ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت

محبت در انتخاب مدیران موهبت الهی را به خطر انداخت

شهروندان:
در دنیای امروزی توسعه‌پایدار و محیط‌زیست به یکدیگر گره خورده‌اند. دیگر نمی‌شود یکی را قربانی آن یکی کرد. اما در ایران اوضاع فرق دارد. سدسازی نماد توسعه شده است و البته مخرب بزرگ محیط‌ زیست.

هادی کیادلیریدرخصوص رابطه توسعه‌پایدار با محیط‌زیست در ایران با دکتر ‌هادی کیادلیری، رئیس دانشکده کشاورزی و منابع طبیعی واحد علوم و تحقیقات تهران که همزمان چندسالی است، رئیس انجمن جنگلبانی کشور نیز هست، گفت‌و‌گو کردیم. او که هم چهره‌ای علمی است و متخصص در حوزه توسعه‌پایدار و هم فعالی مدنی است و دوستدار محیط‌زیست، درباره روند جهانی آشتی توسعه با محیط‌زیست صحبت کرد و مشکل ایران را در نحوه مدیریت، عدم تخصص مدیران و عدم تامین اعتبارات از سوی دولت دانست و معتقد است که هنوز در اول راه توسعه‌یافتگی هستیم و دنیا هم دارد روز به روز فاصله‌اش را بیشتر می‌کند و ما برای کم کردن این فاصله باید از مدیران متخصص و طرح آمایش سرزمین برای شناخت پتانسیل‌های توسعه کشور استفاده کنیم.

در این مصاحبه، ‌گریزی هم زدیم به فجایع زیست‌محیطی و مخصوصا ماجرای سد شفارود که هنوز سازمان محیط‌زیست نتوانسته جلوی ساخت سد را بگیرد.

  • برنامه‌های ۵ساله‌ای که در ایران نوشته شده و سند چشم‌انداز تا چه اندازه منطبق با معیارهای توسعه‌پایدار است؟

خیلی‌کم. در بعضی از مواد و برنامه‌ها نیز شاخص‌های توسعه‌پایدار دیده شده اما به آن عمل نشده است. مثلا در بخش منابع‌طبیعی و محیط‌زیست خیلی از روش‌های درمانی مشخص شده اما یا این روش‌ها ناقص اجرا شده یا اصلا اجرا نشده است. در هرصورت شاید در برنامه‌های توسعه و سند چشم‌انداز دورنمایی از توسعه‌پایدار ترسیم شده باشد اما در عمل شاهد موفقیتی نبودیم. دلیل عملیاتی‌نشدنش هم این است که این برنامه‌ها نیاز به زیرساخت دارند. اولین کاری که باید انجام شود این است که هیچ سرزمینی تنها یک هدف خاص را دنبال نمی‌کند.

یعنی این‌طور نیست که کشور فقط با یک وسیله و به دنبال توسعه در یک حوزه باشد. زمانی توسعه‌پایدار اتفاق می‌افتد که شما تنوع در محصولات داشته باشید. ما متاسفانه این تنوع را نداریم. حال شاید در یک منطقه‌ای اهداف مختلفی وجود داشته باشد اما به‌خاطر گستردگی کار ابزار عملیاتی‌کردنش وجود ندارد. پس می‌آیند اهداف‌محوری را شناسایی می‌کنند. حال برای تعریف اهداف‌محوری و توجه به اهداف دیگر نیاز به طرح آمایش سرزمین دارند. این گام اول برنامه‌ریزی است اما ما در ایران متاسفانه این کار را نکردیم تا بدانیم براساس داده‌های آمایش سرزمین هر منطقه‌ای چه پتانسیلی دارد و به چه هدفی می‌تواند برسد. درباره توسعه‌پایدار جسته گریخته حرف‌هایی زده شده اما یک راه‌حل اساسی و بنیادین مطرح نشده است.

