ما با تورم تحصیلاتی مواجهیم
شهروندان:
مهمترین دغدغه جوانان جامعه ما کنکور است و بس. این دغدغه از سال اول دبیرستان وارد زندگی هر کس میشود. خانوادهها این دغدغه را تشویق میکنند و موسسات مختلف هم با ایجاد استرس در پشتکنکوریها، محصولات و خدماتشان را به فروش میرسانند.
کنکور میشود تنها چیزی که یک نوجوان به آن فکر میکند و تمام برنامهها و اهداف زندگیاش را بر اساس این دغدغه تعریف میکند. دنیایش را از دریچه این موفقیت میبیند.
پس از موفقیت در این مرحله اما غول بزرگتری منتظر است: کنکور کارشناسی ارشد؛ این غول با شعفی تمام منتظر است، چرا که داشتن مدرک کارشناسی دیگر این روزها چندان اعتباربخش نیست و باید در پی جمعآوری مدارکی بیشتر از دانشگاههای مختلف بود. حال اینکه این مدارک و دورههایی که یک فرد در دانشگاه میگذراند چقدر متخصصپرور است و چقدر تجربیات فرد را غنی میکند، موضوعی است که با دکتر محمد مراد بیات بررسی کردهایم.
موج مدرکگرایی و جریاناتی که موجب شده است تا توجه به تخصص و دانش و تجربه کمرنگتر شود، در طولانی مدت میتواند اثرات مخربی در جامعه علمی و دانشگاهی کشور به جا بگذارد. فارغالتحصیلان مدرک به دستی که نه شغلی در راستای رشته تحصیلیشان منتظرشان است و نه حاضرند به مشاغل سطح پایین مشغول شوند.
- واژه دانشجو چقدر منطبق با مفهوم دانش-جویی در جامعه ما است؟
دانشجو یعنی جوینده دانش واقعیت این است که آنگونه که مد نظر جامعه علمی و استانداردهای علمی در جهان است، دانشجویان ما دانش- جو نیستند. به صورت عام، نه اینکه هیچ قشری یا گروهی یا درصدی از آنها دانش جو به معنای واقعی نباشند. یکی از دلایل اینکه دانشجویان ما دانش جو نیستند، این است که رویکرد جوامع دانشگاهی و مراکز دانشگاهی ما بیشتر آموزشی است تا پژوهشی. لفظ دانشجو ما را به این سمت میبرد که باید رویکردهای ما پژوهشمدارانه باشد، نه آموزشمدارانه، کسی که وارد دانشگاه میشود دوران دانشآموزی را گذرانده است، دانشگاههای ما مخصوصا در یک مقاطعی همچنان بر همان محور و سبک و سیاق دانشآموزی اداره میشود. ما برای اینکه دانشجو، دانش – جو شود باید رویکرد آموزش عالی را تغییر بدهیم، یعنی از رویکرد آموزشی به رویکرد پژوهشی برسیم. تا حدی مراکز علمی و دانشگاهی ما در وجود رویکرد آموزشی در دانشگاهها سهم دارند و بخشی از این مساله بر میگردد به عواملی که از خارج دانشگاه به فضای دانشگاه تحمیل میشود.
میتوانیم این عوامل را با هم مرور کنیم. مهمترین مسالهیی که باعث میشود دانشجوی ما دانش- جو شود و مراکز آموزشی دانشگاهی ما پژوهنده علم و دانایی باشند، این است که فرهنگ دانشگاهی را به رسمیت بشناسیم. جامعهشناسان علم را یک نهاد اجتماعی میدانند که دارای یک فرهنگ مستقل است، مثل اقتصاد، مذهب، سیاست، مثل خانواده. بله، خانواده در تعامل با بقیه نهادهای جامعه است، اما خودش به عنوان یک نهاد اجتماعی مطرح میشود. با یک سازوکار و با فرهنگ خاص خود. مراکز دانشگاهی هم فرهنگ خاص خود را دارند. در ایران بعد از انقلاب با وجود توسعه کمی دانشگاهها و گسترش آموزش عالی، ما همچنان در دنیا جزو کشورهای توسعه نیافته علمی محسوب میشویم.
