خشونت خانگی علیه زنان؛ تجربهای مشترک!
شهروندان – شیرین احمدنیا*:
هرچند باور کردنش سخت است، اما در واقع، خیلی از زنان – و حتی مردان- اساسا نمیدانند خشونت خانگی چیست، چرا که در شرایط عدم آگاهی و آموزش عمومی در این زمینه، رفتارهای توأم با ناملایمت، پرخاشگری و رفتارهای آسیبزا را در حکم رفتار بهنجار (نرمال!) و معمولی «شوهران» یا «پدران» تلقی میکنند و گاه، حتی اینگونه رفتارها را نشانه «مردانگی» و در نتیجه امری مثبت و بایسته تلقی و تعبیر میکنند.
بنابه اظهارات یکی از همکاران پزشکم براساس تجربه شخصی ایشان ضمن خدمت در یک مرکز ارایه خدمات درمانی در حوالی خیابان ستارخان تهران، در مدت زمانی که به طبابت در آن مرکز مشغول بودند بهطور متوسط روزی ۷ مورد مراجعه از سوی زنانی داشتند که در نتیجه اعمال خشونت از جانب همسران شان به شدت مجروح شده بودند و جالب اینجاست که همین افراد، غالبا تلاش برای پنهانکردن خشونتدیدگی خود حتی از کادر درمانی مورد مراجعهشان داشتهاند؛ بعضا به دلیل خجالت و آبروداری یا ترس از توبیخ و تنبیه شوهر در نتیجه افشای موضوع، اما در بسیاری از موارد، به دلیل اینکه خود را «مقصر» در پدیدآمدن شرایط خشونتآمیز میدانستند؛ یعنی مثلا بنا به این باور که اگر زن حرفشنوایی میبودند، اگر غذایشان شور نشده بود، اگر جلوی سرو صدای بچهها را گرفته بودند، اگر کمی زودتر به منزل بازگشته بودند، شوهر ناگزیر از اعمال خشونت نشده بود، یا اینکه بر این باور بودهاند که «به هر حال شوهر گاهی عصبانی میشود دیگر»! و این آمار تنها یک مرکز از مراکز متعدد خدمات درمانی در سطح شهر تهران است.
خشونت خانگی (با انواع جسمانی، روانی، اجتماعی، اقتصادی و جنسی آن) که در اکثر موارد، خشونتی است که نسبت به زنان و دختران اعمال میشود، در ایران نیز مانند سایر کشورهای جهان اعم از توسعهیافته و درحال توسعه در میان افراد با پایگاههای مختلف اقتصادی و اجتماعی در سطح وسیع اعمال میشود.
مساله مهم در ارتباط با این پدیده، عدم آگاهی عمومی نسبت به اشکال سنتی خشونت و تلقی این رفتار در حکم رفتار بهنجار و عادی و در نتیجه خو گرفتن به آن و عدم اعتراض یا عدم مقابله با آن است. در ایران همانند بسیاری از کشورهای درحال توسعه، کمبود یا نبود حمایتهای قانونی در قبال قربانیان خشونت خانگی، زمینه را برای تداوم و گسترش رفتار خشونتآمیز به ویژه در عرصه خصوصی (دور از چشم دیگران و پشت درهای بسته) به ویژه در مورد کودکان و زنان هموار میکند؛ به نحوی که حتی دستیابی به آمار صحیح یا انجام پژوهشهای علمی برای آشکار ساختن ابعاد این مساله را ناممکن میسازد.
بسیاری از زنانی که حتی از تحصیلات بالایی برخوردار هستند ممکن است آگاهی به این موضوع نداشته باشند که برخی از رفتارهایی که از جانب همسرانشان نسبت به آنها اعمال میشود و تا به حال تصور میکردند که جزو رفتار و منش هر شوهری در دنیاست، در واقع، در ردیف خشونت تعریف و تلقی میشود و ایشان حق دارند، قاطعانه از شوهران یا مردان زندگیشان در مجموع (اعم از پدر، برادر، پسر و سایر اقوام مذکر) انتظار داشته باشند که به چنین رفتاری ادامه ندهند. هیچکسی سزاوار ، رفتار خشونتآمیز نیست.
