اخلاق و سیاست
شهروندان:
درباره اخلاق و سیاست از پیروزی انقلاب اسلامی تا امروز حجم وسیعی از ادبیات تولید شده است که اگر بخواهید همه نوشتهها را جمعآوری کنید، مجموعه آثار بزرگی خواهد شد! اما هنوز، همچون «نهضت سوادآموزی» این نهضت نیز در کشور ادامه دارد.
در هفته میتوانید چند نوشته و مصاحبه درباره اخلاق و سیاست در رسانهها ببینید. دو دلیل یا علت را میتوان از این تولید انبوه نگارش و گفتگو درباره اخلاق و سیاست گمانهزنی کرد.
۱ـ در مجموعه علوم انسانی، نظرپردازی درباره اخلاق و سیاست سابقه طولانی تاریخی دارد و در ساحت اندیشهورزی همواره تئوریپردازی شده است. در همه مکاتب فکری شرح و تفسیر درباره اخلاق و سیاست وجود دارد. بخصوص فلاسفه به لحاظ اهمیت این مقوله در زندگی فردی و اجتماعی، نظرهای گوناگون دادهاند و نگاه فلسفی خود را مشخص کردهاند.
۲ـ در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی که شور و هیجان انقلابی در جامعه فراگیر بود، اینکه نام حکومت بر آمده از انقلاب چه باید باشد؟ پرسش اصلی و مهم روز بود. برخی پیشنهاد «جمهوری ایران» و گروهی «جمهوری خلق مسلمان» و افرادی «جمهوری دمکراتیک» یا «جمهوری دمکراتیک اسلامی» را داشتند. چند نفری هم که با اصل واژه «جمهوری» مشکل داشتند، پیشنهاد «حکومت اسلامی» را پیش کشیدند!
برای این اسامی دلایلی را برمیشمردند که در دایره مفهوم اخلاق و سیاست میچرخید. امام، که رهبری انقلاب را به عهده داشت، گفت: «جمهوری اسلامی» نه یک کلمه کمتر نه یک کلمه بیشتر! با این گفته رهبری انقلاب، الگوی انجام «رفراندم» در کشور مشخص شد. پس از رفراندم نام حکومت «جمهوری اسلامی ایران» شد و مجلس تدوین قانون اساسی نیز تشکیل گردید. سپس قانون اساسی تدوین و به رأی عمومی گذاشته شد. از همان روزهای نخست تشکیل جمهوری اسلامی ایران، نقد و نظر درباره ماهیت حکومت ادامه پیدا کرد. برخی نوشتند که جمهوری با اسلامی دو مقوله جدا از هم هستند و با هم همخوانی ندارند. در تعریف «جمهوری»، اخلاق و البته سیاست حدود و تعریفی دارد که متفاوت با اخلاق و سیاست در دایره «اسلامیت» است! این نظرپردازی هنوز هم ادامه دارد تا آنجا که برخی رأی مردم را تزئینی میخوانند و در برابر آن، بسیاری رأی مردم را موجب مشروعیت و مشروطیت حاکمیت میشمارند.
اگر قبول کنیم که سیاست یعنی تدبیر امور، در فقه از دیرزمان، تدبیر امور ـ سیاست ـ مورد نقد و نظر قرار داشته تا آنجا که یک فقیه برجسته، آیتالله مدرس، گفته است «سیاست» ما عین «دیانت» ما است. «اخلاق»که از آن به «دیانت» یاد میشود، همسایه دیوار به دیوار سیاست در مباحث فقهی، فلسفی و کلامی بوده است.
در گذشته در حوزههای دینی در کنار دروس فقهی و اصولی، درس «اخلاق» نه تنها رایج بود، بلکه برای رسیدن به مقام اجتهاد در فقه، فراگیری دروس اخلاقی در حوزه ضروری و لازم بود. فقیه به کسی گفته نمیشد که تنها فقه و اصول را آموخته بود، بلکه «مهذب» بودن از طریق تهذیب اخلاقی نیز به عنوان ملاک و معیار اجتهاد با دانستن دانش فقه و اصول همراه بود. نسلی از مجتهدین در حوزههای علمیه، بخصوص در دو حوزه اصلی و مشهور قم و نجف تربیت شدند که عالمان فقه و اصول و عاملان «اخلاق» بودند. اگر سیاست (تدبیر امور) را در آموزههای فقه و اصول جستجو میکردند، خود را به اخلاق (روش زیست فردی و اجتماعی) نیز آراسته میساختند. اخلاق و سیاست دو بازوی اجتهاد برای هر مجتهد دینی بود.
در دانشگاه نیز چنین بود. استاد دانشگاه بودن عنوانی تنها در دانستن علم نبود، بلکه ورای آن، مفهومی از اخلاق داشت. در حوزههای فلسفه و ادبیات، بزرگانی همچون مرحوم سیدجلالالدین همایی، مرحوم حسینعلی راشد، استاد الهی قمشه ای ،آیتالله فاضل تونی، دکتر معین و… و در این اواخر، شهید آیتالله مطهری مثالزدنی است. که با دو بازوی اخلاق و سیاست، لقب استادی داشتند. در پزشکی یا علوم فنی و مهندسی نیز چهرههایی را میتوان نام برد که شخصیتهای شاخص در اخلاقمداری بودند در حالی که در دانش و یا حرفه علمی خاص نیز تخصص داشتند.
دکتر قریب، مهندس بازرگان، مهندس سحابی و… از این نسلاند. نسلی که علم و سیاست را در دایره «اخلاق» آموخته بودند و بهکار میگرفتند. برای همه اینها «سیاست عین دیانت» بود.
«اخلاق و سیاست» در ایران، هم سابقه نظریهپردازی دارد و هم در عمل شاخصهای روشن از افراد در مراکز علمی و دینی کشور وجود دارد. اخلاق و سیاست در کشور ما روش زندگی و زیستن بود. پرسش نگارنده بر مباحث نظریهپردازی درباره «اخلاق و سیاست» متمرکز نیست. پرسش این است، چه شد که از شاخصهای عملی همخوانی و همسویی اخلاق و سیاست، دور شدهایم؟ و در توجیه هر سیاست ناپاک، هم اخلاق و هم سیاست را آلوده میسازیم؟
ابوالقاسم قاسم زاده
اطلاعات