درست است که در رابطه با میزان مقالات ثبت شده در ISI در سالهای اخیر حرفهایی زده شده است. اما همین سخنرانی اخیر که رییسجمهور در جمع دانشگاهیان داشتند و موضوعات دیگری که ثابت میکند این مقالات ISI ناظر بر واقعیات جامعه ما نیست و در واقع دانشگاه پشتوانه علمی و پژوهشی برای صنعت و بازار و سیاست و اقتصاد و خدمات و توسعه کشاورزی ما نیست. این مقالاتISI نتایج مطلوب ندارد. در سالهای اخیر ما دانشگاهها را دچار یک بحرانهای ویژهیی کردهایم که میتوانیم به عنوان بحران آموزش عالی از آن نام ببریم. دلایل مختلفی هم وجود دارد برای اینکه بگوییم چرا به فرهنگ دانشگاهی ما توجه کافی نمیشود و به یک نوعی در حوزه آموزش عالی مداخله میشود.
- چگونه میتوانیم این فرهنگ مستقل دانشگاهی را ایجاد کنیم؟
فرهنگ دانشگاهی به منزله یکی از بنیانهای توسعه علمی محسوب میشود. فرهنگ دانشگاهی شامل فرهنگ یادگیری، آموزش، فرهنگ سازمانی و مدیریت، فرهنگ رشتهیی و دیگر خرده فرهنگهایی است که مربوط به دانشگاه میشود. اما عوامل بسیاری که برخی در داخل دانشگاه است و برخی هم خارج از فضای دانشگاه، باعث شده این فرهنگ دانشگاهی نادیده گرفته شود و در عین حال به عنوان عوامل بازدارنده توسعه علمی کشور، بتوانیم از آنها نام ببریم.
افرادی مثل آقای دکتر رفیعپور، جامعهشناس برجسته و بعضی دیگر از دوستان مطالعات خیلی خوبی در این زمینه داشتهاند و نکات ویژهیی هم به صورت پژوهشی در آوردهاند. یکی از عوامل بازدارندهیی که بر میگردد به همان سوال که چرا دانشجو، دانش – جو نیست و دانشگاه دانش – گاه نیست؟ بر میگردد به خویشاوندسالاری، نه شایستهسالاری. دومین موضوعی که به عنوان عامل بازدارنده میتوانیم نام ببریم، بیتوجهی به منزلت علم و عالم است، با وجود اینکه در محاورات عمومی، در رسانهها از دانشجو و دانشگاه تجلیل میشود، اما بیتوجهی به منزلت علم و عالم مشهود است.
در بعضی حوزهها مخصوصا حوزه علوم انسانی کسی نمیتواند نظریهپردازی کند. این نظریهپردازی و دانشی که تولید میکند و پژوهشی که ارائه میکند، یا مورد پسند قرار میگیرد یا نمیگیرد. راه آن تقابل نیست. راه آن برخورد امنیتی نیست. راه آن تهدید نیست. راه درست، تبیین پدیدههاست از زوایای دیگری که ممکن است پژوهشگر یا دانشگاهی یا استاد ندیده یا از آن غفلت کرده است.
موضوع دیگر باز هم بر میگردد به خارج از فضای دانشگاه در دستگاههای حاکمیتی و دولتی ما چه چیزی مورد پذیرش است؟ مدرک؟ یا دانش؟ سواد یا مدرک گرایی؟ شما الان جایی میروید میگویند، فلانی دکتر است یا مهندس است یا لیسانس است یا فوق لیسانس؟ یا اینکه میگویند چند مرده حلاجی؟ زمانی که شما پدیده مدرکگرایی را میبینید به دلیل این است که هر پدیده اجتماعی ما به ازایی در خارج دارد. پاداش میبیند وقتی پاداش میبیند به آن سمت میرود.
