۳سال آینده باید شاهد موج تازهای از حضور بیشتر زنان در کسوت «مشاغل خیابانی» مانند دستفروشی در معابر عمومی و مشاغلی از این دست که دیگر زیر سقف و داخل اداره یا شرکتها نیست، باشیم. دلیل اصلی چنین برداشتی هم پیشبینی وضع اقتصادی کشور است که مطابق نظر کارشناسان، دولت قادر نیست درمدتکوتاه جهش اقتصادی ایجاد کند تا متعاقب آن، رونق اقتصادی چنان باشد که بنگاههای اقتصادی بتوانند ۹.۲درصد از خانوارهای ایرانی که با سرپرستی زنان اداره خواهند شد را در این اقتصاد جذب کنند چون مطابق اطلاعات منتشر شده از وضعیت اقتصادی در سال گذشته، رشد اقتصادی کشورمان منفی ۸.۵ درصد بوده و رشد اقتصادی مثبت از جمله عواملی است که میتوان به اشتغالزا بودن اقتصاد، امید داشت در غیر این صورت نمیتوان امیدی به جذب نیروی کار موجود در اقتصاد داشت چه رسد به نیروی زن که وقتی سرپرست خانوار میشوند معمولا برخی از ویژگیهای نیروی کار را از دست میدهند!
کارشناس مسئول روابط کار سازمان تعاون، کار و رفاه اجتماعی خراسانرضوی، نیز در این زمینه به «شهروند» گفت: سالنامه آماری کشور درسال ۱۳۸۵ را که ورق بزنید بهراحتی میتوانید روند رو به رشد تعداد خانوارها با سرپرستی زنان را مشاهده کنید. براساس اطلاعات این سالنامه، طی ۳ دهه گذشته در سالهای ۵۵، ۶۵ و ۱۳۷۵، خانوادههای «زن سرپرست» به ترتیب ۱.۴، ۷.۴، ۷.۸ درصد از کل خانوارهای کشور را تشکیل دادهاند. در سال ۱۳۸۵ تعداد خانوارها با سرپرستی زنان، ۵.۹و با اعلامی که در سال ۱۳۹۰ انجام شد تعداد خانوارهای «زن سرپرست» ۱.۱۲ درصد از کل خانوارهای ایرانی را تشکیل میدهد. بر اساس آمارهای ارایهشده از سوی مرکز آمار ایران، بررسیها نشان داده است که در سال ۱۳۸۵ از کل زنان سرپرست خانوار، تنها ۸.۱۵درصد بهشکل رسمی دارای شغل بودهاند اما همین آمارها میگوید، درحالحاضر مطابق آخرین سرشماری عمومی، ۸۲ درصد زنان سرپرست خانوار، بیکار هستند و فقط ۱۸ درصد آنها شغل دارند که ۲.۲ درصد نسبت به قبل افزایش داشته است.
ضرب وتقسیمهای آماری
مطابق دادههای مرکز آمار ایران در سرشماریهای ۱۳۸۵ و ۱۳۹۰ ، گروه گزارش روزنامه شهروند، جدول زیر را برای تحلیل و بررسی دادههای آماری ارایه شده از سوی مرکز آمار،طراحی کرده که در این جدول، دادهها براساس اطلاعات رسمی تنظیم شده است.
اطلاعات آماری ارایه شده درباره جزییات و ویژگیهای خانوار زنسرپرست، در سرشماری سال ۱۳۹۰که توسط مرکز آمار ایران ارایه شده است، نشان میدهد از جمعیت ۲۵۶۳۴۳۶ نفری زنان سرپرست خانوار، ۵۵ درصد مطلقا بیسواد هستند. در میان بیسوادها، ۱۱درصد در سنین کمتر از ۳۵ سال، ۴۴ درصد در سنین ۳۵ تا ۶۴ و مابقی در سنین بالاتر دیده میشوند؛ ۱۹ درصد از زنان سرپرست خانواده، تنها سواد ابتدایی دارند و مابقی در گروههای مختلف تحصیلی از راهنمایی تا دوره دکتری، توزیع شداند.