  • و در این‌جا دولت متولی اصلی است…

صددرصد. اصلا مدیریت حرف اول را می‌زند. شما شاید متخصصان زیادی داشته باشید اما در نبود مدیریت عین چرخ‌دنده‌های جدا از هم می‌مانند. مدیریت باید این متخصصان را با هم ادغام و مجموعه‌ای را درست کند تا آنها سیستمی را راه‌اندازی کنند. هرچقدر هم که توسعه باید از لایه‌های پایین و آگاهی‌رسانی به مردم شروع شود اما یک دولتی می‌خواهد که همین فرآیند را برنامه‌ریزی و اجرایی کند. در هر کشوری شاید شاخص‌های فرهنگی متفاوت باشد اما در تمام کشورها این دولت‌ها هستند که باید سطح فرهنگ عمومی را ارتقا دهند. در کل دولت است که باید برنامه‌ریزی کند و مسئول اصلی توسعه در هر کشوری است.

  • آیا شما عزمی در این راستا در دولت یازدهم می‌بینید و می‌توان با این دولت امیدوار به حل بحران شد؟

امید که هست چون اصولا ما با امید زنده‌ایم. اما مشکل اینجاست که معضلات زیست‌محیطی خیلی بیشتر از امید ما است. به هرحال در مملکتی زندگی می‌کنیم که بیش از ۹۰‌درصد مساحتش خشک و نیمه‌خشک است. آب یعنی آبادانی اما به شدت با کمبود آب مواجه هستیم. برای حل مشکلات عزم ملی لازم است و اگر عزم ملی وجود داشت باید در ۲ چیز نمود پیدا می‌کرد. یکی ظرفیت‌های قانونی و دیگری میزان اعتبارات. اما متاسفانه ما برای رسیدن به توسعه‌پایدار روی این ۲ اصل زیاد کار نکردیم. من امیدوارم که برای اصلاح امور در گام اول از کارشناسان و متخصصان فنی استفاده و طرح آمایش سرزمین نوشته شود و در گام دوم برای اجرایی‌کردن اهداف طرح آمایش اعتبارات لازم اختصاص داده و محیط‌زیست و منابع‌طبیعی حفظ شود. مطمئن باشید که حفظ طبیعت فقط با دلسوزی امکان‌پذیر نیست بلکه باید اعتبارات مناسب اختصاص داده شود.

به‌عنوان مثال، آیا می‌توان منابع طبیعی کشور را – که ۸۰‌ درصد کشور را شامل می‌شود – با یک‌صدم بودجه کشور اداره کرد؟ با این امکانات توسعه‌پایدار محقق نمی‌شود. اینجاست که میزان اراده دولت معلوم می‌شود. وقتی قوانینی وضع می‌شود که به سود متجاوزان است آیا می‌توان صحبت از اراده دولت مبنی بر توسعه‌پایدار کرد؟ ما امیدواریم چه در حوزه قانون‌گذاری و چه در حوزه تامین اعتبار اراده دولت را ببینیم و فقط کارهای خوب را در صحبت‌ها و شعارها نبینیم وگرنه تمام انسان‌ها دلشان می‌خواهد طبیعت حفظ و پیشرفت حاصل شود اما آنچه که مهم است، اراده است. شاید دولتمردان ما تاکنون بیشتر درگیر مسائل درآمدهای نفتی بودند. یعنی دولت دلش همواره به نفت خوش بوده. از طرفی مردم هم دغدغه‌شان مسائل دیگری بوده است. این بی‌توجهی چه از سوی دولت و چه از سوی مردم باعث شد که مشکلات عدیده‌ای در حوزه محیط‌زیست به وجود بیاید.

