ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت
اخلاق، فرهنگ و ریشه ناهنجاری‌ها در گفت‌وگو با دکتر معیدفر:

سازمان اجتماعی که مقوم اخلاق در جامعه ما باشد، مفقود یا کم تأثیر است

شهروندان:
اخلاق به عنوان پایه و اساس رفتار و شخصیت فردی و اجتماعی انسان، از مهمترین موضوعاتی است که هر فردی با آن در ارتباط است. به طوری که هر رفتار انسان بر اساس خلقیات و ویژگی های شخصیتی وی به ظهور و بروز می رسد.

دکتر سعید معیدفراین شخصیت و ویژگی رفتاری انسان علاوه بر تأثیر گرفتن از ژن و خصوصیات وراثتی هر شخص، از جامعه و فرهنگ اجتماعی که فرد در آن زندگی می کند، تأثیر می پذیرد لذا هر کس با ویژگی های رفتاری خود، بر جامعه تأثیر می گذارد.

درخصوص ارتباط اخلاق با فرهنگ در جامعه با دکتر سعید معیدفر، جامعه‌شناس و عضو سابق گروه جامعه‌شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران به گفت و گو پرداخته‌ایم.

  • با توجه به اینکه اخلاق با فرهنگ ارتباط دارد چه نوع ناهنجاری هایی را در جامعه می توان ریشه در فرهنگ افراد دانست؟

ریشه بسیاری از رفتارها و باورهای افراد جامعه، فرهنگ و ارزش های اجتماعی است که ارزش های اجتماعی شامل ارزش های دینی یا عرفی است اما اینکه امروزهاخلاق در جامعه ما چقدر با مسأله فرهنگ ارتباط دارد باید گفت اگر چه قطعأ اخلاق با فرهنگ در جامعه ارتباط دارد و مسلمأ فرهنگ رکن رفتارها و باورهای ماست اما به نظر می رسد که یکی از ارکان مهمتر اخلاق در جامعه ما سازمان اجتماعی است. به هر حال انسان موجودی اجتماعی است و در جامعه زندگی می کند و همه امور منجمله مسأله فرهنگ در درون جامعه شکل می گیرد و تأثیر خود را می گذارد بنابراین فرهنگ مستقل از سازمان اجتماعی و جامعه، تاثیرگذار نیست. فرهنگ امری که صرفا در ذهن یا در کتاب ها باشد نیست بلکه امری بین الاذهانی و بین الاشخاص یو به عبارتی تنظیم کننده رفتارهاست. به قول فلاسفه اجتماعی انسان موجودی ناطق است و تعبیر دیگر این است که انسان موجودی اجتماعی است این بدان معناست که اساسأ انسان بدون اجتماع مانند انسان بدون عقل است و در کنار سایر موجودات قرار می گیرد یک انسانی که در جامعه قرار نداشته باشد و با تعامل با دیگران رشد نکند مانند دیگر موجودات طبیعت است که نه ذهنش شکل می گیرد و نه قدرت فعالیت پیدا می کند. مقدمه شکل گیری فرهنگ به زندگی اجتماعی بر می گردد بدون زندگی اجتماعی اصلأ فرهنگ وجود ندارد اینجاست که من معتقدم اگر چه فرهنگ بسیار تاکید کننده و مهم است اما قبل از آن باید روابط اجتماعی و سازمان اجتماعی وجود داشته باشد قبل از آن باید تعامل میان افراد بر مبنای تقابل علایم و زبان و …. باشد. بنابراین من فکر می کنم که خصوصأ در جامعه ما سازمان اجتماعی در مساله اخلاقیات به مراتب اهمیتی بیش از فرهنگ دارد و یکی از دلایلی که در کشور ما علی رغم گذشت چندین سال از تاسیس دانشگاه و رسانه ها و استفاده مردم از کتاب هنوز مسایل اخلاقی خیلی جدی گرفته نمی شود این است که یک سازمان اجتماعی که مقوم اخلاق در جامعه باشد، مفقود یا کم تأثیر است.

