ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت
يك سال از سوگِ صحنه گذشت

اَبَرمردی به بزرگی انسان

شهروندان – حسین کیانی*:
«در زندگی زخم هایی هست که مثل خوره، روح انسان را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد.»

حمید سمندریانتقریبا هیچ کس نیست که ایرانی باشد و کتابخوان و نداند که این جمله آغازگر چه رمانی و نوشته کدام نویسنده است. اما اینکه چرا این جمله بزرگ سرآغاز این یادداشت کوچک قرار گرفت، دو علت دارد؛ یکم این که؛ استاد فقید «حمید سمندریان» نویسنده آغازگر ایرانی که این جمله و بسیاری از نوشته های پُراهمیت این سرزمین از آن اوست، را بسیار دوست می داشت و شاید بتوان گفت تنها نویسنده ایرانی که به عنوان نویسنده می شناختش همو بود.

دوم این که؛ فقدان استاد فقید، سخت مصداق این جمله است برای کسانی که بسیار استاد را دوست می دارند. فقدان، نبودن را معنی می دهد. چیزی یا شخصی که بوده و دیگر نیست. بسیار بسیار بسیارند کسانی که زخم نبودنشان یا به چشم نمی آید یا مرحمش دیری نمی پاید.

دیرپایی زخم فقدان و دردِ نبودن را بزرگی و سترگی آن آدم تعیین می کند و چگونه زیستنش.

آنها که دیر نمی پایند به کوچکی انسانند و آنها که دیرپایند به بزرگی انسان.

«حمید سمندریان» اَبَرمردی بود به بزرگی انسان. انسانی که زخم فقدانش زخمی است که روح را می خورد و می تراشد.

دماوندی بود استاد، با همه ریشه های اعماقِ فروخفته زمین رفته اش، که پیر برفی، گدازه مذاب درونش را سرد نمی توانست کرد.

چه بر تو می آید در خواب اگر ببینی که دماوندت نیست با همه ریشه گاه سنگینش؟

دوستداران «حمید سمندریان» در بیداری همین می بینند از گاهِ رفتنش.

یاد فقدان و هولناکی جای نبودن استاد اما راهی به انزوا و نیستی ندارد، او با همه هستی غایبش، هست بودن و هست شدن ما را می خواهد و نگران است.

چونان که در حیات این جهانی خود، می خواست و نگران بود که مبادا امر خواستن و خواهندگی در میانه نباشد.

«تئاتر باید همیشه طلبکار چیزی باشد»اش، از یادمان نرود…

*کارگردان

برچسب‌ها : , , ,