ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت
گفت وگو با دكتر محمد بهشتي مشاور ارشد رياست سازمان ميراث فرهنگي

میراث فرهنگی باید از نو ساخته شود

شهروندان:
سیدمحمد بهشتی سازمان میراث فرهنگی را جنازه‌ای بازمانده از تصادف توصیف می کند که چهره اش بر اثر شدت تصادف قابل شناسایی نیست. به راستی 8 سال تمام در این سازمان چه گذشت! عالی ترین مرجعی که قرار بود امین و امانتدار مواریث فرهنگی باشد،

سیدمحمد بهشتیچنان جایگاه خود را از دست داد که دکتر محمدعلی نجفی رئیس این سازمان در نخستین یادداشت خود گفت این دستگاه فرهنگی لگدکوب شده است.

آیا سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری که به تعبیر مدیران جدید در بستر مرگ افتاده، به یاری مدیران و مشاورانی چون دکتر بهشتی از جای برخواهد خاست.

سید محمد بهشتی متولد ۱۳۲۰ تهران خود تجربه یک دوره مدیریت این سازمان را دارد علاوه بر این وی پیش از این مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی، مدیر جشنواره فجر و نیز معاون وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بوده است.

  • سازمان میراث فرهنگی پس از پشت سر گذاشتن یک دوره ۸ ساله حالادرمسیری قرار گرفته که بسیاری را به آینده اش امیدوار کرده است، این سازمان هم اکنون در چه شرایطی بسرمی برد و چگونه می تواند به آن وضعیت ایده آل برسد؟

ابتدا بهتراست بگویم که ما درسازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری با چه نوع سازمانی مواجهیم، سازمان میراث فرهنگی در حقیقت یک سازمان علمی و فرهنگی است که هرکدام ازاین واژه ها چه علمی و چه فرهنگی اقتضائات خاص خودشان را دارند؛اما آنچه در این سال ها اتفاق افتاد این بود که در حقیقت افرادی مسئولیت سازمان را بر عهده گرفتند که نه تجانسی با یک محیط علمی داشتند و نه تجانسی با یک محیط فرهنگی. پس طبیعی بود که این عدم تجانس موجب شود تا نتوانند اهمیت بسیاری از موارد را درک کنند و بسیاری ازاقداماتی هم که انجام دهند، به ماهیت سازمان خدشه وارد کند. بویژه در حوزه میراث فرهنگی. چون خسارت ها غیرقابل جبران است و ما با یک سازمان مثلاً اقتصادی روبه رو نیستیم که اگر در دوره ای تراز اقتصادش پایین آمد دوباره خودمان را به آن وضعیت مطلوب برسانیم و ضرر و زیان پیش آمده را جبران کنیم. درسازمان میراث فرهنگی وقتی به یک اثر تاریخی صدمه وارد می شود این وضعیت غیر قابل بازگشت است. شما باید بدانید که مهم ترین سرمایه ای که در سازمان میراث فرهنگی وجود داشت، نیروی انسانی متخصص بود. اما این نیروها در طول این سالها یا سازمان را با بازنشستگی ترک کردند یا از کار کنار گذاشته شدند و یا زمانی هم که در سازمان باقی ماندند در انزوا و کنج عزلت بودند و در واقع فعالیت قابل توجهی نداشتند.

