ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت

اگر دوربین نبود

شهروندان:
چند روزی است که فیلم آزار کودک معصوم یکی دو ساله ای در یک مهدکودک، در شبکه های اجتماعی دست به دست می شود. مسئولان انتظامی مربی و مدیر خاطی مهد را بازداشت کرده اند و مسئولان قضایی شهر هم قول برخورد داده اند.

مهدکودک ستایشیکی دو سال پیش فیلمی از زورگیری چند جوان خشن در شبکه های اجتماعی و و تلفن های همراه شهروندان دست به دست شد. به فاصله کوتاهی عاملان این خشونت عیان شناسایی، دستگیر، محاکمه و به سرعت حکم قانون درباره آنان اجرا شد. فیلم هایی از این دست در سالهای اخیر کم نبوده است و معمولا هر از گاهی که چنین حوادث، جرائم و تخلف‌هایی توسط دوربین‌های شخصی یا عمومی شکار و دست به دست شده به صورت مصداقی برخوردهای انتظامی و قضایی نیز به سرعت انجام گرفته است.

پس از ماجرای زورگیری جنجالی سال گذشته تا مدتی وضع روانی عجیبی بر جامعه حاکم بود.هر کس که آن فیلم یا موارد متعدد شبیه به آن ویدیو را دیده بود، با قربانیان نگون بخت اراذل شهر همذات پندار شد و قمه و چاقوی جوانان خشن را بیخ گردن خود یا عزیزان خود احساس می کرد و به عنوان عضوی از این جامعه از ترس آنچه که زیر پوست شهر می گذرد بر خود می‌لرزید. دست به دست شدن آن فیلم و نمونه های مشابه، اگرچه برای مسئولان فقط تلنگری کوتاه مدت و مقطعی بود، اما این ماجرا حس ناامنی را در بلندمدت در کوچه پس کوچه های شهر پراکند و ترس دائمی از قربانی شدن به دست زورگیران، دامن گیر درصد زیادی از اهالی شهر شد.

حتی اعمال اشد مجازات برای فقط همان دو زورگیر فیلم معروف، هم نتوانست این هراس غالب را آنچنان که باید فرونشاند. چون حرف و حدیث ها درباره تداوم حوادثی از آن دست در بالا و پایین شهر همچنان کم نیست. دلیل این بی اعتمادی و تداوم حس نا امنی هم این است که صرفا یک اتفاق، یک فیلم یا یک عکس شانسی باعث ثبت این جرم شد و برخورد شدید با آنرا کلید زد، نه الزاما برخورد جدی و مستمر مجریان قانون و عمل متولیان امر به وظایف و مسئولیت‌ها.

این روزها هم، به دنبال انتشار ماجرای تلخ مهدکودک اردبیل و یا حوادثی از جنسی دیگر در برخی مدارس، همه خانواده های ایرانی که کودکی در مهد یا مدرسه دارند، از تهران تا اصفهان و از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب دل‌نگرانند.آنها حق دارند که نگران باشند. نکند در مهدکودک یا مدرسه کودک دلبند خودشان هم چنین خبرهایی باشد و آنها از همه جا بی خبرباشند.

این که از سر اتفاق یا به واسطه یک تصمیم فردی و غیر سیستماتیک فیلمی از یک واقعیت تلخ اجتماعی سر از بدنه جامعه درآورد و دل مردمان شهر را به درد بیاورد و تلنگری به مردم و مسئولان بزند و حساسیت ها به قانون و قواعد زندگی اجتماعی را برانگیزد، اگر چه چندان بد نیست اما اصلا کافی نیست. حتی از نگاهی دیگر نگران کننده هم هست. چرا که در ذهن شهروندان قاعده کلی و در این موردِ خاص ترسناکِ « مشت نمونه خروار» را به ذهن متبادر می کند و ترکیبی از حس بی اعتمادی و ترس به خانواده‌ها دست می‌دهد. هیچ چیز هم جلودار ذهن نگران خانواده در باره چند و چون کیفیت مراقبت از کودکان در مهدها و مدارس و یا روند اتفاقات در کوچه پس کوچه های شهر نیست.

کودک آزاری مربی مهدکودک ستایش تا فیلم نشد و در شبکه های اجتماعی دست به دست نشد، اتفاقی نیفتاد. نه مدیر مهد، با مربی بی اخلاق و جنایتکار خود برخورد کرد، نه مسئولان بهزیستی به عنوان صادر کننده مجوز مهدکودک ها و ناظر بر فعالیت آنها، وظیفه نظارتی خود را به یاد آوردند و به آن عمل کردند و احتمالا نه آن خانواده متوجه حال و روز کودک معصوم خود شد.

زورگیری آن جوان سرکش تهرانی هم تا فیلم نشد و به صورت مستند و عینی هراس به جان مردمان و مسئولان شهر نیفتاد، کسی این جرم سنگین و رعب انگیز را آنچنان که باید جدی نگرفت. اکنون و با گذشت یکی دو سالی از آن حادثه هم، باز نشان چندانی از آن جدیت به چشم نمی‌خورد. در شرایطی که فقط هرگاه چنین حوادثی فیلم می شود، مسئولان دستگاههای اجرایی و نظارتی از خواب بیدار می شوند و خبر برخورد با متجاوزان و مجرمان رسانه ای می شود، به طور طبیعی اعتمادها به کیفیت مراقبت از کودکان در مهدکودک‌ها و مدارس و نظارت بر کار مربیان، ناظم‌ها، معلمان و مدیران خاطی هم رفته رفته رنگ می‌بازد.

اعتماد هم که از دست برود، حتی اگر تعداد متخلفان یک در ده‌هزار باشد، باز هم خانواده ها حق دارند که بیش از پیش نگران کودک خردسال یا پسر نوجوان و دختر جوان خود باشند، وقتی آنها را با هزار تردید نسبت به سیستم، راهی مهد و مدرسه و دانشگاه یا خیابان می کنند. کاش به جای دیده بانی تصادفی دوربین ها، مجریان و متولیان قانون و دستگاههای ناظر بر نهادهای اجتماعی وظیفه دیده بانی خود را به درستی انجام می دادند. دل نگرانی خانواده ها جدی است و آنها که دستشان می رسد باید کاری کنند و این نگرانی ها را جدی بگیرند…

 سیدعلی محقق

ابتکار