صبر و شکیبایی در مناسبات ما جایی ندارد
شهروندان:
سروش دباغ؛ پژوهشگر ایرانی در حوزههای ادبیات، دین و فلسفه است. وی از شهریور 90 برای تدریس و تحقیقات علمی به تورنتوی کانادا مهاجرت کرد. نزدیک به 2سال و نیم است که عضو شبکههای اجتماعی است و به گفته خودش روزی دوبار به این شبکه اجتماعی سر میزند.
او دارای یک صفحه شخصی و یک صفحه هواداران با بیش از ۴ هزار عضو است. راس یک ساعت مشخص با وی برای گفتوگوی اینترنتی قرار میگذارم؛ با کمی تاخیر میآید اما بیشتر از سه برابر آنچه مقرر شده بود وقت میگذارد. با وی در مورد فرصتها و تهدیدها در این شبکههای اجتماعی به گفتوگو پرداختیم که در ادامه آن را میخوانید:
- آقای دباغ معمولا چقدر زمان صرف شبکههای اجتماعی میکنید؟
روزی دو بار به فیس بوک مراجعه میکنم؛ صبح و شب. در این دو بار، هم پستهای خود را میگذارم، هم به پیامهای شخصی پاسخ میدهم و هم مطالب دیگران را میخوانم. خواندن پیامهای شخصی و پاسخ دادن به آنها در این میان بیشترین وقت را از من میگیرد . برخی از مواقع حجم زیاد این پیامها غافلگیرم میکند، در عین حال میکوشم تا جاییکه میرسم به آنها پاسخ دهم. من علاوه بر صفحه اصلی فیس بوک، پیجی تحت عنوان «سروش دباغ» دارم؛ پستهایم را روی آن صفحه نیز میگذارم. در عین حال پیامهای آن صفحه را نیز به دقت میخوانم و پاسخ میدهم.
- در این میان مخالفان چقدر در مکاتبات و ارتباطات تان سهم دارند؟ بحث منطقی و غیر منطقی هم طبیعتا مطرح میشود برخوردتان با این افراد چگونه است ؟
علاوه بر هموطنان عزیز ایرانی، پیامها و پرسشهای زیادی نیز از افغانستان، عراق و تاجیکستان دریافت میکنم.مخالفان هم زیاد برایم مینویسند. اگر پیام اهانت آمیز نباشد و متضمن پرسشی باشد، معمولا پاسخ میدهم، اعم از اینکه منابعی برای مطالعه معرفی میکنم و یا به اختصار و یا تفصیل پاسخ مینویسم. پیامهایی را هم که متضمن اهانت و ناسزاست، البته بی پاسخ میگذارم و جز دعا برایشان کاری نمیکنم.برخی از پیامها نیز متضمن تهدید هستند. آنها را نیز نادیده میگیرم و از شان عبور میکنم. ولی از حجم اندک ناسزاها و تهدیدها که بگذریم، خوشبختانه، با افراد زیادی که مسئلههای معرفتی و وجودی جدی دارند، در این قریب به ۳ سال در فیس بوک آشنا شدهام و از این بابت خرسندم. خیلی از کسانی که مقالهها و مصاحبهها و فایلهای صوتی مرا خوانده و گوش کردهاند، پرسشها و انتقادات خود را با من در میان گذاشتهاند؛ حقیقتا از آنها استفاده کردهام.