همان طور که می دانید فعالیت سازمان میراث فرهنگی ۳ محور دارد. محور حفاظت، پژوهش و معرفی. شما وقتی عملکرد این ۸ سال را بررسی می کنید، می بینید که ما در محورحفاظت شاهد تخریب های وسیعی در سطح کشوربودیم. خروج آثار از فهرست میراث ملی و اقدامات فنی غیرکارشناسی هم از دیگر مسائلی بود که در این سالها صورت گرفت. متاسفانه در این سالها این خسارتها بسیار گسترده و در جای جای کشور اتفاق افتاد. باید بگویم که اینها جزو خسارت های غیرقابل جبران محسوب می شود. در حوزه پژوهش نیز تقریباً در بخش های مختلف اعم از باستانشناسی، مردم شناسی، زبان های باستانی و گویش، وقتی نگاه می کنید می بینید که درهمه اینها تقریباً فعالیت های پژوهشی دراین مدت تعطیل و یا بی کیفیت بوده است واگر مواردی هم به صورت نادر اتفاق افتاده که واجد کیفیت بوده، معمولاً با اقبال سازمان مواجه نبوده و بیشتر به همت وتلاش خود آن پژوهشگرها معطوف بوده است. یعنی سازمان تقریباً حوزه پژوهش را مدیریت نمی کرده و شما به همین علت رونقی در این زمینه نمی بینید.در حوزه معرفی هم عملاً ما می بینیم که همین اتفاق افتاد. درسازمان میراث فرهنگی در گذشته معاونتی به نام معرفی و آموزش وجود داشت که پس از ادغام به معاونت فرهنگی تبدیل شد و بعدها همین معاونت فرهنگی هم به اداره کل فرهنگی تغییر کرد و در نهایت این اداره کل زیرمجموعه روابط عمومی شد. خب این نشان می دهد نگاه این افراد به حوزه معرفی با چه کیفیتی بوده است. به فرض مثال عرض می کنم موزه دوران اسلامی ۷ سال به بهانه تعمیرات تعطیل شد،در حالی که این موزه جزو یکی ازموزه های مهم کشور محسوب می شود، من یک وقتی این تعبیر را از کسی شنیدم که می گفت حالت «این سازمان مثل یک تصادفی می ماند که بر اثر تصادف کشته شده است.» من می خواهم اضافه کنم که چهره این تصادفی هم در این حادثه قابل شناسایی نیست. یعنی آنچنان صدمه دیده که جزو کشته های غیر قابل شناسایی است. به همین علت دوستان جدیدی که عهده دار مسئولیت در این سازمان شده اند، کار بسیار سختی پیش رو دارند، در عین این که باید دوباره سازمان و

سازو کارمدیریتی را از نو تاسیس کنند،البته افرادی که از سوی آقای نجفی انتخاب شده اند، با تجربه وآشنا به موضوع هستند و به همین علت امیدواریم در کارشان موفق باشند.

  • برای احیای این سازمان از نفس افتاده و یا به تعبیر شما تصادفی از کجا باید شروع کرد؟ یا بهتر است بگوییم اولین قدم برای تاسیس دوباره سازمان را ازکدام نقطه باید برداشت؟

به نظر من اولین قدم، اعاده حیثیت از حوزه مدیریت میراث فرهنگی است. درطول دهه هایی که سازمان تحت عنوان میراث فرهنگی وقبل ازآن به صورت واحدهای جدا ازهم وحتی قبل ازانقلاب به عنوان وزارت خانه فرهنگ و هنر بوده است، همواره وجهه دفاع از فرهنگ ایران و دفاع از آثار ملی کشور در حوزه های مختلف را برعهده داشته و اگر هم ما احیاناً جایی شاهد خسارت هایی بودیم عمدتاً به ضعف بنیه مالی سازمان برمی گشته نه این که سازمان نخواهد ماموریت هایش را بدرستی انجام دهد،اما در طول این ۸ سال متاسفانه به امانتداری سازمان میراث فرهنگی به عنوان امین مردم ایران خدشه وارد شد و به عبارتی این سازمان اعتماد عمومی را از دست داد. یعنی در نزد عموم مردم متاسفانه اینطور جلوه کرد که این سازمان امین خوب مردم برای بر عهده گرفتن این وظیفه سنگین نیست، چرا؟ چون نتوانسته اهمیت وارزش موضوع را ادراک کند و یا حتی در جاهایی و بنا به شواهدی اینطور احساس می شد که این سازو کارمدیریتی همان جایی است که ما می بایست نگران خسارت از ناحیه آن نسبت به حوزه میراث فرهنگی باشیم، یعنی ما گوشت را به دست گربه سپردیم، به همین علت من فکرمی کنم نخستین قدمی که باید برداشته شود، اعاده حیثیت ازسازمان میراث فرهنگی است، البته طبعاً بازسازی سازو کار مدیریتی و ترکیب نیروی انسانی اقداماتی است که باید بدنبال این مساله اتفاق بیفتد.