اینکه ما میبینیم مدرکسالاری در بین جامعه دانشگاهی ما وجود دارد و دانشجو آنگونه که باید دانش را نمیجوید، به این دلیل است که مدرک سالاری در میان دستگاههای دولتی ما وجود دارد، ما برای اینکه دانشجو را نهیب بزنیم و بگوییم به جای مدرک گرفتن، درس بخوان باید برویم سراغ دستگاههای دولتی که مدرک سالاری را حذف کنند و دانش سالاری و شایسته سالاری را به جایش بنشاند. دانشجو مابه ازا و پاداش میبیند از مدرکگرایی که میرود به آن سمت. باید پاداش را قطع کنیم تا مدرکگرایی از بین برود.
یکی دیگر از عوامل بازدارنده توسعه علمی ما، تعدد دستگاههای تصمیمگیرنده در امر آموزش عالی است. ما گفتیم که آموزش عالی یک نهاد اجتماعی مستقل است. اما همه دستگاهها در آن دخالت میکنند. دانشگاهیان صاحب اختیار نیستند، حتی رییس دانشگاهشان را هم نمیتوانند انتخاب کنند. اینکه چه کسی به درد میخورد که سرکلاس دانشگاه برود، یا درس بدهد یا درس ندهد را باز هم دیگران تعیین میکنند. با کمال تاسف در جامعه ما، دانشگاه به منزله یک پشتوانه پژوهشی و علمی و تصمیمسازی نیستند. دانشگاهها تبدیل شدهاند به تبعهیی از افکار و سلایق.
همه جای دنیا نهاد سیاست تصمیمگیر است، نهاد دانشگاه تصمیمساز است. نهاد دانشگاه است که سمت و سوهای عالم سیاست را تعیین میکند با نظریهپردازیها و پژوهشهایش. اما در کشور ما، دانشگاه باید ببیند که مدیر جامعه چگونه پردازشش میکند؟ توجیهگر قدرت است. نه سازنده افکار صاحبان قدرت. فلذا ما به نقض استقلال دانشگاه رسیدیم. در دولت آقای خاتمی حداقلهایی از نظر سازوکار مدیریتی برای استقلال دانشگاه چیده شد. روسای دانشگاهها و دانشکدهها توسط خود دانشگاهیان انتخاب میشد. دانشگاهی که قرار است کارخانه آدمسازی باشد برای اداره بخش صنعت، کشاورزی، اقتصاد، سیاست و خدمات، خودش حق ندارد مدیرش را انتخاب کند.
«ذات نایافته از هستیبخش، کی تواند که شود هستی بخش.» به تبع این، ما به یک پدیدهیی رسیدهایم به نام به هم ریختگی نظام قشربندی و سلسله مراتبی در دانشگاهها. به خاطر همین است که ما به ناهمخوانی متون آموزشی با هویتهای ملی و فرهنگیمان رسیدهایم و عقاید قالبی در جامعه دانشگاهی ما غلبه کرده است. ما باید طبق آن عقاید قالبی پیش برویم. کرسیهای آزاداندیشی در دانشگاهها بر اساس منافع باید تعریف شود.نه ارزشها.
به همین دلیل است که تعامل نهاد دین با نهاد علم در جامعه ما تعریف نشده، یک مقطعی ما قبل از انقلاب داشتیم که با کمال تاسف نهاد علم (دانشگاه) را در تقابل با نهاد دین قرار دادند و بعد از انقلاب و مخصوصا سالهای اخیر ما به یک پدیده دیگری رسیدیم که نهاد علم را تابع نهاد دین کردند. در حالی که ما معتقدیم نهاد علم و نهاد دین باید در تعامل با هم باشند، نه در تقابل و نه به صورت زیر مجموعه یکدیگر. همه این عوامل باعث فقدان انگیزه دانشجویان برای تلاش علمی شده است. باعث فقدان انگیزه دانشگاه برای پرورش دانش شده است. باعث بحران آموزش عالی در امر تولید علم شده است.
