ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت
گفت‌وگو با رویا لقمانیان، بانوی جهانگرد

گام های استوار به عشق صلح

شهروندان:
بانوی جهانگرد ایرانی که تاکنون بیش از 57هزار و 800 کیلومتر از سفرهایش را به صورت پیاده و 20 هزار و 700 کیلومتر را با دوچرخه رکاب زده است ماه گذشته با هدف معرفی جاذبه‌های گردشگری و آثار باستانی و شعار حفاظت از محیط زیست استان البرز در مدت 6 روز این استان را با دوچرخه رکاب زد.

رویا لقمانیانرویا لقمانیان که ۱۶ سال قبل فعالیت ورزشی‌اش را با کوهنوردی آغاز کرد به همه کوه‌های ایران و کوه آرارات و سیپان ترکیه صعود کرده است. این بانوی ۵۳ ساله در کارنامه درخشان زندگی‌اش سفر دوماهه با پای پیاده از دریای خزر تا خلیج فارس و همچنین سفر ۲۰۰ کیلومتری البرز تا مازندران برای حمایت از پلنگ ایرانی، سفر ۵ ماهه در قاره‌ آسیا با پای پیاده و سفر با دوچرخه در آفریقا را دارد.

کتاب «گام به گام از مازندران تا خلیج فارس» گزارش خواندنی از سفرهای این بانوی ایرانی به استان‌های مازنداران، البرز، قم، مرکزی، اصفهان، کهگیلویه و بویراحمد، فارس، بوشهر، هرمزگان و جزیره زیبای کیش است که به معرفی جاذبه‌های گردشگری، آثار تاریخی و فرهنگ مردمان هر یک از این استان‌ها می‌پردازد.

این بانوی جهانگرد که با اراده‌ای آهنین نام ایران را در بسیاری از کشورهای آسیایی و آفریقایی پرآوازه کرده است این روزها در اندیشه سفر به کشورهای اروپایی با هدف صلح و نشان دادن فرهنگ غنی مردم ایران زمین به مردم این کشورهاست. وی می‌گوید: توریست می‌داند که کی می‌رود و کی برمی‌گردد ولی یک جهانگرد اصلاً نمی‌داند در سفر چه چیزی برایش پیش می‌آید.

رویا لقمانیان با یادآوری روزهایی که تصمیم گرفت ایران را در سفر با پای پیاده بهتر بشناسد از تلخی‌ها و شیرینی‌ها، امیدوار شدن در آخرین لحظه‌های ناامیدی و رؤیای پایان ناپذیرش برای سفر به دور دنیا با هدف حمایت از کودکان بی‌سرپرست، صلح جهانی، حفاظت از محیط زیست و حفاظت از آثار تاریخی و باستانی و تشویق مردم برای سفر با ساده‌ترین امکانات گفت.

هدیه‌ای برای پاهای خسته

۵۷ روز بود که پیاده راه رفته بود. هوای شرجی بوشهر صورتش را نوازش می‌داد. در آخرین روز پاهایش سنگین و تاول زده بود.

سال‌ها تجربه کوهنوردی و پیاده روی هیچگاه جان تشنه او را سیراب نکرد. اوتشنه آموختن و دیدن طبیعت زیبا است. دلش می‌خواهد وجود خدا را در زیبایی‌های آفریده‌هایش ببیند و آنها را لمس کند. برای رسیدن به این حس عاشقانه باید می‌رفت. باید به جایی می‌رفت که شاید قبل از آن فقط نامی از آنجا شنیده بود.

می‌گوید: «شنیدن هیچ وقت نمی‌توانست جای دیدن را بگیرد. ۳۷ سال از عمرم سپری شده بود و از مدتها قبل احساس می‌کردم که نباید زندگی‌ام فقط در چارچوب خانه باشد. به هدف‌های بالاتری فکر می‌کردم. وقتی به اطرافم نگاه می‌کردم به این حقیقت تلخ می‌رسیدم که خیلی وقت است داشته‌هایمان را فراموش کرده‌ایم و این باعث شده است نسبت به در کنار یکدیگر بودن بی‌تفاوت باشیم. باید حرکتی می‌کردم. حسی درونی به من می‌گفت برای اتحاد مردم و زندگی در سایه صلح باید تلاش می‌کردم. برای شروع کوهنوردی را انتخاب کردم و توانستم به همه قله‌های ایران صعود کنم.

کوهنوردی آرامش خاصی به من داد. پس از مدتی به خودم گفتم وقتی ۱۲ ساعت در روز می‌توانم کوهنوردی کنم؛ پیاده‌روی شهر به شهر که کاری ندارد! پس از آن پیاده روی را به صورت حرفه‌ای و گسترده شروع کردم. ابتدا سفرهایم یک روزه بود.از سال ۸۱سفرهای استانی را شروع کردم و برای تماشای مکان‌های دیدنی استان‌ها پیاده می‌رفتم. استان‌های مختلفی را با هدف معرفی جاذبه‌های گردشگری و آشنایی با اقوام مختلف ایرانی آغاز کردم تا اینکه تصمیم گرفتم سال ۸۵ از شمال تا جنوب ایران پیاده روی کنم.