- گفتید در شبکههای اجتماعی برایتان پیام تهدیدآمیز میفرستند! اتفاقی که ما در حجم وسیعتر دیدهایم و در ادامه به آن اشاره میکنیم. چه تهدیدهایی معمولا علیه تان صورت میگیرد؟ آیا تاکنون نمود بیرونی هم داشته است؟
نه، نمود بیرونی نداشته. تهدیدهایی از این دست که اگر روزی شما را از نزدیک ببینیم، چنین و چنان میکنیم…. آنها را هیچوقت جدی نگرفتهام. مشخص هم نیست که از داخل و یا خارج کشور این تهدیدها را دریافت میکنم. بیش از آن، ناسزاهایی است که نثار خودم و خانواده ام، خصوصا پدرم میکنند. آنهم عیبی ندارد حقیقتا، سالهاست با این قضیه آشنایم و بدان عادت کردهام!اوایل قدری ناراحت میشدم؛ اما خوشبختانه مدتهاست دیگر هیچ روی من اثر نمی گذارد و برخی از مواقع فکر میکنم این سخنان مخاطب دیگری دارد و خطاب به من نوشته نشده، به همین سبب از کنار آنها میگذرم. عموم کامنتهایی که زیر پستهایم نوشته میشود را نگه میدارم و حذف نمیکنم؛ مگر متضمن اهانت صریح به شخصیتهای حقیقی و حقوقی باشد. با کامنتهای انتقادی مشکلی ندارم اصلا!
- آقای دباغ در حوزه ادبیات برخی چندان از اینکه یک نویسنده از شبکههای اجتماعی برای انتشار مطلب و یا حتی از تایپ کردن به جای قلم به دست گرفتن بهره ببرد رضایت ندارند. بعضی هم از خطر تاثیرگذاری منفی ادبیات مجازی بر زبان فارسی سخن میگویند. نظر شما در اینباره چیست؟
من مشکلی با تایپ کردن به جای استفاده از قلم ندارم. به نظرم فضای مجازی امکانی را به افراد میدهد تا دغدغهها و ایدههای خود را با دیگران در میان بگذارند. خطر تأثیرگذاری منفی در ادبیات مجازی را هم نمیبینیم.خطری که شبکههای اجتماعی و درمجموع شبکههای مجازی دارند، این است که فرد را به دنبال خود میکشانند و او را از انجام کارهای دیگر باز میدارند. مثلا میزان مطالعه و دیگر کارهای جدی فرهنگی را کاهش میدهند.این خطر جدی است. اگر برای استفاده از شبکههای اجتماعی، شخص برنامهریزی نکند و خود را در معرض این سیل اطلاعات و روابط اجتماعی قرار دهد، البته چنین آثاری را در پی خواهد داشت. بهنظرم باید زمان مشخص و معینی را در شبانه روز به این امور اختصاص داد و نه بیشتر. فیس بوک مانند دیگر شبکههای اجتماعی، حقیقتا آثار و برکات زیادی دارد؛ اما باید به هوش بود و در اختصاص وقت بهآن دقت کرد. برخی از افراد را میشناسم که واقعا به جز خواندن خبرهای شبکههای اجتماعی و پستهای دیگران، در طول ماه مطالعه منظم و جدی دیگری ندارند و نمیرسند فیالمثل کتابی در ادبیات یا تاریخ یا فلسفه یا هنر بخوانند. به نظرم این اصلا درست نیست.
سال ۸۳ حسین رضازاده نامزد دریافت بهترین وزنه بردار قرن شد و برای این اتفاق سایت فدراسیون جهانی وزنهبرداری یک نظرسنجی برگزار کرد. مسئولان وقت فدراسیون، صدا و سیما و دیگر رسانهها همگی بسیج شدند تا مردم را تشویق به رای دادن مجازی آن هم بهصورت چند باره بکنند. تا اینکه لشگرکشی ایرانیان به سایت مربوطه باعث از دسترس خارج شدن سایت و لغو نظرسنجی شد. اما این لشگرکشیها دیگر نهادینه شده بود. از انتخاب محبوبترین بازیکنان جهان و مراسم اسکار گرفته تا وبسایت نشنال جئوگرافی و قضایای خلیج فارس! این اواخر هم صفحات فیس بوک ناسا، المپیک لندن، آقای فابیوس و بازیکنان فوتبال و والیبال و هرکه به نوعی طرف مقابل ایرانیها به صورت مستقیم و غیرمستقیم میشود از گزند این لشگرکشیها و گاه فحاشیها در امان نیست. فکر میکنید چرا ما شهروند خوبی برای دهکده جهانی نیستیم؟
از قضا چندی پیش مطلبی درباره فحاشی به لیونل مسی در روزنامه شرق منتشر کردم. اشاره کردم که خرده فرهنگی در کثیری از کشورهای دنیا در میان اهالی وزرش دوست وجود دارد، مثالی از حوادث خشونتبار فوتبال اروپا زدم، یا دعواهایی که مثلا در ورزشهاکی در کشور کانادا که من زندگی میکنم، به چشم میخورد و تلویزیون نیز آنها را نشان میدهد. در عین حال، نباید مسئله را تحلیل تک عاملی کرد؛ درمجموع در میان ما فرهنگِ مدارا متاسفانه چندان نهادینه نشده و صبر و شکیبایی در مناسبات انسانی دست بالا را ندارد. شما نگاه کنید به نحوه رانندگی ما؛ کم طاقتی ما وقتی ماشینی میخواهد از پارک بیرون بیاید یا از ما سبقت بگیرد.
