اندر احوالات حقوق اجتماعی روزنامهنگار جماعت
شهروندان – آزاده معصومی:
روزگار روزنامهنگار جماعت در این دوران، گاه طعنهای عجیب میزند به سکانسهای تراژیک؛ آنجا که پای معیشت و بهرهمندی از حقوق اجتماعی به میان میآید. هزینههایی که روزنامهنگار ایرانی در دورههای مختلف و در لابهلای روزهای کاریاش پرداخته داستانی است در قالب مثنوی هفتاد من کاغذ که مقالهایی از این دست ناتوان است از بازگویی آن.
اما گاه صحنههایی چندین و چندبار تکرار میشوند که با هربار تکرار، میشوند نیشتری بر زخم کهنه نابسامانی اوضاع اجتماعی جماعتی که رسالتشان دفاع از حقوق گروههای مختلف اجتماعی و آگاهیرسانی است؛ اما ایبسا، خودشان آنقدر در جادههای پیچدرپیچ حقوق اجتماعیشان میروند و میآیند که درنهایت عطای «حق» را به لقایش میبخشند. اما یک برگ از کتاب پربرگ داستان روزنامهنگاران و حقوق اجتماعی،«بیمه» است؛ همان موضوعی که خیلیها در عرصه رسانه هنوز هم نتوانستهاند بهخوبی از خدماتش بهره ببرند و هر وقت یک مورد جدید پیش میآید گروهی را به فکر وامیدارد که این قشر اجتماعی چه زمانی میتوانند فارغ از دغدغه آینده از پس هزینههای شغل زیانآورشان برآیند.
در جایی که انجمن صنفی روزنامهنگاران چند سالی است پلمب شده و عملا خانه و مأمنی برای روزنامهنگاران نیست که برای حل مشکلات صنفیشان به آن پناه ببرند، تنها روزنه امید توجه ویژه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است که برای استیفای حقوق روزنامهنگاران در کنار سایر اقشار هنری و فرهنگی تلاش کنند که متاسفانه ظاهرا این مقوله در اولویت اصحاب این خانه بزرگ نیست.
برای روشنترشدن موضوع داستانی بلند را در کلامی کوتاه بازگو میکنم. روزهای نخستین سالی که در آن هستیم بنا به دلایلی از روزنامهای که در آن مشغول بودم جدا شدم و با دریافت برگه عدم نیاز برای انجام امور مربوط به بیمه بیکاری، به تامین اجتماعی رفتم تا شاید با استفاده از این خدمات، دستکم سابقه ۱۶ساله فعالیتم هدر نشود. از زمانی که پرونده تشکیل دادم تا کار به سرانجام برسد، دقیقا پنجماهونیم گذشت. خسته از حرکت آونگی میان شعبههای مختلف تامین اجتماعی و سینوسی در طبقههای این شعبهها، به این فکر میکردم که از اساس قید سابقه و جمعآوریاش را بزنم تا بالاخره با همراهی چند کارمند یکی از شعبهها کارم درست شد و شهریورماه بیمه بیکاری مقرر شد.
بماند که رفتار یکی از کارمندان اداره کار یکی از مناطق بهقدری زننده و از موضع اهدای صدقه بود که همان دوباری هم که برای انجام امور حضور و غیاب در اداره کار حاضر شدم کلی خودم را لعن و نفرین کردم که چرا همان اول قید پیوستگی سنوات کاری را نزدم. بههرحال روند دریافت مقرری بیمه یکی، دوماهی ادامه پیدا کرد تا متوجه شدم نامه درخواست بیمهام از وزارت ارشاد آماده شده است. بنابراین از ادامه دریافت مقرری بیمه بیکاری منصرف شده، برای پیگیری به صندوق حمایت از نویسندگان، هنرمندان و روزنامهنگاران رفتم که پاسخ شنیدم«فعلا انجام بیمه از سوی وزارت ارشاد متوقف شده.»…«چرا؟!»…«بهدلیل بدهی ارشاد به سازمان تامیناجتماعی!» البته این نوید را هم دادند که بهزودی این مشکل حل خواهد شد و اوضاع به روال سابق برمیگردد.
اما همچنان در بر همان پاشنه میچرخد و نه از تسویهحساب ارشاد و تامیناجتماعی خبری است و نه از فهرست بیمهشدگان جدید. حالا این پرسش بیشتر از گذشته تو ذوق میزند که وزارتخانهای که عهدهدار نقش متولی و حامی روزنامهنگار، نویسنده و هنرمند است آیا بهراستی کفگیر صندوقش تا این حد به ته دیگ خورده که نمیتواند بدهیاش را با سازمان تامیناجتماعی صاف کند؟ اساسا مگر زمانی که قانون بیمهشدن روزنامهنگاران برعهده ارشاد گذاشته شد، منبع تامین مالی آن لحاظ نشد؟ این حجم از بدهی که سر به میلیاردها زده، میراثی است از دولت گذشته که بدون دوراندیشی افرادی را فراتر از ظرفیت وارد صندوق حمایت کرد؛ قبول، اما وزارت ارشاد دولت جدید نباید در سریعترین زمان ممکن راهی برای گشودهشدن گرهی بیابد که با حال و آینده جماعتی سروکار دارد که با کمترینها ساختهاند و همچنان عاشق حرفهشان ماندهاند؟
یقینا این موضوع که صندوق حمایت از هنرمندان، نویسندگان و روزنامهنگاران با گسترش خدمات خود به کانونهای فرهنگی مساجد در بروز چنین مشکلی بیتقصیر نبوده هم از نگاه کسی دور نمیماند؛ اما آیا نباید وزارت معظم فرهنگ و ارشاد اسلامی در جایگاه نهاد بالادستی در عرصه فرهنگ و هنر، آن هم در دولت تدبیر، بیشتر از اینها پاسخگو باشد؟ آیا…؟ ظاهرا تا اینجا حکایت ما و خدمات بیمهای، حکایت کوتاهی دست ما و بر نخیلبودن خرماست ولی همچنان بر این امید میمانیم که شخص رییسجمهور و وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی پاسخگوی حقوق صنفی و مطالبات منطقی این قشر اجتماعی باشند.
شرق