بایدها و نبایدهای دانشگاه در خارج از دانشگاه تعیین میشود. چنین دانشگاهی نمیتواند دانش- جو پرورش بدهد. دانشگاه خود دست به پیرایش و ویرایش و پالایش خود نمیزند. این مثل این است که در نهاد خانواده ما، عمه و دایی و خاله و همسایه دخالت کنند. یک خانواده باید از همه تجربیات استفاده کند و خودش در درون خود را پالایش کند. دخالتهای نابجا در یک خانواده حتما به فروپاشی آن منجر میشود. حتی اگر به نیت خیرخواهی باشد. مهمترین موضوع برای اینکه دانشجو، دانش- جو شود و دانشگاه، دانش- گاه شود، پذیرش نهاد علم به عنوان یک نهاد اجتماعی مستقل است.
- این موضوع را در بعد اجتماعی بررسی کردید، حال اگر بخواهیم از این منظر نگاه کنیم که خود فرد یا خانواده چقدر در بروز و تشدید این پدیده نقش دارند، به نظر شما یک دانش – جو چطور میتواند شرایط موجود را در حوزه پژوهش و کسب علم تغییر دهد؟
اگر دانشجو بخواهد دانش – جو باشد، باید به چند نکته توجه کند. اول اینکه هزاره سوم و قرن بیست و یکم، به عنوان هزاره دانایی محوری نامگذاری شده. دانایی محوری شاخص پیشرفت وتوسعه هر فرد و جامعهیی است. در جهان امروز چیزی که فرد را در صدر مینشاند و به او منزلت میدهد، دانایی است. سنجش سطح دانایی هم به میزان تولید اطلاعات و دانش است. پس دانشجو اگر میخواهد در دنیای امروز زندگی کند، چارهیی جز این ندارد که رویکرد دانایی محوری را پیش بگیرد و برای رسیدن به این رویکرد، حتما باید پژوهشمدارانه حرکت بکند. در این صورت محصولات علمیاش میتواند مبنایی برای هر تصمیمی در جامعه باشد، یا مقدمه تولید هر کالایی باشد و حتی میتواند این نتایج را به عنوان مبنایی برای ساختن و توسعه کشورش در نظر بگیرد.
به بیان دیگر، دانشجو با رفتار پژوهشمدارانه میتواند سنگ بنای یک توسعه پایدار و متوازن را در جامعه ایجاد کند. اگر دانشجو امروز از ترافیک و تورم و انزوای جهانی و تولید ناخالص ملی و رفاه اجتماعی ناراضی است، باید بداند که برای رسیدن به شرایط مطلوب چارهیی ندارد جز اینکه خود هم به عنوان یک عنصر رویکرد پژوهشمدارانه را پیش بگیرد. تا به توسعه متوازن و پایدار برسد. چرا میگوییم پایدار؟ چون براساس یک حس اقدام نمیکنیم بلکه براساس یک منطق علمی برخورد میکنیم. چرا میگوییم متوازن؟ چون در پژوهش دیگر تک عاملی برخورد نمیکنیم. بلکه در یک پژوهش عوامل مختلف را کنار هم میچینیم و موضوع را به صورت کلی میبینیم. در جامعه ما دانشجو اگر میخواهد فردا مدیر این جامعه شود، باید با چنین منطقی پیش برود. اگر میخواهد مشکل تورم را حل کند نباید در حوزه اقتصاد اقدامی انجام دهد که به رکود منجر شود. اگر میخواهد رکود اقتصادی را حل کند نباید کاری کند که به تورم بینجامد.