امنیت کاری
مزه دهانم، گس است. به آمارهای ارایه شده درباره زنان سرپرست خانوار که فکر میکنم، تن و بدنم میلرزد. دلیلش هم این است که آمارها، هشدارهای بسیار جدی برای همه ما دارد، چه مسئولان و چه شهروندان. به نظر میرسد مطابق این آمار، موج جدیدی از زنان سرپرست خانوار در ایران ظاهر شود.
داخل شهر منتظر ماندم تا اتومبیلی را که رانندهاش زن باشد، سوار شوم؛ راننده مقنعهای چونهدار سرکرده بود و دستکش سیاهرنگی به دست داشت. نیمچه اخمی روی پیشانیاش انداخته بود و بهسوالات خیلی کوتاه جواب میداد. در مقابلدادن اطلاعات فردی بسیار مقاومت میکرد اما وقتی اصل داستان را متوجه شد، خیلیکم و بهصورت کلی صحبت کرد. داستانش شبیه تمام زنان سرپرست خانوار است که برای کسبی حلال، مشغول فعالیت هستند.
اگر این ماشین را نداشت بهقول خودش حاضر بود فروشندگی، دستفروشی یا هرکار حلالی که بتوان بهواسطه آن هزینه یک زندگی معمولی را درآورد، بکند. میگفت: مشکل خاصی نیست، من هم مثل همهکار میکنم؛ مثل هر مرد یا زن دیگر اما امنیت برای ما نسبت به دیگران کمتر است برای همین است که من مثل بقیه رانندهها نمیتوانم کار کنم. باید در مناطق مخصوص کار کنم، آن هم تا ساعتی خاص. اگر این محدودیت نبود، میتوانستم درآمد بیشتری برای خانوادهام دست و پا کنم تا مشکلاتشان کمتر شود!
بیمارستان مصطفی خمینی دیری است شاهد فعالیت زنی بوده که جلو بیمارستان بساط میکند و آبمیوه میفروشد. آبمیوههای ارزانقیمتی که هم میتواند تشنگی منتظران ملاقات را برطرف کند و هم برای بیماران که توان خوردن ندارند، قوتی دستوپا کند. عابرانی که از جلوی بیمارستان پارس عبور کردهاند نیز همیشه زنی را میبینند که بساط فروش روسری دارد. خیابان ولیعصر که به تنهایی شواهد زیادی از حضور زنان دستفروش دارد. کنار ایستگاه اتوبوس روبهروی بانک صادرات بلوارکشاورز بساط زنی پوشیهپوش همیشه هست. جلو و روبهروی سفارت عراق هم۲ زن هر روز بساط فروش جوراب پهن میکنند. بالاتر از خیابان گیلان زنی هست که روی یکی از نیمکتهای سنگی مینشیند و لیف میبافد، گاهی هم جوراب!
اطراف حرم حضرت عبدالعظیم، امامزاده صالح و دیگر مناطق پر تردد هم همه روزه شاهد حضور زنانی هستیم که میکوشند بهرغم ناملایمات زندگی، برای خانوادههایشان قوتی فراهم کنند. نقطه مشترک همه اینها، شکرگذاریشان است و اگر از آنها بپرسید اوضاع بر وفق مراد هست یا نه؟ یک جواب مشترک با محتوایی نزدیک به این مضمون، میشنوید: خدارو شکر، بد نیست روزی حلالی کسب میکنیم و زندگی رو میگذرونیم.
اینها که ذکر شد، همه نمونههایی است که ممکن است مردم بیشترش را دیده باشند. جایجای شهرها زنانی را میبینید که بیشترشان به این دلیلکه چارهای دیگری نداشتهاند و کار دیگری برای انجام نبوده، به این شغل رو آوردهاند. با هرکدام هم که همکلام شوید، سهلالوصول بودن دستفروشی را مهمترین عامل برای انجام آن میدانند. یکی از کارشناسان اشتغال زنان میگفت: زنان دستفروش تفاوت عمدهای با متکدیانی دارند که خود را میخواهند بهآنها نسبت دهند.