  • اخلاق امری اکتسابی و نسبی است و در جوامع مختلف تعریف متفاوت دارد. نظر شما در این زمینه چیست؟ چرا نمی توان تعریفی جامع و کامل از اخلاق ارائه کرد؟

به طور کلی در ارتباط با انسان اعم از اندیشه و تفکر و اساسأ بر اساس اعتقاد فلاسفه طبیعی همه امور در این جهان نسبی هستند حتی فرهنگ، امری نسبی است و به همین دلیل است که در جامعه بحثی به نام تغییر فرهنگ وجود دارد هر قدر که زمان می گذرد و از مکانی به مکان دیگر می رویم می بینیم که جامعه تغییر می کند در واقع ارزش ها تغییر می کند و باورها دگرگون می شود. به عنوان مثال بسیاری از چیزهایی که الان در عرف برای افراد جامعه پذیرفته شده است ۵۰ سال پیش برای ما پذیرفته شده نبود. نمونه ها فراوان است مثلأ ما امروز اجازه می دهیم که زنان در جامعه وارد فعالیت شوند تحصیل کنند و شغل داشته باشند اما ۸۰ سال پیش اینکارها را امری کاملأ نادرست می شماردیم. بنابراین بدون تردید فرهنگ یک امری است که دگرگون می شود به همین دلیل عمدتأ نسبی است البته برخی معتقد هستند که بخش هایی از فرهنگ می تواند نسبی نباشد مانند راستگویی و صداقت که جزء ارزش های همگانی و همیشگی است اما به هر حال گفتن این کلمه ها مشکلی را حل نمی کند مثلأ اگر از یک سارق هم بپرسید که دزدی خوب است یا بد؟ بدون تردید به شما خواهد گفت دزدی کار بدی است اما در واقع برای رفتار خودش توجیهی دارد و بعد برای شما توضیح می دهد که این کار که او انجام داده جزء آن کار بد نیست بنابراین بین گویه ها و بیانات با آنچه در مقام عمل در جامعه در جریان است تفاوت وجود دارد به همین دلیل اگر ما به بطن جامعه وارد شویم می بینیم که فرهنگ امری نسبی است و در حال تغییر است اما اگر به کتاب ها و اذهان رجوع کنیم ممکن است برخی از امور مطلق باشد اما در واقع آنچه برای ما حائز اهمیت است اخلاق است که در جامعه ودر تعامل میان افراد شکل و استمرار پیدا می کند که اخلاق مستقل از روابط میان افراد معنایی ندارد و ممکن است کسی عنوان کند فرد درتنهایی هم ممکن است مواردی را رعایت کند اما در همان تنهایی هم به جامعه فکر می کند و خود را در جامعه می بیند به گفته جامعه شناسان اساسأ او هیچ وقت تنها نیست آن موقع است که می بینیم حتی در تنها ترین موقع هم رفتارهای فرد در تعامل ذهنی و عینی با جامعه است به همین دلیل افراد در بطن جامعه به وجود می آیند و به همین دلیل هم می خواهم بگویم که اخلاق نسبی است.

  • به اعتقاد شما اخلاق امری نسبی است پس چطور می توان گفت جامعه ای بی اخلاق است یا با اخلاق؟