- یک دانشجو چطور میتواند به این رویکرد برسد؟
برای پژوهش موفق چند عامل را باید مد نظر گرفت، اول ذهن پرسشگر، در این مرحله فرد دیگر دانشآموز نیست، باید درخصوص هر پدیدهیی از استاد و محیط دانشگاهی و علمی سوال بپرسد. دوم تعامل دانشجو با مراکز تصمیمگیری، مراکز صنعتی و بازار است. ذهن پرسشگر فرد باید در راستای دغدغههای جامعه به کار گرفته شود. ما میتوانیم از آسمان هفتم پرسش کنیم، اما پای ما روی زمین است. پس بهتر است کاربردی عمل کنیم یعنی پرسشگریهایمان را معطوف کنیم به موضوعات و مشکلاتی که داریم. به همین خاطر است که در دنیای امروز از دانشگاهها به عنوان دانشگاههای مهارتی هم نام میبرند.
که فرد بیاموزد که چطور میتواند گرههای روزمره را باز کند. علاوه بر ذهن پرسشگر و تعامل پرسشگر با مراکز صنعتی و خدماتی و تجاری، مورد دیگر است که در یک بستری که گردش آزاد اطلاعات وجود داشته باشد حضور پیدا کند و منابع کم هزینه مانند کتابخانهها و منابع علمی در اختیارش گذاشته شود. برای تربیت چنین دانشجویانی، دانشگاههای ما علاوه بر برنامههای مذهبی مثل حج عمره و مشهد، امکان بازدید از مراکز علمی جهان را برای دانشجویان فراهم کنند. تورهای علمی دانشجویی جایشان در دانشگاههای ما خالی است.
حتما رفتن به حج عمره و مراکز مذهبی برای تقویت بعد دینمدارانه دانشجویان لازم است، اما برای تقویت ذهن پرسشگر دانشجو و برای اینکه بداند در چه دنیایی زندگی میکند و باید چطور عمل کند، چه اقدامی در دانشگاههای ما صورت گرفته است؟ یا خود دانشجو چه تلاشی در این راستا انجام داده است. امروز جامعه ما میتواند افتخار کند که چند میلیون دانشجو دارد، میتواند افتخار کند که مراکز دانشگاهی مختلفی دارد و در دورافتادهترین شهرها هم مراکز علمی و دانشگاهی ایجاد شده است. اما قطع به یقین از محتوا و بحران علمی که ما داشتیم نباید گذشت.
ضمن اینکه من معتقدم جامعه امروز ما با تورم تحصیلاتی مواجه است. در اقتصاد اگر ما پایه پولی قوی نداشته باشیم، تورم منجر به ضرر و زیان اقتصادی میشود. تورم تحصیلاتی هم اگر هدفمند طراحی نشود و اگر بنیانهای خوبی نداشته باشد. قطعا پدیده مثبتی نخواهد بود. از افرادی که با مدرک لیسانس و فوقلیسانس تربیت میشوند، نمیشود توقع فعالیتهای مهارتی و دستی داشته باشید. یا انجام این فعالیتها برایش خیلی سخت خواهد بود. پس علاوه بر بنیانهای علمی پژوهشمدارانهیی که اشاره شد، باید در طراحی رشتههای دانشگاهی و جذب دانشجو ما تعیین کنیم که برای رفع چه نیازی چه مقدار نیروی انسانی میخواهیم. آموزشهای دانشگاهی ما با بازار کار ما همخوانی ندارد.