  • با ذکر تمام این موارد چاره کار برای برون‌رفت از این معضلات با توجه به روی کار آمدن دولت آقای روحانی چیست؟

ما این‌قدر در انتخاب مدیران محبت به خرج دادیم که موهبت الهی را به خطر انداختیم. ما نباید مسائل محیط‌زیست و طبیعت را سیاسی ببینیم و به لحاظ فنی به این موارد نگاه کنیم و افرادی را در رأس امور بگذاریم که به دور از تعلقات سیاسی‌شان، متخصص باشند. حال خودتان قضاوت کنید افرادی که در بدنه سازمان‌های متولی‌اند تا چه اندازه متخصص هستند. مثلا به وضع منابع طبیعی نگاه کنید. همه ارگان‌ها می‌خواهند از منابع طبیعی نفع ببرند اما وقتی معضلی بزرگ در کشور ایجاد می‌شود که حلش عزمی ملی می‌طلبد، هیچ ارگانی پا پیش نمی‌گذارد. نگاه در سطح دولت باید به صورت ریشه‌ای و بنیادی عوض شود.

  • خب مشکل اینجاست که این نگاه چگونه باید تغییر یابد؟

تا آگاهی چه در بین مردم و چه در بین دولتمردان نباشد، این نگاه نیز تغییر نمی‌یابد. وقتی فردی به‌عنوان مدیر انتخاب می‌شود اما تخصص لازم را ندارد، تعهد هم نخواهد داشت و نباید هم داشته باشد. مثل یک ظرف چینی می‌ماند که دست کودکی می‌دهید و می‌زند آن را می‌شکاند. شما که نباید آن کودک را سرزنش کنید چون کودک که آگاهی ندارد تا تعهد داشته باشد. پس تخصص داشتن در گام اول امر بسیار مهمی است.

  • با این تفاسیر فکر می‌کنید دیگر کار از کار گذشته یا این‌که همچنان می‌توان به توسعه‌پایدار رسید؟

کار از کار نگذشته. هروقت جلوی ضرر را بگیریم منفعت است اما هزینه‌ها خیلی‌ بالا رفته است و روز به روز هم بیشتر خواهد شد. نمی‌توانیم دست‌روی‌دست بگذاریم و شاهد نابودی سرزمین‌مان باشیم. طرف در حال‌احتضار هم که باشد، باید به‌عنوان متخصص بر بالینش باشیم تا بلکه راهی برای نجاتش بیابیم. از طرفی سرزمینی که ما در آن زندگی می‌کنیم پتانسیل بالایی برای توسعه‌یافتگی دارد. ما کلی منابع داریم که با شناخت‌شان می‌توانیم مطمئنا کاری انجام دهیم ولی به شرط آن‌که این کار توسط افرادی انجام پذیرد که آگاهی و تخصص کافی انجام این کار را داشته باشند و نگاه سیاسی را از این حوزه خارج کنند.

  • آیا شما در رأس وزارتخانه‌ها و سازمان‌های دولتی چنین مهمی را می‌بینید؟

چه بگویم. فقط می‌توانم امیدوار باشم که این‌گونه باشد یا به این سمت پیش رویم.

  • بحث دیگری که می‌خواهم مطرح کنم این است که سدسازی در ایران نماد توسعه‌یافتگی شناخته شده است. آیا قبول دارید هر دولتی که در ایران به‌عنوان دولت توسعه‌گرا بر سر کار آمده، اولین کاری که کرده ساختن سد بوده است؟

بله، سد یک زمانی در دنیا هم شاخص توسعه بوده است اما مانند خیلی چیزهای دیگر که مشمول مرور زمان شده‌اند، سدسازی هم دیگر از رونق افتاده است و نماد توسعه محسوب نمی‌شود. امروزه این سوال را مطرح می‌کنند که اصلا سد برای چه باید ساخته شود؟ اگر به خاطر جمع‌آوری آب است که همین امسال طبق آمار تنها ۳۰‌درصد آب‌ها پشت سدها جمع شدند. در ایران با توجه به تعداد زیاد سدها ما دچار کمبود آب شده‌ایم. یعنی سد نتوانسته مشکل کم‌آبی را حل کند. سد دیگر شاخص توسعه نیست. اتفاقا امروزه سدسازی کار اشتباهی محسوب می‌شود.

