در گفتوگو با محمدهاشمی مطرح شد: تضادهای رو به گسترش جامعه ایرانی
شهروندان:
واژه ترکیبی زیرساختهای فرهنگی در نگاه نخست، سازوکارهای آموزش را به ذهن تداعی میسازد. ساختارهایی که به صورت نهادهای آموزشی متبلور میشود. نهادهای آموزشی از مدارس ابتدایی تا واحدهای آموزش آکادمیک در هر جامعهای بهعنوان اصلیترین زیرساختهای فرهنگی به شمار میروند. اما این قاعده کلی در همه جا عملکرد یکسانی ندارد.
گاهی موقعیتهای ویژه، یک جامعه عقبمانده و فاقد ساختارهای آموزشی را قادر میسازد تا بهصورت برقآسا ساختارهای آموزشی فراوانی را ایجاد کند. اما این سختافزارها چندان کارساز نبوده و بهعنوان زیرساختهای فرهنگی نمیتوان از آنها برای شکلگیری فرهنگ نوین و مدرن انتظار معجزه داشت.
در این میان تجربه اماراتمتحدهعربی مثالزدنی است، این کشور در اوایل دهه ٧٠ میلادی به استقلال رسید و باتوجهبه درآمدهای هنگفت نفتی ساختارهای آموزش ملی و بینالمللی زیادی را ایجاد کرد. اما این ساختارها، عملکردی همانند نهادهای آموزشی کشورهای توسعهیافته نداشته است.
این امر ناشی از عدم وجود پیشینه فرهنگی مدرن در این کشور است. درواقع نهادهای آموزشی بر پیشینه فرهنگی هر کشور بنیان نهاده شده و باتوجهبه این سابقه، پایه و اساس فرهنگ شکل میگیرد. این بدان مفهوم نیست که کشورهای تازه به استقلال رسیده و فاقد نظامهای مدون فرهنگی هیچ گاه نمیتوانند زیرساختهای فرهنگی محکمی داشته یا ایجاد کنند. اما راه دستیابی و رسیدن به ساختارهای فرهنگی برای این کشورها به نسبت کشورهای دارای فرهنگ قوام یافته، بسیار دشوارتر است.
همچنین زمانیکه از مفهوم زیرساخت، در لغت به طور عموم صحبت میشود، ما را به ریشه یا بنیان هر چیز از هر نوعی هدایت میکند، به عبارت دیگر، وقتی زیرساخت یک پل یا آسمانخراش را در نظر میگیریم، بلادرنگ به یاد شناژها و کلافهای درهم تنیده پایههای آن میافتیم، چیزی که بقیه سازهها یا عمارتها باآن بنا شده و استوار شدهاند.اکنون که سخن از زیرساختهای اجتماعی به میان میآید، شاید یافتن ریشههای اصلی آن کمی با معنای فیزیکی و ایجاد ارتباط با مفاهیم به کار رفته در مسائل اجتماعی و فرهنگی کمی سخت باشد.
برای رسیدن به مفهوم درست و دقیق نظر کارشناسان فن در این زمینه ضرورت مییابد. براین اساس، به سراغ محمدهاشمیرفسنجانی رئیس سابق سازمان صداوسیما و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام رفتیم تا به بررسی این ساختارها در بعد اجتماعی و فرهنگی بپردازیم:
- برای رسیدن به ساختارهای قوی اجتماعی و فرهنگی، باید زیرساختها فراهم باشد، در ایران این زیرساختها شامل چه مواردی میشود؟
زمانیکه به زیرساختهای کلان کشور اشاره میشود، تمامی حوزههای مهم زیربنایی و تشکیلاتی در حکومت را باید مدنظر قرار داد. ساختارهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مهمترین عوامل زیربنایی برای استقرار دولتها و حکومتها هستند. در ایران با توجه به استقرار حکومت اسلامی، تفکرات مکتبی منوط به آموزههای دین اسلام تعریف شده است. زیربنای فکری و زیرساختی فرهنگی و اجتماعی هم براساس ارزشهای دین اسلام پیریزی شده است. این آموزهها به صورت تعالیم تربیتی به مباحث انسانسازی و ایجاد فضای مناسب برای پرورش افراد در تمامی عرصهها اشاره دارد. فضای ارزشی برای دستیابی به کمال انسانها به خوبی در نظر گرفته شده است.
در تعالیم تربیتی اسلام به تمامی زیرساختهای یک جامعه پویا همراه با نشاط عمومی برای حصول به جامعه آرمانی توسط رهبران دینی اشاره میشود در زمان فعلی نیز این امر توسط آگاهان به مسائل دینی و ارزشها درحال انجام است. ایران بهعنوان یک کشور کاملا دینمدار پس از انقلاب سعی داشته در طول زمانهای مختلف، شرایط را به گونهای رقم زند که الگوی مهم و تاثیرگذاری برای جامعه اسلامی و بهخصوص برای مردم ضعیف و ستمدیده باشد. یکی از مهمترین مسائل زیرساختی که در دین اسلام به آن نگاه ویژهای شده است.
توجه به حقوق دیگران و تامین عدالت اجتماعی است. موضوعی که از آن بهعنوان زیرساختهای اجتماعی، در نگاه مدرن بهعنوان الگوی برابری از آن یاد میشود، بیش از هزار سال قبل توسط دین اسلام به آن تأکید شده است. به بیان دیگر رسیدگی به حقوق نیازمندان و تامین معیشت و همچنین امکان داشتن یک زندگی ساده و سالم در رأس امور ارزشی قرار دارد.