برایم جالب است فیالمثل که در این مدت که در کانادا هستم، یکبار نشده ببینم وقتی ماشینی دارد به آرامی از پارک بیرون میآید و یا ماشین را عقب و جلو میکند، ماشین عقبی بوق بزند یا شیشه را پایین بکشد و دادو بیداد کند. دریکی از ایمیلهایی که دوستی اخیرا از تهران برایم فرستاده بود؛ در حاشیه یکی از عکسها دیدم، نوشته “پارک= پنچری”. یادم افتاد ۳سال است چنین تابلوهایی را ندیده ام!!! اینجا اگر کسی جلوی پارکینگ دیگری پارک کند، خیلی بعید است که دیگری ماشین او را پنچر کند و از آن تأمل برانگیزتر روی درب پارکینگ خود بنویسید که پارک = پنچری. طاقت و صبر و مدارا و رواداری ما در مجموع کم است. این امر علل متعدد دارد و روانشناسان و جامعه شناسان بهتر میتوانند آنرا تحلیل کنند. چارهای نداریم تا همه دست به دست هم دهیم و این فرهنگ را به کمک هم بسازیم.
امری که زمان میبرد؛ اما به میزان نان شب برای ما ضروری است. بگذارید خاطره ای برای شما نقل کنم. چند ماه پیش در بانک رفته بودم؛ در صف ایستاده بودم تا نوبت من شود و خانمی ایرانی داشت در یکی از باجهها کار خود را میکرد. آنقدر رفتار ایشان غریب بود، که دیگر کسانی که در صف بودند، با تعجب به هم نگاه میکردند: بلند بلند با موبایل خود حرف میزد، با کسی آن طرف خط وسط بانک داد و بیداد میکرد. هم کارمند بانک و هم مشتریانی که در صف ایستاده بودند متعجب بودند از رفتار ایشان و از همه مهمتر اینکه توجه نداشت که وقت دیگران را که در صف ایستادهاند گرفته، و مشغول کارها یا بهتر بگویم دعوای شخصی خود باکس دیگری وسط بانک است.
البته کسی به این خانم آشکارا اعتراض نکرد؛ اما یادم هست خانمی که جلوی من ایستاده بود، برگشت و به من گفت این خانم فرهنگ حضور در بانک را ندارد؛ راست هم میگفت حقیقتا! من هم واقعا چیزی نداشتم بگویم و سکوت کردم. اگر مدارا محوری در ما نهادینه شود، قطعا در رفتار ما در شهر (پولیس) و در تنظیم روابط ما با دیگران به نحو طبیعی بروز خواهد کرد.