  • یکی از اتفاقات تلخی که سازمان پشت سر گذاشت، انتقال معاونت های آن به شهر های مختلف کشور بود، تصمیمی که بشدت بدنه سازمان را تحت تاثیر قرار داد و به اذعان بسیاری بر پیکر زخم خورده سازمان نمک پاشید. برای ترمیم این زخم عمیق چه باید کرد؟

به همین علت می گویم که باید سازمان را از نو تاسیس کرد، چون دیگر نمی توان برای این وضعیت کاری کرد.یعنی بدانید هر کدام از این اتفاقاتی که افتاد خسارت های بسیار بسیار سنگینی به سازمان وارد کرد مثال آن هم مرکز اسناد سازمان است که در آن اسناد علمی بسیار ارزشمندی جمع شده و حاصل کارکارشناسان میراث فرهنگی در طول چند دهه بود، متاسفانه ما هنوز نمی دانیم درجابه جایی شیراز چه اتفاقی برای این اسناد افتاده است، البته ظاهراً این اسناد به تهران برگشته، اما هنوزبازنشده است.می دانید که ۳ بار اسباب کشی معادل یک بار آتش سوزی است، البته این درباره لوازم منزل صدق می کند، اما بخشی مثل مرکز اسناد قطعاً کمتر از ۳بار اسباب کشی می تواند با یک آتش سوزی برابری کند. ما دقیقاً الان نمی دانیم که چقدر از این اسناد سالم باقی مانده است و این از جمله خساراتی است که غیر قابل جبران است.

  • واگذاری امور به بخش خصوصی در اواخر کار دولت قبل را هم می توان به خسارت های این آتش سوزی اضافه کرد؟

اصلاً این اقدام باید تعریف شود که به چه منظوری انجام شده است،خب از قبل در برنامه ۵ساله سوم یا برنامه ۵ ساله چهارم سازو کاراین که چه بخش از فعالیت های سازمان در حوزه میراث قابل واگذاری به بخش خصوصی است اجرا و در واقع مقدمات این کارهم فراهم شد تا ما بتوانیم خدمات فنی و علمی از بخش خصوصی دریافت کنیم.این چیز بدی نیست،اتفاقا خیلی هم خوب است،اما به شرط و شروطی،از جمله شرط و شروطش هم این است که آن بخش خصوصی باید واجد صلاحیت های علمی باشد.

  • بهتر است یک نیم نگاهی هم به بحث ادغام های سال ۸۳ و ۸۵ داشته باشیم، تصمیمی که باعث شد سازمان در ظاهر کمی فربه به نظر برسد، اما از درون این اضافه وزن به سلامتی اش لطمه زد. به نظر شما آیا این ادغام ها سرجای خودشان اتفاق افتاد یا نه سازمان در همان دوران ادغام هم دچار مشکلاتی شد؟

من فکر می کنم با توجه به سیاست هایی که دکتر نجفی اعلام کردند ایشان ترجیح دادند که عجالتا به این موضوع با توجه به اجرای بسیار بدی که اتفاق افتاد با تامل نگاه شود، یعنی ما زمان در اختیار داشته باشیم تا بسنجیم آیا می توانیم این ادغام را تبدیل به یک فرصت کنیم یا نه؟ مثلاً فرض کنید آیا گردشگری که از نظر مفهومی و درک با آن ویژگی های فرهنگی و تاریخی کشورمغایر است، می تواند باعث سعادتمندی جامعه ما شود؟ قطعاً اینطور نیست.حالاآیا می توان از این ادغام استفاده کرد و زمینه توسعه یک الگویی از گردشگری را پیدا کرد که منبعث از ویژگی های فرهنگی و تاریخی کشور باشد، آیا می توان این کار را کرد، من فکر می کنم که این یک تجربه جدیدی است که اگربتوانیم درآن موفق باشیم، حتما این موفقیت بسیار ارزشمند خواهد بود. ما باید به سیاست های دکتر نجفی فرصت بدهیم،یکی از آن ها هم این است که ما زمان در اختیار داشته باشیم تا این ادغام ها را تبدیل به فرصت کنیم. اگر این اتفاق ها بیفتد، قطعاً بسیار مبارک خواهد بود و در آن زمان باید به راه حل های جدید فکر کنیم، چون هر سه این حوزه ها مهم هستند.

  • چه تعداد از آثار ملی ما در موزه های خصوصی و دولتی کشورهای دیگر جا خوش کرده اند، آیا برای بازگرداندن این آثار به کشور برنامه ای را پیشنهاد می دهید؟

می توانم بگویم که تقریباً هیچ موزه تاریخی در دنیا وجود ندارد که در آن شیء ایرانی وجود نداشته باشد. به اروپا، امریکا، آسیای جنوب شرقی و هر کجا که بروید، حتماً می توانید در موزه ها، اشیای ایرانی را ببینید، اما نکته ای وجود دارد و آن این که این اشیا حتماً به صورت قانونی در اختیار آن ها قرار گرفته است، مثلاً اشیای ایرانی که در موزه لوور فرانسه نگهداری می شود بنا بر قراردادی است که دولت فرانسه با دولت وقت ایران داشته است، بنابراین ما نمی توانیم مدعی بازگشت آن اشیا از نظر حقوقی باشیم.