رودخانه‌ها رگ‌های حیاتی کشور هستند که به سراسر مناطق خون‌رسانی می‌کنند و سدها این رگ‌ها را قطع می‌کنند. آیا با این وصف سد می‌تواند علاج کار باشد و نماد توسعه. ما در کشوری زندگی می‌کنیم که میانگین بارش باران سالیانه‌اش ۲۵۲میلی‌متر است. این رقم یک‌سوم میانگین بارش سالیانه جهانی است. میزان آب مورد نیاز ایران حدود ۱۳۰‌میلیارد مترمکعب در ‌سال است، بعد ۹۲‌درصد همین مقدار کم نیز برای کشاورزی مصرف می‌شود.

درحالی‌که اگر بررسی کنند شاید به این نتیجه برسند که بسیاری از مناطق این سرزمین اصلا به درد کشاورزی نخورد. یا در بسیاری از مناطق شاید بتوانیم به جای کشاورزی به سمت صنعت برویم. شاخص توسعه در گذشته شاید اول دامداری بوده و بعد کشاورزی اما الان صنعت و صنعت‌های مدرن جایشان را گرفته است. ما باید هدف‌هایمان را بشناسیم. ما سد می‌سازیم که آب داشته باشیم وقتی آبی ندارید، روی چه رودخانه‌ای سد می‌سازید. یکی از دلایلی که تمام آبخیزهایمان دارد دچار مشکل می‌شود و جنگل‌هایمان خشک می‌شوند، همین سدسازی‌ها و خشک‌کردن رودها است.

سدسازی منجر به هدررفت سفره‌های آب زیرزمینی می‌شود. ما حقابه‌ای برای طبیعت درنظر نگرفتیم. ۹۲درصد برای کشاورزی، ۶‌درصد برای آشامیدن و ۴‌درصد برای صنعت. برای طبیعتی که بستر حیاتمان است و آب به ما می‌رساند، حقابه‌ای قایل نشدیم. می‌آیند بستر را از بین می‌برند تا به چه چیزی برسند؟ به یک سود کوتاه‌مدت؟ آیا ارزش دارد وقتی در بلندمدت خسارت بزرگی را به خود، سرزمین و انسان‌های دیگر می‌رسانید؟ ما ۹۲درصد برای کشاورزی سهمیه آب در نظر گرفتیم اما ۷۵‌درصد هدررفت آب در بخش کشاورزی داریم. این رفتار به بخش کشاورزی نامش توسعه نیست.

توسعه این است که کشاورز را با توجه به هرآنچه که دارد، توانمند کنیم. ما عرصه‌های طبیعی کشاورزی را زیاد کردیم اما آبی نداشتیم که به کشاورز بدهیم. ما مدام می‌خواهیم از رگ این سرزمین خون بکشیم اما دیگر نمی‌توانیم. بعضی‌ها می‌گویند ما به ۳۰‌درصد آب بیشتری برای کشاورزی نیاز داریم اما نمی‌آیند بررسی کنند که شاید اصلا، اصل و ماهیت کارشان اشتباه باشد و نیازی به کشاورزی در بسیاری از مناطق این سرزمین وجود ندارد چون توانش وجود ندارد و پتانسیلش نیست و به جای آن پتانسیل پیشرفت در حوزه‌های دیگری مانند صنعت را دارد. از طرفی در این سرزمین از میزان آب روز به روز دارد کاسته می‌شود و دیگر نمی‌توان در بسیاری از مناطق کشاورزی کرد. در‌سال ۱۹۵۶ برآورد شده بود که ظرفیت آب سرانه هر ایرانی حدود ۷ هزار مترمکعب بوده است اما الان شده ۱۸۰۰ میلی‌متر و پیش‌بینی می‌شود تا ‌سال ۲۰۲۰ به ۱۳۰۰‌میلی‌متر مکعب می‌رسد.

