اهمیت برنامهریزی در زندگی
شهروندان:
ظرفیت ما برای زندگی خلاق، موفق و شاد به نگرش و طرز تفکر ما بستگی دارد و این امر هم فقط با هدفمندی، برنامهریزی، نظم و تلاش به دست میآید و غیر از این هر راه دیگری فقط بیراهه و عمر تلف کردن است.
روزمرگی و لحظهای زندگی کردن یکی از آسیبهای رایج شیوه و سبک زندگی میانگین جامعه ایرانی است، این در صورتی است که برنامه ریزی خیلی از سختیهای و ناکامیهای زندگی را از بین میبرد و انسان را در مسیر رشد و ترقی قرار میدهد.
تقریبا همه افراد به دنبال موفقیت و شادی در زندگی هستند و این امر را بیشتر در بیرون جستوجو میکنند، در حالی که موفقیت و شادی در زندگی در مجموع در دست خود افراد است. اگر هر فرد برای زندگی خود برنامه داشته باشد گذشته از حوادث استثنایی و خارج از کنترل آدمی، موفق خواهد شد و به شادی خواهد رسید.وقتی از زندگی با برنامه سخن به میان میآید مقصود نظم و هدفمندی است.
ما تنها زمانی میتوانیم در هر مقام و موقعیت رشد کنیم که برای انجام هر کار، به جای مصلحت جویی از دیگران یا استفاده از کتابهای راهنما، با برنامه ریزی خود و اندیشه خلاقانه جلو برویم.زندگی با برنامه و خلاقانه نیازمند آن است که نخست اهداف زندگی مشخص شوند، چرا که بدون هدف سراسر زندگی بیهوده خواهد بود، هر برنامهای تعیین مسیر حرکتی است از یک مبدأ که در آن قرار گرفتهایم به سوی مقصد بدین منظور باید به نکاتی توجه کرد.
تعیین اهداف اصلی، مشخص کردن هدفهای فرعی، کمک گرفتن و مشورت با افراد آگاه، اولویتبندی اهداف اصلی و فرعی، تعیین زمان لازم برای رسیدن به هر یک از اهداف، توجه به توان، استعداد، علاقه و امکانات خود در برنامهریزی، در نهایت قرار دادن کارها و فعالیتهایی که رسیدن به اهداف را ممکن میسازد در برنامه روزانه و هفتگی، ماهیانه و سالیانه.رسیدن به موفقیت در زندگی به نگرش و طرز تفکر ما بر میگردد.
طبیعی است که چنانچه همه چیز بر وفق مراد باشد و امور آنگونه که انتظار است پیش برود، اهداف محقق خواهد شد، اما در واقع هنگام برخورد با موانع و تنگناهاست که ظرفیت آدمی در بوته آزمایش قرار میگیرد و چنانچه در این آزمون سربلند بیرون آید پاداش ارزندهای که همانا شادی است نصیبش میشود.انسان در برخورد با مشکلات باید تردید درباره خود را رها کند و از بدترین موقعیت ممکن، بیشترین بهره را نصیب خود کند و در نامساعدترین موقعیتها، کوچکترین فرصتها را دریابد و از آن در جهت ایده آل و آرمان خود سود ببرد.
کودکان معمولا دنیا را آکنده از بداقبالیها و نابسامانیها تصور نمی کنند. آنان به اندک بهانهای از ته دل میخندند و موانع و تنگناها را زود از سر میگذرانند. اگر روزی یک برف سنگین سبب شود که برنامه شان به کلی به هم بخورد، آن را به بدشانسی خود نسبت نمیدهند. چرا ما در بعضی از جهات از کودکان تقلید نکنیم که طبیعی و ساده زندگی میکنند و به طور غریزی شاد هستند.