در برخی از جوامع غربی از حقوق زنانی که مورد خشونت همسر یا شریک زندگیشان قرار میگیرند، دفاع میشود و مورد حمایتهای قانونی یا مدنی قرار میگیرند. نکتهای که معمولا مورد غفلت واقع میشود این است که خشونت فقط کتک زدن و سیلی و ضربه زدن و امثال آن نیست. خیلی از افراد هنوز نمیدانند که انواع خشونت شامل «خشونت روانی» هم میشود که چه بسا لطمه و جراحت ناشی از آن بسیار بادوام و ترمیم آسیبی که بهوجود میآورد بسیار دشوارتر و طولانی مدتتر از آسیبهای جسمانی میتواند باشد.
خشونت روانی یعنی هر گونه رفتار خشونتآمیزی که شرافت، آبرو و اعتماد به نفس فرد را خدشه دار میکند و مصادیق آن ازجمله شامل مواردی مثل قهر و اخم و ترشرویی، توهینکردن و ناسزا گفتن، داد و فریاد کردن، تهدید کردن به جدایی، طرد و طلاق دادن، بیرون کردن فرد از خانه، تحقیر وضع جسمانی و ظاهری یا حتی صرفا «تهدید» به کتکزدن یا آسیبزدن به فرد یا اشیای مورد علاقهاش و متعلقاتش است.
از آنجا که نسبت اعمال خشونت به زنان درمجموع بسیار بیشتر از اعمال خشونت خانگی نسبت به مردان است، گاهی فراموش میشود که رفتار خشونتآمیز نه فقط نسبت به زنان بلکه همچنین در مواردی نسبت به مردان نیز صورت میگیرد و میبایستی جلوگیری و اصلاح شود. در واقع، ضرورت مبارزه با اشکال و مصادیق اعمال خشونت برای هر دو جنس صادق است. نکته اینجاست که اعمال خشونت راهحلی برای حل و فصل و چارهجویی مسائل زندگی و مشکلات موجود در مناسبات صمیمانه و روابط متقابل نیست. خشونت راه به جایی نمیبرد.
به دلیل ناشناخته بودن ابعاد و اشکال متفاوت آن برای عموم مردم، خشونت گاه اینقدر عملا با رفتارهای متداول موجود در خانوادهها میان زن و شوهر، والدین، فرزندان، خواهران و برادران منطبق شده است که تمیز و تشخیص آن از رفتار عاری از خشونت که در نتیجه بتوان امیدی به تغییر رفتار در نتیجه آموزش عمومی، مشاوره و اطلاعرسانی داشت را نیز دشوار میکند. مظاهر خشونت در تمام کشورهای جهان مشاهده و تجربه میشود اعم از توسعهیافته و درحال توسعه، با این حال، سطوح و اشکال آن تفاوتهای بسیاری دارد.
در بحث از خشونت، میتوان هم به معضل ابهام و ناشناخته ماندن اشکال آن، یعنی از دیدگاه آگاهی یا ناآگاهی مردم به اینکه اصولا خشونتی در جریان است، اشاره داشت و هم به این نکته که بسیاری از قربانیان خشونت، حتی اگر به ماهیت آن، آگاهی داشته باشند، اغلب جرأت، شهامت و حمایت لازم برای آشکار کردن یا اعتراض به آن را پیدا نمیکنند و در شرایطی که تصور کنند حتی اگر لب به شکایت بگشایند، ره به جایی نخواهند برد و شرایطی که متحمل میشوند دشوارتر و وخیمتر میشود، معمولا سکوت اختیار میکنند.
این سکوت گسترده به ویژه در زمینه خشونتهایی که پشت درهای بسته حریم خصوصی افراد در خانهها و خانوادهها رخ میدهد، باعث میشود که محققان و پژوهشگران اجتماعی نتوانند تصویر روشنی از ابعاد و گستردگی خشونت در جامعه به دست آورند و دستیابی به آمار واقعی و تلاش برای مبارزه با آن، هم لازم و هم ملزوم بسیج عمومی برای کاستن از این معضل اجتماعی است. رفتارهای حیطه سلامت جنسی در خانوادهها نیز از این مشکل بینصیب نمانده است.