این نشان می‌دهد که ظرفیت آب ما دارد کم می‌شود و نمی‌توانیم روی سیستم‌هایی کار کنیم که به آب خیلی‌زیاد نیاز دارند. یا باید در سیستم آبرسانی اصلاحاتی انجام داد یا اهداف‌توسعه‌ای کشور را تغییر داد و از توسعه کشاورزی به سمت توسعه صنعتی یا توسعه در هر حوزه دیگری که به آب کمتری نیاز دارد، حرکت کرد.

  • توسعه کشاورزی در این مملکت همواره یکی از اولویت‌های مهم حاکمان و دولتمردان بوده است. چه از دوره پهلوی اول و برنامه‌های عمرانی‌اش و چه بعد از انقلاب و برنامه‌های ۵ساله توسعه که اهمیت زیادی برای توسعه کشاورزی قایل شدند اما موفقیتی حاصل نشد. حال آیا ما باید کلا قید توسعه کشاورزی را بزنیم یا این‌که به فکر تامین منابع آبی یا جلوگیری از هدررفت آب و اصلاح سیستم تامین آب و آب‌رسانی در کشور باشیم و همزمان توسعه کشاورزی را در مناطق مستعد ارتقا دهیم و در جهان یکی از قطب‌های تولید محصولات کشاورزی باشیم؟

ما ابتدا باید توسعه کشاورزی را تعریف کنیم. آیا توسعه کشاورزی همان توسعه اراضی کشاورزی است؟ اگر فکرمان این بوده باشد که تا به حال هم همین بوده، غلط است. توسعه کشاورزی یعنی توانمند ساختن کشاورزان و مدرن‌کردن کشاورزی توسعه کشاورزی یعنی اصلاح الگوهای مصرف آب، اصلاح الگوی کشت و خیلی چیزهای دیگر. همین الان در شمال کشور بهترین زمین‌های کشاورزی را داریم اما اکثریت‌شان تبدیل به ویلا و کارخانه و ساخت‌وسازهای دیگر شده است. آنهایی هم که ساخت‌وسازی در آن ایجاد نشده به امان خدا رها شده‌اند.

چون کشاورزان توانایی کشاورزی ندارند.ما این مشکلات را رها کرده و رفتیم در جاهای خشک و بیابان‌ها مردم را تشویق به کشاورزی کردیم. خب این یک برنامه کاملا بی‌بهره است. مثلا ۸۵۰‌هزار هکتار جنگل‌های غرب را شخم می‌زنیم تا کشاورزی کنیم. هر هکتار گندمی که می‌خرند حدود ۲۰۰‌هزار تومان است اما صدها برابر این سود، ضرر می‌دهیم. این چه نوع توسعه کشاورزی است. با این سیاست‌ها ما در کدام محصول به توسعه رسیدیم؟ اگر در گندم هم بود که خودکفایی کشور به یکی دو‌سال هم نرسید و دوباره متکی به واردات شدیم. اینها نشان می‌دهند که ما راه توسعه را اشتباه رفتیم.

  • راه درستش چیست و دولت چه کار باید بکند؟

ما باید هدف‌گذاری‌مان را تغییر دهیم. باید آمایش سرزمین داشته باشیم. باید ارزیابی توان داشته باشیم. الزاما همه‌جا نباید کشاورزی شود، الزاما همه‌جا نباید صنعتی شود، الزاما همه‌جا نباید توریست را بکشانیم، الزاما همه‌جا همه پتانسیل‌ها را با هم ندارد. ما باید پتانسیل هر منطقه‌ای را بشناسیم و براساس این شناخت برنامه‌ریزی و هدف‌گذاری کنیم. راه توسعه از اینجا شروع می‌شود.

  • سال‌هاست که صحبت از طرح آمایش سرزمین است اما آیا دولت کلید عملیاتی شدنش را زده؟

طبیعی است که انجام نشده چون اگر قرار بود انجام شود، باید تا به حال انجام می‌شد و ثمراتش را می‌دیدیم. شما اراده دولت را در وضع قوانین و تامین اعتبارات می‌بینید. وقتی اینها را بررسی می‌کنید، می‌بینید فقط حرف بوده و شعار. توسعه‌پایدار هم در این سرزمین تبدیل به یک دروغ بزرگ شد. هر مدیری صحبت از توسعه‌پایدار می‌کند اما برنامه‌هایش هیچ بویی از توسعه‌پایدار نبرده است. ما ظاهرا اصلا تعریف توسعه‌پایدار را نمی‌دانیم که چیست.