زندگی کردن موفق و شاد وقتی به دست میآید که با برنامهریزی از فرصتها و لحظهها برای زندگی ایدهآل به نحو مطلوب استفاده کنیم و نگذاریم روزها از پس یکدیگر گذر کنند و ما هیچ بهرهای از آن نبریم که قطعا در آینده ممکن است خسران بزرگ نصیبمان شود. این امر ممکن نیست مگر با اندیشه و تدبیر درست برای رسیدن به یک هدف که همانا رشد و تعالی که خداوند برای ما چه در بعد مادی و چه در بعد معنوی زندگی در نظر گرفته است. پس باید از لحظه لحظه زندگی استفاده کرد و برای آن برنامه داشت و بدانیم از زندگی چه چیزی را میخواهیم.
حسد، ایمان را میسوزاند
حسد یکی از رذیلتها و بیماریهای درونی است که مورد نکوهش دین و عقل است و آثار زیانبار زیادی دارد. یکی از بیماری های خطرناکی که بسیاری گرفتار آنند و کمتر کسی یافت میشود که از آن پیراسته باشد حسد است که آن را به فارسی رشک میگویند.
حسد هم برای فرد زیان دارد و هم برای جامعه. علمای اخلاق حسد را یکی از نکوهیدهترین صفتها شمردهاند، زیرا حسد دو اثر دارد: از طرفی به حسود زیان میرساند و از طرفی کسی را که به او حسد برده شده است یعنی محسود را در خطر نیستی و نابودی قرار میدهد و بیشتر افراد جامعه در یکی از این دو حالت قرار دارند. حسد در تمام طبقات موجود است و اختصاص به دسته ای مخصوص ندارد هم در طبقات بالا و هم در طبقات پایین یافت میشود.
گمان نرود که طبقه عالی به واسطه برخورداری از ناز و نعمت پاکیزه از حسد است بلکه گرفتاران این بیماری مهلک و خطرناک در این دسته فراوانند. کتاب رسائل الشیعه از امام باقرو امام صادق روایت میکند که: حسد ایمان را میخورد؟ چنانچه آتش هیزم را میخورد. زیرا کوچک ترین مرتبه اظهار حسد بدگویی و غیبت است.غیبت آشکار کردن نقاط سیاه و ضعف دیگران و اسلام آن را از گناهان بزرگ شمرده است.اگر حسود به وسیله غیبت و نشر نقاط ضعف نتوانست به مقصد برسد پا را بالاتر نهاده تهمت میزند و افترا میبندد و به نشر خبرهای دروغین میپردازد. اگر در این راه هم شکست خورد جز سوختن وساختن و خود خوری چارهای ندارد.
حسود همیشه باید از سوزش این نیش درونی بر خود بپیچد و با همه بجنگد. تا هنگامی که مرگ گریبانش را بگیرد پس حسود در تمام مراتب گناهکار است. گذشتن روزگار حسدش را میافزاید و گناهانش بیشتر میشود و ایمانش کمتر میشود آری حسد ایمان را میسوزاند چنانچه آتش هیزم را میسوزاند. گاهی حسد به قدری شدید میشود که حسود را به خودکشی وادار میکند. در مثل است که الاغ مرگ خود را میخواهد تا به صاحبش زیان رسد! نادانی الاغ چنین اقتضا میکند که برای انتقام به زیان قطعی خویش تن دهد تا زیانی مشکوک به صاحبش برسد! بسیار معامله عجیبی است! صد درصد به زیان خود و یک درصد به زیان دیگری! حسود چنین است زیرا رشک چشم وگوشش را بسته است.
حسود شعورش را از میان برده و ادراکاتش را آلوده کرده است. نمیتواند درست فکر کند و تشخیص درست بدهد لذا نقشه هایش در آغاز خودش را میسوزاند وسپس دیگری را.عجیب این جاست که حسود براثراختلال ادراک به چنین وضعیتی خشنود است.چون عقل سالم بر او حکومت نمی کند و این گونه فکر نمونه ای از جنون و دیوانگی است.