برای این کار شروع به نامه نگاری با سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، سازمان تربیت بدنی (وزارت ورزش و جوانان)، سازمان حفاظت محیط زیست و فدراسیون‌های ورزشی کردم تا حامی من در این سفر و سفرهای بعدی باشند. بعد از پیگیری‌های فراوان سرانجام سازمان میراث فرهنگی مجوز سفر من را صادر کرد و حمایت‌ها و کمک‌هایی را هم برای اسکان و تغذیه در طول مسیر برای من تأمین کرد.

از آنجایی که سال ۸۵ به عنوان سال پیامبر(ص) و اتحاد شیعه و سنی نام گرفته بود تصمیم گرفتم حرکتی نمادین را برای نشان دادن اتحاد مردم ایران انجام دهم. به همین دلیل مقداری از آب دریای خزر را در بطری شیشه‌ای ریختم و با پای پیاده مسافت ۱۵۰۰ کیلومتری تا جنوب کشور را در ۵۷ روز طی کردم تا به بوشهر رسیدم و آب دریای خزر را با حضور مسئولان در خلیج فارس ریختم. این سفر برای من جذابیت و خاطرات زیادی به همراه داشت که همه آنها را به همراه عکس‌هایی که گرفته بودم در کتابی با نام «گام به گام از دریای مازندران تا خلیج فارس» به چاپ رساندم.

در این سفر زیبایی‌های بسیاری از کشورم را دیدم و با عبور از ۹ استان تلاش کردم تا اتحاد بین مردم دو دریا را نشان بدهم. در این سفر به حقیقت زیادی رسیدم. این‌که ایران جاذبه‌های گردشگری فراوانی دارد که در آسیا بی‌نظیر است. ایران کشوری است که مردمان باهوش و بسیار مهمان نواز دارد و با تنوع اقوام و زبان می‌تواند به قطب گردشگری مهمی در جهان تبدیل شود. خاطرات شیرین زیادی در این سفر برای من رقم خورد که همه آنها را به همراه وجه تسمیه شهرستان‌ها، روستاها و اماکن تاریخی در کتابی گردآوری کرده‌ام.

برای مثال در جنوب سمیرم به روستایی به نام آب ملخ رسیدم که چشمه‌ای از آب معدنی در آن جاری است و این‌آب خاصیت مبارزه با آفت ملخ مزارع را دارد و به همین خاطر نزد اهالی روستا به چشمه معجزه معروف بود. همچنین در برازجان پی بردم که واژه برازجان از دو بخش براز به معنای گراز و جان که پسوند مکان است تشکیل شده و در زمان باستان هنگام جنگ پرچمی از نقش گراز حمل می‌کردند و گراز نزد مردمان آن زمان مظهر قدرت و شجاعت به شمار می‌رفت.»

سفر تا پشت دیوار چین

المپیک ۲۰۰۸ پکن فرصتی برای معرفی فرهنگ کشورهای مختلف جهان بود و بسیاری از گردشگران با این هدف به چین سفر می‌کردند. بانوی جهانگرد ایرانی نیز با این هدف و باشعار اتحاد وصلح و در دست گرفتن پرچم ایران به این کشور سفر کرد اما پشت دیوار چین متوقف شد.

رویا لقمانی از سفر به کشور میزبان المپیک و مشکلاتی که در این سفر طولانی با آنها مواجه شد این‌گونه می‌گوید: «المپیک فرصت بسیار خوبی بود تا بتوانم شعار صلح و اتحاد را به همه مردم دنیا نشان بدهم. رایزنی با شرکت‌ها و همچنین مؤسسات مختلف برای پیداکردن اسپانسر آغاز کردم ولی هیچ شرکتی حاضر نشد از من حمایت کند و سرانجام سازمان میراث فرهنگی و گردشگری مجوز این سفر را به من داد و مسئولان وزارت امورخارجه نیز طی نامه‌ای به سفرای ایران در کشورهای مسیر از آنها خواستند تا امکانات لازم را در اختیار من قرار بدهند.

پرچم ایران را به دست گرفتم و به شعارها و اهدافم از این سفر، حمایت از کودکان بی‌سرپرست را نیز اضافه کردم. می‌دانستم باید مسافت زیادی را طی کنم اما به خود می‌گفتم تو نماینده زنان ایران هستی و باید به همه دنیا ثابت کنی که زنان ایران توانایی زیادی دارند. سفر را از پاکستان آغاز کردم. زمانی که به این کشور رسیدم بی‌نظیربوتو کشته شده بود و هیاهوی خاصی در این کشور برپا بود. از لاهور وارد هند شدم. از آنجا به کلکته و بمبئی رفتم. زمانی که وارد بمبئی شدم در آنجا جشن رنگ‌ها برپا بود. جشن زیبا و پر از رنگ‌های مختلف که بسیار خاطره انگیز بود.