در حقیقت اشیایی که به طور قانونی در اختیارموزه های دیگر کشورها قرار گرفته از ادعای ایران خارج می شود،حتی ممکن است ما آن قانون را هم قبول نداشته باشیم، اما به ناچار باید ازآن تمکین کنیم. پس با این دسته از آثار نمی توان کاری داشت، اما اشیایی هستند که قانونی ما مالک آن ها هستیم،یعنی مالکیت مادی آن ها هم همچنان برای ایران است. در این زمینه البته کنوانسیونی به نام ۱۹۷۲ یا کنوانسیون استرداد وجود دارد که براساس آن اگر هر کشوری بتواند اثبات مالکیت کند، کشوری که شیء در آن وجود دارد ناگزیر می شود تا شیء را بازگردانده و به کشور صاحب اصلی اثر تحویل دهد.دراین زمینه هم البته در طول سال های گذشته تلاش های بسیاری شده تا اشیا از طریق چارچوب کنوانسیون به کشور بازگردانده شود، در هرحال باید این سوء تفاهم را به نوعی برطرف کرد، یعنی مثلاً اگر حالاسرستون تخت جمشید در لوور قرار دارد آیا ما می توانیم اقدام به برگرداندن آن کنیم یا نه؟ من می گویم با قوانین و مقرراتی که هم اکنون وجود دارد خیر، خب اشیای زیادی به طورغیرقانونی از کشورخارج ویا از موزه های داخلی سرقت شده است، ما در صورتی که بتوانیم مالکیت مان را بر آن شیء ثابت کنیم، موفق به بازگرداندن آن خواهیم شد.درحال حاضر نمونه های زیادی وجود دارد که اشیای مشمول این کنوانسیون به کشور بازگردانده شده اند.

  • متاسفانه الان وضعیت نگهداری از آثار در بعضی موزه های کشور به شکلی است که برخی ها وقتی اثری را در موزه های معتبر خارجی می بینند احساس آرامش می کنند و خیالشان راحت است که حداقل از این اثربه خوبی محافظت می شود. آیا ازاشیای تاریخی در موزه هایمان به خوبی نگهداری می شود؟

خب،من الان اطلاع دقیقی ازوضعیت اشیا و آثاری که در ویترین و مخازن موزه ها هستند، ندارم، اما زمانی که بنده در این حوزه مسئولیت داشتم،پروژه ای تحت عنوان ساماندهی اموال منقول آغاز شد که درآن زمان هم تا حد قابل توجهی پیش رفت، این پروژه هم ساماندهی کالبدی وهم ساماندهی اطلاعاتی اشیا را دربرمی گرفت، امیدوارم دردوران جدید اگراین پروژه هم اکنون معطل مانده که احتمال می دهم معطل مانده است دوباره به جریان بیفتد و ما از وضعیت اشیا درداخل موزه ها اطمینان خاطر پیدا کنیم، البته اگر کسانی نسبت به دستگاه و ماموریت های آن آگاهی نداشته باشند، ممکن است اقدامات خسارت باری هم انجام دهند که من فکر می کنم یکی از مصادیق آن هم همین نحوه نگهداری غیراستاندارد اشیا در انبار موزه ها است.

  • آیا همه آثاری که در انبارهای موزه ملی نگهداری می شود،جزو اشیای تاریخی و با ارزش کشور محسوب می شوند؟

موزه ملی بخشی به نام اشیای توقیفی دارد که اشیایی که ازطریق قاچاق کشف و ضبط می شوند، تحویل این موزه داده می شود، سپس این آثار درموزه ملی در گوشه ای نگهداری می شود تا تکلیفشان دردادگاه مشخص شود. بسیاری ازاین اشیا جزواشیای تقلبی است، اینها اشیای متعلق به موزه نیستند، در این مخازن همه چیز حتی تشک و لحاف هم پیدا می شود، من به این مخزن رفته ام،در آن حجم عظیمی از اشیای تقلبی وجود دارد؛ خب این قطعاً فرق می کند با اشیایی که متعلق به موزه ملی است.

 حمیده امینی فرد – ایران

برچسب‌ها : ,