ما یک جامعه نداریم بلکه چندین جامعه داریم که در درون هر جامعه ای تنوعی از قومیت ها، رنگ ها،طبقات و گروه های مختلف اجتماعی وجود دارد اگر خوب نگاه کنید در واقع ما وقتی که بحث اخلاق می کنیم مسلمأ باید ببینم در چه چارچوبی حرف می زنیم مثلأ زمانی است که یک فرد در خانه حضور دارد که شرایط خاص خود را دارد و فرد به خاطر پوشیدن لباس راحت در خانه مورد سؤال قرار نمی گیرد در واقع فضای خانه، روابط و سازمان اجتماعی که در خانه است اقتضاء آن رفتار را می کند ولی اگر با همان لباس راحت در جامعه حاضر شود آن موقع کار خلاف عرف و هنجار جامعه را انجام داده است بنابراین می بینید که دو رفتار یک شکل هستند اما در دو مکان مختلف حتی در درون یک جامعه دو تعبیر و تفسیر متفاوت دارند. به همین دلیل اساسأ باید گفت هر کدام از انسان ها همین شکل هستند و به این فکر می کنند که در جاهای مختلف چه رفتاری را داشته باشند مثلأ وقتی که وارد یک کشور دیگری می شوند دائم نگران هستند که در آن کشور چه کار کنند تا بتوانند نگاه های منفی را از خود کنار بزنند و گاهی اوقات حتی به عنوان مثال کسانی که در اداره ای استخدام می شوند نسبت به نوع رفتارشان نگران هستند چرا که هنوز قواعد و ارزش های خاص آن اداره و قانونی که در جریان است را نمی دانند اخلاقیات در واقع در فاصله بین الاذهانی و بین الاشخاصی شکل می گیرد بنابراین اساسأ در اینجا آدم ها هوشمند هستند و متناسب با موقعیت ها و شرایطی که در آن قرار می گیرند یک ادراک اجتماعی پیدا می کنند و بر اساس آن ادراک رفتار می کنند. تربیت و اخلاق یک امری اکتسابی است یعنی هیچ وجهی از اخلاق و تربیت موروثی نیست. فرد از بدو تولد حتی به اعتقاد برخی از گروه ها پیش از تولد تحت تأثیر اخلاق و رفتار والدین خود قرار می گیرد و دائم با داد و ستد هایی می فهمد که چه کار باید انجام دهد. مثلأ وقتی گرسنه می شود گریه می کند پاسخی که مادر به این گریه می دهد او را شرطی می کند. پس انسان از همان بدو تولد تمام آن ویژگی ها را شروع به یادگیری می کند و در کنار آن هم یاد می گیرد که با مواجهه با یک عمل یک واکنش یکسان از خود نشان ندهد بلکه با توجه به شرایطی که آن عمل در آن قرار می گیرد واکنش های متفاوتی از خود بروز دهد.به عنوان مثال کودک از والدین خود یاد می گیرد زمانی که در خانه است اگر چیزی در دست دارد نمی تواند آن را در هر جایی رها کند ولی از همان پدر و مادر یاد می گیرد که اگر در کوچه بود می تواند شیشه ماشین را پایین بکشد و آن اشغال را بیرون بیندازد بنابراین فرد متناسب با موقعیت دو رفتار متفاوت و گاهی هم چند رفتار را از خود بروز می دهد. بنابراین مبنای اخلاق، سازمان اجتماعی و سازمان روابط اجتماعی است. ما در یک موقعیت هایی بسیار مؤدب می شویم مثلأ ایرانی ها زمانی که که دو دوست هستند و می خواهند از یک در بیرون روند مدام به یکدیگر تعارف می کنند و می خواهند همدیگر را مقدم بشمارند اما بلافاصله که به خیابان می روند آدم های بی رحمی می شوند به هیچ وجه به هم راه نمی دهند و مدام از هم سبقت می گیرند که این مسأله اهمیت سازمان اجتماعی را نشان می دهد. ما در خانه یا روابط دوستانه یاد گرفتیم که این کارها را انجام دهیم به یکدیگر احترام گذاریم اما وقتی به خیابان می آییم آن وضعیت ما را دچار نا هنجاری می کند البته به اعتقاد من آن هم هنجار است اما هنجارهای آن موقعیت که عرصه عمومی ایجاد کرده است؛ عرصه عمومی که فاقد وجاهت است و هر کاری می توان در آن انجام داد و به راحتی می توان تمام آن قواعد را در موقعیت دیگر به هم ریخت.

