خویشاوندی صلح و اعتدال
شهروندان:
«سایه» گفته بود «عشق»، اما میشود به جایش نوشت «صلح» و خواند «صلح شادی است، صلح آزادی است/ صلح آغاز آدمیزادی است.»
در صف ستایش صلح، «سایه» تنها نیست، نه نخستین بوده نه آخرین و نه حتی بهترین. سپاهی از حکیمان، فرزانگان، شاعران و سیاستمداران را میتوان به خط کرد که هر کدام به لحنی و لهجهای از صلح سخن گفتهاند اما این آرزو به بار ننشست که ننشست و اگر زمانی در لحظهای از تاریخ نسیمی از صلح وزید، مثل برقی آمد و مثل بادی رفت.
از دیروز اگر مثال میطلبید به سرگذشت سرشار از اندوه جنگهای تاریخی نظر کنید. از امروز اگر نشانه میخواهید، به خون خشکیدهای نگاه کنید که وحوش داعش به یادگار روی تن کودکان، زنان و مردان عراق خالکوبی کرده است. صلح به روزگار ما همچون همه روزگارانی که فرزندان آدم زیر آسمان لاجورد به سر آوردهاند، همواره غایب و غریب بوده است. جنگ، اما به خلاف، خواهان فراوان داشته و به آسانی ایجاد و انتخاب شده است.
هر چه ستاره صلح زیر ابرهای آرزو منتظر مانده، سکه جنگ دست به دست میشده است. اخم اندکی کافی بوده تا جنگی خونبار دربگیرد اما وقتی درگرفت، به صلح کشاندن جنگاوران، سالها- و گاه طولانیتر از دوره جنگ- به درازا کشیده است. انگار طبع و طینت آدمیزاده با جنگاوری بیش از صلحآفرینی خو دارد و وقتی آتش جنگ زبانه گرفت، برای کشتن شعله آن، کمتر از سرودن صلح، اشتیاق دارد.
اینها را دیروز رئیس جمهوری ایران با گفتاری پختهتر و پیراستهتر به زبان آورد. دیروز وقتی حسن روحانی به کنگره بینالمللی سبط النبی درآمد و به یاد امام حسن مجتبی(ع) به عنوان تجسم صلح اسلامی سخنانی عرضه کرد، ترجیح داد جوهره صلح دوستی دینی و مداراگری اسلامی را به یاد همه بیاورد.
اینجا و آنجا فراوان شنیدهایم که میان تسلیمطلبی و مداراجویی، خویشاوندی برقرار میکنند. میگویند چرخاندن زبان به لهجه مدارا و صلح، عین تسلیم است. میگویند «دیگری» را پذیرفتن و با او به دستور زبان صلح سخن گفتن، عین وادادگی است و چه بسا مغایر و مخل انقلابیگری است.
دیروز روحانی انشای ابتر این مدعیان را تصحیح کرد و به یادشان آورد که اگر جنگ را بیشتر میپسندند و اگر پنجه به پنجه شدن با دیگران را ترجیح میدهند، به خاطر آن است که از سرشت سیره نبوی و دینی بیخبرند. در سخنان روحانی آمده بود که هر کسی در این عالم اگر با جنگاوری بیش از صلحگرایی سر و سری داشته باشد، یقین کند که سهمش از شجاعت ناچیز است چرا که «شجاعت در صلح به مراتب بالاتر از شجاعت در جنگ است» و «صلح، شجاعت دوچندان میطلبد.»
مدعی خوش دارد بگوید که مدارا و ملایمت، جفا در حق «حق» است غافل از آن که نه هر صلحی مذموم است و نه هر جنگی نشانه جهادگری. سوا کردن صلح از تسلیم، به روایت روحانی، یک راه بیشتر ندارد: تدبیر را با سعه صدر درآمیختن، میانهروی را به عقلانیت پیوند زدن و عاقبتبینی را بر عافیتطلبی برتری دادن. اینها را از یاد بردن همانا و به وحوش خونریز تکفیری تبدیل شدن، همان!
روحانی دیروز از «صلح رمضانی» یک ضربالمثل ساخت و از علمای جهان اسلام خواست در سایه این تعبیر، یک «حرکت فرامذهبی» به راه بیندازند تا سیل سرکش توحش و خشونت مهار شود و شاخه زیتون از منقار پرنده صلح نیفتد و عربده افراط، زمزمه آرام اعتدال را خاموش نکند. او اصرار نداشت که مرجع ضمیر سخنان و هشدارهایش فقط افراطگرایان بیرونی هستند. هر عافیتطلب بیشجاعتی که صلح را نپسندد و راه آسان جنگ را ترجیح دهد و در «دیگری» جز به چشم دشمن کشتنی ننگرد، مخاطب شعری خواهد بود که روحانی برای صلح سرود.
امیر یوسفی
ایران