سفرم را به داکا پایتخت بنگلادش ادامه دادم. این کشور پر از آدم‌های بیمار بود و آلودگی در آنجا بسیار زیاد بود. سفارت ایران در داکا اجازه سفر به میانمار را به من نداد چون در آنجا نژادکشی بود. به ناچار با پرواز به بانکوک رفتم. در بانکوک وقتی پی بردند که من با پای پیاده از ایران به این کشور آمده‌ام مرا به کاخ پادشاه بردند و مورد استقبال قرار دادند. در این کشور جشنی به نام جشن آب پاشان بر پا بود و همه مردم به هم آب می‌پاشیدند.

از شمال تایلند وارد لائوس شدم. مردم لائوس بسیار مؤدب و با فرهنگ بودند و با وجود آنکه در این کشور سفارت نداشتیم اما در یکی از هتل‌های خوب شهر به من اتاق دادند و هیچ هزینه‌ای از من نگرفتند. ویتنام آخرین کشوری بود که رفتم و علی رغم تلاش بسیار سفارت چین به من ویزا نداد و نتوانستم در المپیک حاضر شوم و به ناچار بعد از ۵ ماه به کشور بازگشتم. مردم ویتنام مردم بسیار سختکوش و درعین حال شادی بودند و با وجود فقر سعی می‌کردند همیشه خوشحال باشند.

وقتی وارد ویتنام شدم تولد بودا و کارناوال‌های مختلفی در پایتخت این کشور برپا بود. البته این سفر مشکلات زیادی هم برای من در پی داشت. به‌طور مثال در ویتنام بشدت بیمار شدم و در لائوس بشدت زمین خوردم و بدنم مجروح شد.»

شروعی دوباره

«از اینکه نتوانسته بودم سفرم را کامل کنم و پیام صلح و دوستی مردم ایران زمین را به مردم حاضر در المپیک پکن برسانم خیلی ناراحت بودم و مدتی افسرده شدم. بعد از مدتی به خود آمدم و گفتم دنیا به آخر نرسیده است و می‌توانم دوباره شروع کنم. می‌دانستم هنوز مناطقی از ایران مانده است که آنها را ندیده‌ام. تصمیم گرفتم تا برای حمایت از پلنگ مازندران و محیط زیست مسیر ۲۰۰ کیلومتری البرز تا مازندران را پیاده طی کنم.

هر روز ۵۰ تا ۶۰ کیلومتر پیاده روی می‌کردم. یک بار هم به مناسبت استان شدن البرز و یک بار هم به مناسبت هوای پاک مسیر استان البرز تا مازندران را پیاده پیمودم. کتابی تحت عنوان «از البرز تا زاگرس» را که مربوط به این سفرهاست در دست تهیه دارم. شروع دوباره انگیزه زیادی به من داد و این بار تصمیم گرفتم تا به آفریقا سفر کنم. آفریقا پر از جاذبه‌های ناشناخته است و این بار تصمیم داشتم با دوچرخه سفر کنم.

۴ سال قبل با شعار حمایت از صلح جهانی این سفر را آغاز کردم. ابتدا به ترکیه رفتم و می‌خواستم به سوریه بروم اما درگیری‌های داخلی این کشور شروع شده بود و نمی‌توانستم از راه زمینی به آفریقا بروم. سرانجام با هواپیما به نایروبی رفتم. نایروبی و کنیا را با دوچرخه طی کردم اما از آنجایی که خطرات زیادی در کمین جهانگردان در آفریقا بود و سفارت ایران در آفریقای جنوبی نیز در این زمینه به من هشدار داده بود و چند روز قبل نیز یک توریست خارجی در نایروبی گروگان گرفته شده بود تصمیم گرفتم به ایران باز گردم.

بعد از بازگشت به کشور دوست داشتم جنوب ایران بخصوص جنوب شرق ایران را از نزدیک ببینم. می‌خواستم این بار به صورت هدفمند در شهرهای کشورم سفر کنم و فرهنگ و رسوم مردم کشورمان را با دید دیگری نگاه کنم. بهمن ماه سال گذشته با شعار «اتحاد ملی» سفر به شرق ایران را آغاز کردم و از چابهار تا خاش را پیاده روی کردم.»

رؤیای صادقانه

رویا لقمانیان که ۵۳ بهار از زندگی‌اش را سپری کرده است با بیان اینکه در همه این سفرها خدا را در کنارش حس کرده است، می‌گوید: «وقتی پیاده روی می‌کنم بیشتر از طبیعت انرژی می‌گیرم. در این راه بارها خسته شدم. یکی از هدف‌های من در سفرها، صحبت کردن با زنان است تا به آنها یادآوری کنم که زن ایرانی می‌تواند دست به کارهای بزرگ بزند.

عشق و علاقه و ایمان به خدا مهمترین انگیزه من در این سفرها بود. دو دختر و یک پسر دارم که همه آنها در این مدت مشوق من برای انجام سفرهای جهانگردی بودند. بسیاری از مردم شاید تنها ذکر خداوند را می‌گویند اما حضور او را حس نمی‌کنند اما من در تنهایی‌ام در این سفرها وجود خدا را کاملاً حس می‌کردم و امدادها و معجزات غیبی در این سفرها به کمک من آمد و دوست دارم تا وقتی که زنده هستم و می‌توانم راه بروم.»

 یوسف حیدری

ایران

برچسب‌ها : , ,