امری که در جامعه مدرن غرب از آن بهعنوان رفاه اجتماعی در چند دهه اخیر یاد میشود، توسط رهبران دینی به اصل مهم ساختارهای اجتماعی و سیاسی اسلام از قبل اشاره شده بود و اسلام برپایههای آن استقرار یافته است. بنابراین مبنای زیربنای جامعه ما مکتب اسلام است و زیرساختها در جامعه شامل قوانینی است که از سوی دین اسلام برای ما مشخص شده است.
- از برابری و عدالت اجتماعی بهعنوان بنیانهای استقرار دین اسلام و به عبارتی مهمترین زیرساخت اجتماعی- فرهنگی جامعه نام بردید، آیا در شرایط فعلی این امر محقق شده است؟
باید به این نکته قبل از پاسخ به سوال شما اشاره کنم، تعریف برابری با مفاهیم امروزی در اسلام متفاوت است. برابری و عدالت اجتماعی در اسلام با عنوان قسط از آن نام برده میشود. ما همانند جامعه غرب تساوی نداریم، بلکه تقسیم سهم بین افراد باتوجه به امکانات، توانمندیها و شرایط جامعه در نظر گرفته و تعیین میشود. برای تفهیم این موضوع، باید نیاز یک بچه شیرخواره را با یک جوان در تأمین غذا مثال بزنیم. مسلما کالری که شیرخوار در طول روز کسب کند با افراد بالغ بسیار متفاوت است و اگر غیر از این باشد طفل شیرخوار دچار مشکلات حادی خواهد شد.
یک جامعه هم که از افراد مختلف با توانمندیها و نیازهای متفاوت تشکیل شده است با توجه به شرایط جسمی، روحی و روانی، آموزشها و داشتن موقعیتهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی باید از طریق قسط، سهم آنها در نظر گرفته شود. اما تأمین عدالت اجتماعی، توجه به حقوق افراد و رسیدن به شرایط مناسب اجتماعی و فرهنگی به مدیریت استراتژیک و متناسبسازی شرایط جامعه برای دریافت باورها و اعتقادات جمعی و ارزشی بستگی دارد. وقتی صحبت از آزادی و برقراری عدالت میشود تمامی حدود اسلامی بهطور کامل باید به اجرا درآید.
- آیا از آزادی و تامین حقوق شهروندی موردنظر اسلام میتوان به تساوی و برابری برای تأمین زیرساختهای اجتماعی رسید؟
زمانیکه به تعالیم و آموزههای دین اسلام بازمیگردیم، زیادهخواهی و اسراف در هر چیزی از بدترین اعمالی است که در اصول دین مورد نکوهش قرار گرفته است و مسلمانان را از این کار برحذر داشتهاند. بنابراین زیرپا گذاشتن آزادی معین شده افراد در هر سمت و موقعیتی از سوی حکومت و افراد دیگر برای نظاممند ساختن بنیانهای اجتماعی و فرهنگی از قبل تعریف و توسط مجریان آن به اجرا در میآید. بنابراین حقوق شهروندی و تامین عدالت و رفاه اجتماعی برای افراد جامعه از ضروریات دین اسلام است.
- بسیاری از معضلات و ساختارشکنیهای فعلی در بعد اجتماعی و فرهنگی در قالب تعالیم و آموزههای اسلام قرار ندارد اما درحال وقوع است، چگونه میتوان آن را هدایت یا کنترل کرد؟
مهمترین اصل بنیان اجتماعی و فرهنگی جامعه، خانواده، مراکز تعلیم و تربیت در بخش آموزش و جامعه است که افراد در آن پرورش یافته و به تکامل اجتماعی میرسند. اکنون با وجود فناورهای نوین ارتباطی و رسانههایی که ما را در یک دهکده جهانی محصور ساخته است، دیگر نمیتوان همانند سابق این نهادها را به درستی کنترل و هدایت کرد. مگر آنکه افراد در شرایط مناسب تربیتی در این نهادها به خوبی آموزش و تعلیم ببینند.
درحال حاضر رسانهها بهعنوان شمشیرهای دولبه عمل میکنند و تعلیم و تربیت و خاستگاههای اجتماعی و فرهنگی را به ابتذال کشاندهاند. زیرا به دلیل کمکاری و سوءمدیریت برنامهریزان بسیاری از افراد گرایش به پیروی از خاستگاههای تعریف شده از سوی رسانهها در رفتارهای اجتماعی و فرهنگی خود دارند. بنابراین در شرایط کنونی ماهیت رسانه باید رسالت و آگاهی دادن به افراد جامعه را پیریزی کند، اما ما شاهد فروپاشی خانوادههای معتقد و ارزشی در کشور هستیم و علت اصلی آن تعارض و تضاد نهادهای اجتماعی و فرهنگی برای تعریف درست الگوهای دینی و اسلامی است.
سریالها و برنامههای ساخته شده داخلی و غیرخودی به سوی فروپاشی خانوادهها سمتوسو دارند و مدیران تاکنون نتوانستهاند جلوی این هجمه را بگیرند. معضل رفتارهای اجتماعی و فرهنگی تنها با مشارکت تمامی نهادها و آحاد مردم برای تغییر منش و الگوهای رفتاری باید از سوی همگان بهعنوان وظیفه اجتماعی و فرهنگی و عزم ملی در رأس امور قرار گیرد.
ماندانا فتحیجو
شهروند