هنگامیکه زوجین در بدو ازدواج، بدون دریافت کمترین آموزش و مشاوره کارشناسانه در عین اینکه در چارچوب شرع و موازین اجتماعی با یکدیگر پیوند زناشویی بستهاند با یکدیگر روبهرو میشوند، در مواردی تجربیات بسیار ناخوشایندی از اعمال خشونت شکل میگیرد که تبعات منفی بلندمدتی را میان زوجین ایرانی در جریان نخستین تجربه حیات جنسیشان در بر دارد. در غیاب آموزشهای رسمی و مناسب بهداشت جنسی در جامعه، هر دو طرف مرد یا زن، غالبا فاقد هرگونه آموزشهای لازم و مناسب در نخستین مواجهه صمیمانه شرعی با یکدیگرند و آنچه معمولا در آغاز زندگی زناشویی به جریان عمل درمیآید، رفتارهایی است مبتنیبر اطلاعاتی مأخوذ از منابع غیرمطمئن، گمراه کننده، یا نهچندان قابل اعتماد که این نقصانها، اولین تجربه پیوند انسانی زوج را، به صحنههای ارتباطی ناخوشایند توأم با ترس، خشم، ناکامی و تبعات سوءروانی و جسمانی بلندمدت آن برای هر دو طرف تبدیل میکند.
ازجمله تبعات گزارش شده این فرآیند، نسبتهای بالای طلاق در این جامعه است که ریشه در ناهماهنگیها و مشکلات حیات جنسی دارد که به تداوم ناخواسته رفتارهای ناسالم در ادامه دوره زناشویی منتهی شده است. سلامت جنسی و برقراری روابط صمیمانه مبتنیبر احترام متقابل و آگاهیهای لازم از انتظارات و حقوق متقابل زوجین، در واقع، بخشی از ابعاد «سلامت اجتماعی» و زمینهساز بهداشت باروری شناخته شده است.
در فرهنگ ایرانی، از قدیم باورهایی در مورد تفاوتهای جنسیتی میان زنان و مردان (که معنا و مبنایی اجتماعی – فرهنگی و نه الزاما زیستی دارد)، وجود داشته است که تصویر یک مرد را با برخی نمادهای مردانه (بخوانید خشن، بیعاطفه، بزن بهادر، قلدر، اخمو و نظایر آن) تداعی میکند. در چارچوب سلطه چنین باور و ذهنیتی، پذیرش و تن دادن قربانیان اینگونه خشونتهای مألوف – که غالبا زنان و فرزندان را شامل میشود – به رفتارهایی هماهنگ با صفات مذکور از جانب مردان، جای تعجب ندارد.
در چارچوب همین شناخت هویت جنسیتی مرد و زن متعارف در اجتماع محلی، زنانی هستند که رفتارهای برخاسته از حسادت همسرانشان را که محدودیتهایی برایشان به وجود میآورد، رفتار اکثریت مردان معمولی در جامعه، یا رفتار قابل قبول یک شوهر «غیرتی» به حساب میآورند بنابراین، کمابیش با آن هماهنگ و همساز میشوند. هنگامیکه این تفکر از جانب بزرگترها مانند مادر، خاله، عمه و نظایر آن نیز تایید میشود و زن را به تدبیر، مدارا و مصلحتاندیشی و رعایت خواستههای مرد، بهجای اعتراض و تقاضا برای کاستن از رفتارهای خشونتآمیز، تشویق میکنند، جای تعجب ندارد که رفتارهای خشونتبار – چه در سطوحی خفیف و چه در سطوحی شدید و آشکار- در نسلهای بعدی نیز که پرورده چنین زنان و مردانی هستند بازتولید میشود، تسری و استمرار مییابد.
همین ترسها، ضعفها و پذیرش شرایط موجود به جای هرگونه اقدام قانونی و احقاق حقوق از دست رفته، زمینهای میشود برای تداوم شرایطی نامطلوب که به ریشهکردن خشونت در جامعه توسط مصلحان اجتماعی و مسئولان جامعه لطمه میزند و در غیاب اقدامات ساختاری در ریشهکن کردن بسترهای خشونت به وسیله آموزش، تحقیق، تامین حقوق مدنی و ارتقای ظرفیتهای حمایتی قانونی و حقوقی، انتظار تغییر وضعیت موجود را در جهت تحقق زندگی اجتماعی و خانوادگی عاری از خشونت دور از تصور میسازد.
*جامعهشناس
شهروند