  • به آموزش فرزندان با الگو گیری از رفتار والدین خود اشاره کردید؛ پس چرا در مواردی دیده می شود که برخی افراد رفتاری خلاف عرف و عادت خانواده از خود نشان می دهند؟

به اعتقاد روانشناسان این موقعیت هادر واکنش افراد بسیار مهم است و اگر منسجم و برنامه ریزی شده باشند تقریبأ می توان با نود و چند درصد پیش بینی کرد که بچه ها در این موقعیت چه رفتاری را از خود بروز می دهند ولی اگر یک فرد در خانه ای رشد یابد که از هم گسیخته است، انسجام ندارد، پدر و مادر بر سر ارزش های اجتماعی و اخلاقیات تعارض دارند و دو انتظار متفاوت را از فرزند دارند در چنین خانه هایی معمولأفرزند دچار سردرگمی می شود که گاه موجب بروز رفتارهایی خلاف رفتار خانواده می شود. اغلب در خانه ها این انسجام وجود دارد تا حد زیادی شاهد یک پارچگی و رشد افرادی که در آن خانواده ها رشد می کنند و رفتار متناسب دارند هستیم ولی در همین جامعه خانواده های فروپاشیده ای هم وجود دارند که پدر و مادر یا هر دو آنها دچار مشکلات رفتاری بودند بنابراین در این شرایط فرزندان دچار نوعی سردرگمی و بعضأ اختلال شخصیت می شوند و اینجاست که رفتارهای متضاد با خانواده را از خود نشان می دهند.