  • عجیب است که این‌گونه است. وقتی همه صحبت از توسعه‌پایدار می‌کنند اما هیچ برنامه‌ای برایش اتخاذ نمی‌کنند. حتی دولت‌هایی که شعار توسعه می‌دهند. چرا؟

چون ما به تبعات اقدامات‌مان در کوتاه‌مدت فکر می‌کنیم. یعنی در همان زمان تصدی مسئولیت. به این فکر نیستیم که باید برنامه‌ریزی بلندمدت داشته باشیم. این دیگر تبدیل به فرهنگ شده است. این دیگر معضل فرهنگی ما است که حاضر نیستیم در دوران تصدی مسئولیت دچار چالش شویم. سودجویی‌ها را نیز نباید فراموش کنیم به همراه عدم نظارت بر کارها. یکی از حلقه‌های مفقود شده در بحث توسعه، همین امر نظارت است. اگر هم نظارت است شاخص‌های نظارت غلط است و اصل نظارت در حد حرف است. ما دچار روزمرگی شده‌ایم و در این حالت کار می‌کنیم.

  • به موضوع سدها برگردیم. وضع سدسازی در دنیا به چه شکل است؟

الان دارند سدها را در دنیا خراب می‌کنند. مطالعات‌شان نشان می‌دهد که این سدها علاوه بر ضررهای محیط‌زیستی و مالی، آسیب‌های فرهنگی فراوانی داشته و فرهنگ‌های بومی پایین‌دست را تخریب کرده. پوشش گیاهی نابود شده است. اکوسیستم نابود شده و درنهایت چرخه‌حیات دچار آسیب شده است. ببینید! طبیعت نمی‌تواند خودش را با ما سازگار کند. این ما هستیم که صاحب عقل و شعور هستیم. پس ما باید به فکر طبیعت باشیم و به آن ارجحیت دهیم. زمانی فکر می‌کردند، عقل بشر می‌تواند طبیعت را به کنترل خودش دربیاورد اما اینک فهمیده‌اند که عقل بشر آنقدرها هم قوی نیست که بتواند چنین کاری کند. نمونه‌اش نیروگاه اتمی ژاپن بود که با یک زلزله و سونامی ویران شد و آن آسیب‌های وحشتناک را به کشور و مردم رساند.

  • با آن‌که دنیا دیگر به فکر سدسازی نیست پس چرا دولت‌ها در ایران تا این اندازه تمایل به ساختن سد دارند تا توسعه‌یافته قلمداد شوند؟

این سوال را باید از خود دولتمردان بپرسید. اما نتیجه غلط یا درست بودنش را باید در وضع امروز جست‌وجو کنیم که کاملا هم مشخص است.

  • دولت جدید هم با معضل سدها روبه‌رو است. نمونه‌اش سد شفارود که مجوز ساختش در دولت قبلی صادر شد و دولت جدید با آن مخالفت دارد. اما ظاهرا زورش به شرکت سازنده سد نمی‌رسد و دوستداران طبیعت را به خاطر خطر زیرآب رفتن قسمتی از جنگل‌های شمال در بلاتکلیفی قرار داده. دلیلش چیست که یک دولت با آن همه عظمت و توان قانونی نمی‌تواند جلوی یک ساخت‌وساز را بگیرد؟