- دانشگاههایی که رشتههای کاربردی ارائه میکنند در مقایسه با دانشگاههایی که صرفا مباحث تئوریک را در ازای کسب نمره به دانشجو منتقل میکنند، چقدر باعث رشد فردی و اجتماعی و علمی افراد میشوند؟
ما به دانشهای بنیادین و تئوریک هم احتیاج داریم. نمیتوان از علوم پایه غافل شد. از طرفی هم به رشتهها و علوم کاربردی نیاز داریم. دانشجو باید ببیند که خودش را برای چه دنیایی ساخته و دانشگاه هم باید ببیند که دانشجو را برای چه دنیایی میخواهد بسازد. آدرس اشتباهی به هم ندهیم وقتی کسی علوم پایه یا علوم تئوریک و نظری میخواند، قرار است در یک حوزه خاص صاحبنظر شود. این فرد دیگر نمیتواند در یک دبیرخانه پشتمیزنشین شود. اما از طرفی اگر فردی در رشته کاربردی تحصیل میکند، نمیتواند نظریه پرداز شود، بلکه بهتر است در حوزههای تخصصی خود کار کند.
متاسفانه هم دانشگاه ما آدرس غلط به دانشجو میدهد و هم دانشجوی ما آدرس را درست پیدا نمیکند و انتظارات نابجا دارد. یک دندانپزشک که نمیتواند در رشتههای اقتصادی مدیریتی را به عهده بگیرد. دنیای امروز پلکانی برای همه امور برنامهریزی کرده است. دانشهای بنیادی، تئوریک و نظری را برای نظریهپردازی در عصر دانایی محوری در نظر گرفته است که این نظریهها پایه پژوهشهای کاربردی هم میشود. از طرفی هم رشتههای دانشگاهی کاربردی را تعریف کرده است، برای کسی که با یک فوقدیپلم یا حتی با ۱۰۰ ساعت آموزش بتواند حرفهیی را بیاموزد. ما نیازی به مدرک نداریم. اینطور نیست که ما حتما و لزوما ۱۴۰ واحد را بگذرانیم که بتوانیم کاری را انجام دهیم. ممکن است با گذراندن ۱۴۰ ساعت آموزش همان کار را بتوانیم انجام دهیم.
دانشگاه باید برای جامعه فرصت بسازد. اما تصور بنده این است که دانشگاه در سالهای اخیر بیشتر فرصت گرفته است تا اینکه فرصتساز باشد. ما بحران بیکاریمان را با دانشگاه حل کردهایم. به جوان میگوییم حالا که بیکاری چهار سال برو دانشگاه، لیسانس بگیر تا یک فکری بکنیم. دانشگاه یک مسکن بوده برای بحران بیکاری ما. در حالی که میتوانست فرصت بسازد. نقشه علمی برای کشور ایجاد شده اما نقشه علمی ما ناظر بر نهاد مستقل علمی دانشگاه نیست.
باید نقشه علمی که بتواند دانشگاه را به عنوان یک نهاد مستقل و در عین حال جایی تصمیم ساز معرفی کند برای صنعت، اقتصاد، سیاست، بازار، خدمات، طراحی و اجرا شود. از همه مهمتر اینکه تجربه امروز جهان پیشرفته در اختیار ما است. چگونه آنها توانستند به این مراحل علمی برسند؟ چگونه آنها توانستند اینقدر متخصص در دنیا پرورش دهند؟ چرا ما هنوز چشممان به آنسوی آبهاست برای گرفتن تخصصهای ویژه؟ چرا هنوز بعضی از دانشها را نتوانستهایم بومی کنیم؟ چرا اینقدر در محاورات مطبوعاتی و رسانهیی، لقب دکتر و مهندس به افراد میدهیم؟ چه لزومی به استفاده از این ادبیات هست؟ ما باید برگردیم به این ضربالمثل ایرانی که «تا مرد سخن نگفته باشد؛ عیب و هنرش نهفته باشد» لقب دکتر یا مهندس دادن به یک فرد مشخص نمیکند که این فرد با سواد است یا بیسواد.
رسانههای ما بهشدت در حال گسترش دادن مدرکسالاری هستند وقتی با دادن پیشوند دکتر و مهندس القا میکنیم که یک فردی باسواد است چطور از دانشجو توقع داریم مدرکگرا نشود؟ این مسائل مربوط به مدرک گرایی را باید در یک پکیج بررسی کرد. چون یک عامل به تنهایی در این مقوله تاثیرگذار نیست بلکه یک سلسله عوامل هستند که منجر به بروز این پدیده شدهاند.