  • به نظر شما چه عواملی می تواند در بروز ناهنجاری های اخلاقی در جامعه مؤثر باشد؟

یک نکته مهم این است که از زمان خلقت بشر ناهنجاری در افراد وجود داشته است به عنوان مثال از روز اول قابیل هابیل را کشت اگر چه والدین و شرایط اجتماعی یکسانی داشتند اما گاهی ممکن است علی رغم انسجام جامعه ناهنجاری هم رخ دهد. وقتی وارد حوزه اجتماعی می شویم تحلیل می کنیم تا به یک رهیافت هایی برسیم که چرا یک نوع رفتار کج روانه ای در جامعه شدت پیدا می کند و چرا هر روز علی رغم تلاشی که انجام می شود کج روی ها مانند اعتیاد بیشتر می شود در واقع مهم این است که عملأ باید تحلیل اجتماعی کرد که در چه شرایطی میزان کج روی و رفتارهای غیر اخلاقی زیادتر و در چه شرایطی کمتر می شود و الا بیان اینکه آدم ها ذاتأ این خصوصیات را دارند مشکلی را حل نمی کند. در اینجا باید گفت رفتار افراد و حتی کج روی آنها ناشی از زیست اجتماعی آنهاست، ناشی از فرایندهایی است که آن فرد در آنها درگیر است یا ناشی از، از هم گسیختگی خانوادگی، سوء مدیریت در حوزه سیاسی اقتصادی، بیکاری، فقدان نهادهای مدنیو تنگناهایی است که در عرصه عمومی وجود دارد. اینها مواردی است که به هر حال می تواند عوامل متعددی داشته باشد که باعث بروز یا تشدید یک رفتار کج روانه یا ضد اخلاقی در جامعه شود.با تاکید می‌گویم در جامعه ما آنچه که بیش از هر چیز موجب گسترش بی اخلاقی ها و انحرافات اجتماعی می شود سازمان اجتماعی خصوصأ در عرصه عمومی است به این معنا که در جامعه یک عرصه خصوصی مانندگروه خانواده و دوستان وجود دارد و یک عرصه عمومی وجود دارد یعنی جایی که افراد در جامعه و بیرون از خانه یا همان عرصه خصوصی حضور دارند. به اعتقاد من عرصه خصوصی عرصه نسبتأ منسجم و قابل قبولی است اگر چه آن هم متأسفانه به دلیل بی نظمی هایی که در حوزه عمومی وجود دارد دچار مشکلات شده است با این حال عرصه خصوصی عرصه نسبتأ قابل قبولی است اما عرصه عمومی عرصه ای بی سازمان، نامنسجم و فاقد هنجارهای مقرر و مورد قبول جامعه است و اگر چه در این عرصه قانون ظاهرا حاکم و همه چیز تعریف شده است و گرچه با سیستم امنیتی و انتظامی کنترل می شود اما فاقد هنجارهای پذیرفته شده است که این مسأله باعث می شود اساسأ رفتارهای اجتماعی شکل نگیرد و سازمان اجتماعی منسجمی ایجاد نشود و نهایتأ افراد در این عرصه به راحتی بتوانند مرتکب بد اخلاقی و انحرافات شوند. به هین دلیل باید انرژی خود را صرف سازمان اجتماعی و به هنجار کردن عرصه عمومی کرد البته نه با اعمال زور و قانون بلکه از طریق گسترش نهادهای اجتماعی و فعال کردن آن توسط خود مردم. همچنین ایجاد زمینه ها و بستر های بیشتر برای فعالیت افراد و ایجاد حس زندگی و نشاط از دیگر مواردی است که متأسفانه در عرصه عمومی یا نیست یا بسیار ضعیف است. یک آثاری از اخلاقیات پیشین در روابط بین آدم ها حاکم است ولی مهم این است که آثار زندگی اجتماعی تغییر کرده است مانند گذشته نیست اجتماعات کوچکی که در گذشته بودند دیگر نیستند اکنون زیست انسان در مراکز بزرگ جمعیتی است و میل انسان ها به قرار گرفتن در اجتماعات بزرگ به مراتب بیش از گذشته است که این اجتماعات بزرگ مقررات و قواعد خود را می طلبد و هنجارهای خود را دارد بنابراین نمی توان در این اجتماعات بزرگ از قواعد و هنجارهای گذشته استفاده کرد اما متأسفانه مدیریت و سیاست گذاری های جامعه ما در عرصه بزرگ زندگی اجتماعی امروز هنوز رنگ و بوی گذشته را دارد و به درد اجتماعات کوچک می خورد به همین دلیل نمی تواند پاسخ گوی زندگی ما در متن متراکم جمعیت باشد.امروز تکنولولوژی باعث گسترش روابط اجتماعی شده است، اجتماعات کوچک را به هم وصل کرده و اجتماعات بزرگ را ترسیم کرده است طوری که ارتباطات افراد در جامعه رودر رو نیست و مردم با یکدیگر نا آشنا هستند بنابراین این جوامع قواعد و نهادهای اجتماعی خود را می طلبد. ما بی خبریم که در زیر پوست جامعه چقدر ناهنجاری و بد اخلاقی وجود دارد و متأسفانه کوته فکری و عدم تأمل در ارتباط با این بد اخلاقی ها و مکانیزم های امروزی باعث شده است که از پاسخ به این بد اخلاقی ها قاصر باشد به همین دلیل متأسفانه باید گفت اوضاع جامعه خوب نیست اگر هم نظمی وجود دارد و تا حدی هنوز آثاری از اخلاقیات گذشته باقی مانده است آنها هم کم کم زمینه های خود را از دست می دهند به عنوان نمونه نسل های جدیدتر آن اخلاقیات پیشین را خیلی بر نمی تابند چرا که نیازمند ایده های نو، خلاقیت های جدید و نیازمند یک سازمان اجتماعی منسجمی هستند که از درون خودشان شکل گرفته باشد در حالی که متأسفانه در زمینه اجتماعات مدنی، تعاملات و روابط اجتماعی امروزی به شدت فقیر هستیم.

منبع: شفقنا