سد شفارود یکی از بزرگترین معضلات زیست‌محیطی امروزه کشور است. این سد در منطقه‌ای ساخته شده که پرباران و پرآب است. منطقه‌ای است که صدها سال به کشاورزی مشغول بودند اما الان چندین‌سال است که کشاورزان زمین‌هایشان را رها کرده‌ و فروخته‌اند و به جایش سودجویان ویلا ساخته‌اند. این تغییرکاربری که به خاطر کمبود آب نبود که حال دولت بیاید سد بسازد تا بلکه آب کشاورزی را تامین کند. الان در آن منطقه اصلا کشاورزی ارزش اقتصادی ندارد. این‌که محیط‌زیست در مقابل این فاجعه سکوت کرده را باید از مدیرانش بپرسیم. شرکت سازنده سد یعنی مهاب‌قدس در جوابیه‌اش می‌گوید چون جنگل‌ها مخروبه هستند ما داریم سد می‌سازیم. آیا این هم شد توجیه؟ آمدند و گفتند ما می‌خواهیم جنگل را جوان کنیم.

کسی نیست به اینها بگوید اصلا تخصص شما جوان کردن جنگل‌هاست؟ اصلا ارزش جنگل‌های شمال به کهنسالی‌شان است. محیط‌زیست باید پاسخگو باشد چرا به این شرکت مجوز داده و اگر نداده چرا اینها کار را شروع کردند. اینجا معضل مدیریتی پیش می‌آید. این مدیران محیط‌زیست هستند که باید درست تصمیم می‌گرفتند و بگیرند. الان هم شنیدم که مدیران شرکت مهاب‌قدس با مسئولان محیط‌زیست به توافق رسیدند که ارتفاع تاج را پایین بیاورند. اما همین مدیران محیط‌زیست از صاحبان آن شرکت نپرسیدند که اگر ارتفاع پایین بیاید دیگر چه توجیهی برای ساخت سد هست؟ ما اینجا ضعف مدیریت داریم. ضعف مدیریت نیز یکی از موانع توسعه‌پایدار است.

  • یعنی محیط‌زیست نتوانسته حکم تخریب سد را بگیرد و شرکت سازنده را وادار به تخریب کند؟

خب اگر می‌توانست که تا به حال این کار را می‌کرد. یا ساخت سد را پذیرفته که اگر این‌گونه باشد باید مردم را قانع کند براساس چه شاخص‌هایی پذیرفته؟ براساس همان شاخص‌هایی که دریاچه ارومیه را به وضع امروزش انداخت؟ آیا شاخص‌هایش ۲۰‌سال آینده را مدنظر دارد؟ یا این‌که ساخت سد را نپذیرفته که بازهم باید از سازمان محیط‌زیست و سازمان جنگل‌ها پرسید که آیا نباید از حق قانونی‌شان استفاده کنند. در همین موارد است که اراده دولت مبنی بر توسعه‌پایدار مشخص می‌شود. مثال دیگری می‌زنم. در قانون آمده اگر سازمان جنگل‌ها با اکتشاف معدن مخالفت کرد، پرونده به کمیسیونی می‌رود که سازمان جنگل‌ها از بین ۵رأی تنها یک رأی دارد. رأیی که وتو‌کننده نیست. درحالی‌که رأی سازمان جنگل‌ها و سازمان محیط‌زیست باید وتو‌کننده باشد. در این وقایع میزان عزم یک دولت قابل تشخیص است.

  • آیا منافع مالی و مادی هم در قضیه سدسازی‌ها و تاکید بر سدسازی دخیل است؟

شما فکر می‌کنید برای رضای‌خدا این همه در ساختن سد پافشاری می‌کنند؟ مطمئنا که منافع مالی افراد و شرکت‌ها در این همه پافشاری دخیل است.

  • این ترجیح منافع مالی افراد و گروه‌ها بر منافع ملی در بحث توسعه‌پایدار هم دیده می‌شود؟

وقتی مثلا شرکت‌های بهره‌برداری در دل جنگل پروژه‌ای توسعه‌گرایانه را پیش می‌برند درحالی‌که مردم اطراف آن منطقه روز‌به‌روز فقیر‌تر می‌شوند آیا آن پروژه در راستای توسعه کشور است.

بابک مهدیزاده

شهروند