- البته از بعد دیگری هم میشود به این تجمع مجازی نگاه کرد و از آن به سود کارهای عام المنفعه استفاده کرد . چندی پیش گروهی از دانشجویان فعال در امور خیریه اقدام به راهاندازی کمپینی کردند که توسط آن یک جوان در آستانه اعدام را نجات دهند. اگر ۱۳ هزار نفر عضو این کمپین میشدند و هرکدام ۱۰ هزار تومان کمک میکردند هزینه دیه این فرد که در ۱۶ سالگی دچار قتل عمد شده بود تامین میشد. نزدیک به ۲۰ هزار نفر اعلام کرده بودند که در این اقدام شرکت خواهند کرد و در نهایت چند روز پیش این جوان با تامین مبلغ ۱۳۰ میلیون تومان از اعدام نجات یافت. فکر میکنید آیا اقداماتی از این دست پتانسیل جایگزینی آن لشگرکشیها را دارند یا مخاطبشان را متفاوت میدانید؟
بله، این خبر خوب را من هم شنیدم؛ اقدام مبارکی بود. همین امر باعث میشود امید خود را از دست ندهیم و از شبکههای اجتماعی استفاده بهینه کنیم. به قول شما میتواند جایگزین آن لشکرکشیها شود. به قول اقبال لاهوری« تو دل گرفته نباشی که عشق تنها نیست». باید امیدوار بود و به قول داستایفسکی به ادامه دادن ادامه داد.به نظرم به اندازه خود میتوان از این رسانه برای حل مشکلات استفاده کرد و بهره برد. در زندگی امروز، شبکههای اجتماعی نقش مهمی بازی میکنند. چندی پیش در دپارتمان ما در دانشگاه تورنتو جلسهای بود، از بخش رایانه دانشگاه دو نفر آمده بودند و برای اساتید توضیح میدادند که چگونه میتوان از شبکههای اجتماعی و توئیتر برای ارتباط بهینه با دانشجویان استفاده کرد؛ برخی از اساتید اکنون از شبکههای اجتماعی استفاده میکنند. چنانکه از ایشان شنیدهام، علاوه بر دانشجویان موظف، دانشجویانی که دانشجوی رسمی کلاس نیستند نیز در مباحثاتِ شبکههای اجتماعی شرکت میکنند، منابع را میخوانند و با دیگران و استاد درس وارد گفتوگو میشوند. مرادم از ذکر این مثال تأکید بر نفوذ این شبکهها ی اجتماعی در زندگی امروزه شهروندان است، باید آنرا جدی گرفت و در جای خود از آن بهره برد.
- در پایان گفتوگو هم یک استتوس برای ما بنویسید.
در خاتمه این گفتوگو، بد نیست استاتوسی را که ۱۵ روز پیش در صفحۀ خود نوشتم و ناظر به آب و هوای آن روزهای تورنتو بود و در آن ذکری از دلتنگی من از روزهای بهاری تهران رفته بود، اینجا بیاورم:روزهای اخیر تورنتو خیلی سرد شده و بارشِ باران چهره دیگری به شهر بخشیده است. بارانی که بر اثر سرمای زیاد بلافاصله تبدیل به یخ شده و روی شاخهها و کابلهای برق و ماشینها نشسته است. از اینرو درختان متعددی در روزهای اخیر شکسته و در کوچه و خیابانهای شهر روی زمین افتاده ؛ برقِ بخشی از شهر نیز چند روزی است که قطع شده.
از سوی دیگر شاخههایی که یخ زده و قندیلهای متعددی که روی آنها نقش بسته، مناظر طبیعی زیبایِ کم نظیری را پدید آورده است.همۀ این اتفاقات در آستانه تولد عیسی (ع) و حلول سال نو رخ داده است. فرا رسیدنِ سالروز تولد حضرت مسیح و سال نو میلادی را صمیمانه به همۀ دوستان تبریک میگویم. امیدوارم که سال خوبی پیش روی همۀ عزیزان باشد؛روزهای اخیر با خود میاندیشیدم که چقدر تفاوت است میان رسیدن سال نو در فرهنگ و آیین ما ایرانیان که با نو شدنِ طبیعت و نفس کشیدنِ زمین و بر زدن شکوفهها و خرمی و طراوت و لطافت و وزش باد صبا و بارش بارانِ مطبوعِ بهاری همراه است؛ در قیاس با سال نویی که در سرمای استخوان سوز زمستان در این سوی کرۀ خاکی سر بر میآورد. این ایام، دلم سخت هوای روزهای بهاری تهران را کرده است…
احسان نادرپور
قانون