نقطه افتراق هم دقیقا آنجاست که با کلامی شبیه این مواجه میشوید: «محض رضای خدا از من بخرید.» این«کلیدجمله»، مرزی است که متکدیان را از زنان دستفروش جدا میکند. زنان دستفروش اجناس مختلف دارند یا اگر دربساطشان یک نوع جنس وجود داشته باشد، حجم آن قابلتوجه است، گاهی برای خرید به مشتریانشان تخفیف هم میدهند اما متکدیان معمولا چند تکه محصولی در دست دارند یا بساط بسیار کوچکی پهن کردهاند که معمولا برای گرفتن باقیمانده پولتان با آنها دچار مشکل میشوید. قدم میزدم و به آمارهای ارایه شده از سوی مرکز آمار فکر میکردم.
پیشبینی کردهاند تا ۳ سال آینده ۱۵ درصد از خانوارهای ایرانی، توسط زنان اداره شود. یعنی اگر تعداد خانوارهای ایرانی همان تعداد سرشماری سال ۹۰ باشد، تعداد زنان سرپرست خانوار از ۳میلیون و ۲۰۰ هزار نفر بیشتر خواهد شد و با توجه به وضعیت اقتصادی، روند روبه رشدی که در تعداد دستفروشان زن یا حضور آنها در دیگر مشاغل سخت دیده میشود، بیشاز آن چیزی خواهد بود که هست.
جلوی بساط یکی از زنان ایستاده بودم و داشتم اجناس آن را انداز، برانداز میکردم. باران داشت نمنم میبارید. دستپاچه شده بود و داشت بهسرعت اجناسش را جمع میکرد. میگفت: اگه خیس بشه به درد نمیخوره؛ خیلی ضرر میکنم! باز باران با ترانه؛ با گوهرهای فراوان؛ بر بام خانه نمیخورد، بلکه میریخت روی بساط زنی که از این راه معیشت خانوادهاش را تامین میکرد، باران برای او ترانهای نداشت شاید به این دلیل که دیگر او کودکی۱۰ ساله نبود؛ زن میانسالی بود که زمانه با او نساخته است.
بر اساس دادههای آماری از سرشماری نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۰معادل ۱۳ درصد زنان سرپرست خانوار با سن زیر ۳۵ سال در جستوجوی کار هستند، اما به دلیل نبود شغل اکثریت آنها تمایل به مهاجرت دارند. در جمعیت زنان سرپرست خانوار ۲۶ درصد مطلقه و ۳۵درصد زنان سرپرست خانوار متاهل هستند، به این معنا که یا شوهرانشان توان کارکردن ندارند، یا بیکارند یا بد سرپرست هستند و مجبورند سرپرستی خانواده را خود به عهده بگیرند. مابقی در گروههایی جای میگیرند که همسرانشان فوت شده یا خانواده را ترک کردهاند. دلیل اصلی فوتشدن همسران نیز تصادفات جادهای که ۲۰ درصد جامعه آماری را تشکیل میدهد.
بر اساس اطلاعات ارایه شده از سوی رئیسمرکز آمار ایران از آخرین سرشماری نفوس و مسکن، ۸ درصد زنان سرپرست خانوار معلول، ۷درصد دارای بیماری جسمی، ۵.۱۴ درصد دارای بیماری روانی و ۳۰ درصد از آنها نیز از کار افتاده هستند و ۵.۴۰ درصد در وضعیت معمول به سر میبرند. از کل جمعیت زنان سرپرست خانوار، ۵۴ درصد یعنی یک میلیون و۳۸۴هزارو۲۷۰ نفر فاقد حمایت از سوی نهادهای مربوطه و مابقی تحت پوشش نهادهای حمایتی شامل کمیته امداد، بهزیستی، بنیاد شهید و… هستند.
پردرآمدترین زن سرپرست خانوار کشور با ۱۴ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان درآمد (در سال) اعلام شده در تهران و کمدرآمدترین آنها در استان سیستانوبلوچستان زندگی میکند؛ که درآمد اعلامیاش ۳ میلیون و ۳۰۰ هزار تومان در سال بوده است. درآمد متوسط زنان سرپرست خانوار در سال، ۹ میلیون و ۹۰۰ هزار تومان است اما بیش از ۵۰ درصد آنها در دهکهای یک، ۲ و۳ قرار دارند. ۸۱ درصد از زنان سرپرست خانوار دهک اول بیسواد، جمعیت خانوادهیشان بالا و میزان درآمدشان بسیار پایین است.
حمیدرضا عظیمی
شهروند