- با توجه به ترفندها و میانبرهایی که برای کسب مدرک دانشگاهی وجود دارد، با موج جدید بیسوادی و سطحی بودن دانش دانشآموختگان سیستم آموزشی چگونه باید برخورد کرد؟
اگر این رویه ادامه پیدا کند، مثل این است که ذخایر چاههای نفت ما به پایان برسد و تولید داخلی هم نداشته باشیم و به یک فقر اقتصادی رسیده باشیم. اگر این موج مدرکگرایی با همین شدت و حدت پیش برود، مثل این است که هیچ اتفاقی جز پر شدن یک سری کاغذ اتفاق نیفتاده است. متخصصان ما مهاجرت میکنند. یکی از نتایج مدرکگرایی همین پدیده فرار مغزهاست. مهاجرت نخبهها محصول پدیده مدرکگرایی در جامعه است.
یعنی با یک فرد نخبه در یک حوزه تخصصی خاص همان رفتاری شده که با یک فردی که همان مدرک را داشته و از تخصص کمتری برخوردار بوده برای تغییر این جریان نیاز داریم که این موج مدرکسالاری را در جامعه از بین ببریم. ما برای هجوم ناشیانه جامعه و خانوادهها به دانشگاهها، احتیاج داریم که بر محور دانایی و دانش حرکت کنیم. ما نیاز داریم که علاوه بر محیطهای علمی و دانشگاهی برای چرخش چرخه اقتصادمان، فعالیتهای لازم را برای ایجاد مشاغل، انجام دهیم. همه مشاغل لزوما از دانشگاه ایجاد نمیشود. اگر به این مسائل توجه نشود، شاید توسعه جزیی و اندکی هم که داریم را از دست خواهیم داد. دانشگاه ما اگر به اصل خود برنگردد، توسعهیی اتفاق نخواهد افتاد.
- راهکار شما برای حل این مسائل چیست؟
برای اینکه دانشجوی ما دانش – جو شود، علاوه بر مواردی که ذکر شد، حتما تعامل با مراکز علمی جهان یکی از ضرورتهاست، حتما دیپلماسی علمی و دانشگاهی ما باید مورد توجه قرار بگیرد. دولت در کنار گسترش دیپلماسی منطقهیی و جهانی باید این امکان را به فضاهای دانشگاهی بدهد که با مراکز علمی جهان تعامل برقرار کند. دانشگاه باید به عنوان یک نهاد اجتماعی به رسمیت شناخته شود، تصمیماتی که در سطح کلان گرفته میشود باید حتما پشتوانه علمی و پژوهشی داشته باشد. دانشگاهیان در ارائه نظریات علمیشان باید آزاد باشند. به تعبیر آقای روحانی دانشگاه باید امن باشد نه امنیتی.
امیدوارم که دو اتفاق بیفتد، یک اینکه اجازه بدهند دانشگاهها برای خروج از این بحرانها یک نقشه راه برای خود تعیین کنند. دوم اینکه برای رهایی از فشارهای خارج از چارچوب که خانوادهها برای ورود به دانشگاهها دارند، در رسانههای جمعی ما بشود بحثهایی کاملا آزادانه داشت و این حصارهایی که دور جامعه ما هست با کشورهای توسعهیافته، برداشته شود و مراودات علمی و اجتماعی ما با دانشگاهها و مراکز علمی دیگر برقرار شود. هم از آنها یاد بگیریم و هم دانشمان را منتقل کنیم. اگر این اتفاقات بیفتد، حتما راهی برای برونرفت از این مشکلات که هم خانوادهها را درگیر کرده و هم آموزش عالی و دانشجوها را خواهیم داشت.
فرزانه قبادی
اعتماد