زمانی برای آموزش و آموختن
شهروندان:
جایگاه آموزگار زمانی اهمیت بیشتری مییابد که وی بکوشد نه تنها با دانش و تخصص، بلکه با افزایش عقلانیت خود انسانهای فرهیختهای بسازد. کار آموزگاری سخت و همزمان پیچیده است؛ چون آینده کودکان دانشآموز در دست آنان است. یک آموزگار با روح بزرگوار خود میتواند تحول سترگی در یک مدرسه به وجود آورد.
نقش بنیادین آموزگاران(این مجریان آموزش عمومی) و نخستین الگوهای نسل جوان، بر کسی پوشیده نیست. برای همین در کشورمان ۱۱ اردیبهشت «روز معلم» خوانده شده است تا علاوه بر قدردانی از تلاش و خدمات ارزشمند معلمان، برای بهبود وضعیت آنان که همیشه با کاستیهایی همراه بوده است، گامی برداشته شود.
فرهنگیترین ماه ایرانی
استاد ابراهیم جعفری- مدرس دانشگاه معتقد است: اردیبهشت، فرهنگیترین ماه ایرانی است؛ زیرا افزون بر روزهای معلم و کارگر و بزرگداشت سعدی، شیخ بهایی، شیخ صدوق، خیام نیشابوری، شیخ کلینی، فردوسی، همچنین روز جهانی ارتباطات و روابط عمومی نیز در اردیبهشت ماه تعیین شده و نمایشگاه بزرگ کتاب در همین ماه برگزار میشود، تا یادآوری کند که زندگی بیکتاب، پوچ است!
وی میافزاید: نخست به روان استاد شهید مرتضی مطهری درود میفرستم و ارادتم را پیشگاه دیگر آموزگاران پاکنهاد و فرهیخته که عاشقانه چو شمع میسوزند برای روشنیبخشی به محفل دیگران، ابراز میکنم. این هفته فرصت گرانبهایی است برای قدردانی از کسانی که در انجام رسالت خویش، به بازکردن گرههای ذهنی دانشآموختگان (از مدرسه تا دانشگاه) میپردازند. خوشبختانه ایرانزمین از دیرباز آرمانشهری فرهنگی بوده است و برخورداری از این ویژگی را وامدار بزرگان ادب و هنر خود در طول تاریخ است. از اینرو آموزش و پرورش کشورمان این افتخار را دارد تا به یمن پیشینه درخشان علمی هموطنانمان، در راه آموزش بهینه افراد، قدم بردارد.
جعفری در ادامه گفتوشنود با خبرنگار ما می گوید: من در روند آموختههای خویش از وجود برخی آموزگاران تاثیرگذار در مدرسه و دبیرستان و دانشگاه برخوردار بودهام که همهجا از آنان به نیکی یاد میکنم و ای دریغ که برخی از آنان درگذشتهاند.
این مدرس دانشگاه معتقد است: بیگمان اینک لزوم بازنگری در فلسفه آموزش و پرورش در سطوح خرد و کلان احساس میشود؛ همانگونه که در مراکز آموزشی کشورهای جهان نیز تغییرات بنیادینی را گواهایم.
بر پایه دیدگاههای سازمانهای معتبر جهانی مانند یونسکو، از هدفهای آموزش و پرورش است که شهروندان با حقوق و وظایف خود آشنا شوند و عضویت در نهادهای اجتماعی و رفتارهای دموکراتیک را بیاموزند. توانمندسازی دانشآموزان که از لحاظ نظری و عملی قادر به برقراری ارتباط با محیط پیرامون خود باشند از این دیگر اهداف است؛ و یا این که آموزشها بر پایه خلاقیت انجام گیرد و نقد و تفکر انتقادی موضوعیت یابد.
تبدیل آموزش سکوت به هشیارسازی
«آیا آموزشهای مخزنی یا بانکیِ متکی بر محفوظات و معلومات انباشته شده، توانایی پاسخگویی به ضرورتهای گوناگون جهان پیش روی ما را دارد؟»
جعفری با بند پرسشی بالا، میافزاید: ما هراندازه به لحاظ تئوری غنی باشیم، از دانش جهانی بینیاز نیستیم و در کنار همه درونداشتهای خود، بد نیست اگر از تفکرات اندیشمندان دیگر بهرهمند شویم که در مسیر مبارزه خود با آموزش و پرورشهای وابسته به استعمار، رنج تبعید را به جان خریدهاند.
این مدرس دانشگاه میگوید: «پائولو فریره» در کتاب آموزش ستمدیدگان از تبدیل «آموزش سکوت» یا «انفعال در برابر آموختن» به «هشیارسازی» یا «پرسشگری در آموختن» سخن میگوید. به نظر او در مدارس جدید، شبکههای آموزشی«مبتنی بر انقیاد» جای خود را به «آموزش مبتنی بر مشارکت و نقد» میدهد تا دانشآموختگان، توانایی حل مسائل پیرامون خویش را بیابند.
جعفری میافزاید: «فریره» به جای واژه «تفکر» از «تعمق» استفاده میکند و در مقام منتقد از آموزش و پرورش متداول میگوید: «آموزش و پرورش، تبدیل به نوعی عمل ذخیرهسازی شده است که در آن دانشآموز: ذخیرهکننده؛ و معلم ذخیرهسپار است و به جای ارتباط دو جانبه، معلم مطالبی ارائه میکند که دانشآموز صبورانه آنها را دریافت، حفظ و تکرار میکند. بیگمان روش طرح مساله مطرحشده از سوی فریره، مستلزم تبادل عقاید از راه “گفتو شنود” است؛ به گونهای که آموزگار و شاگرد هردو در “آموزش نقادانه” همراه یکدیگرند و به این ترتیب آنان به تفکر انتقادی درباره زندگی خود برانگیخته میشوند. در این راه معلم باید از نقش سنتی(انتقال معلومات) فاصله گیرد و به روحیه «تسهیلگری» (Facilitation) نزدیک شود.
کلاس درس در عصر ارتباطات
از جعفری، مدرس ارتباطات میخواهم با نقل خاطرهای، گریزی به گذشته بزند. وی میگوید: در درس علوم کلاس پنجم دبستان که به نقش لالهگوش در تعیین جهت صدا اشاره شده بود، از برادرم خواستم مطلب را برایم توضیح دهد. فردایش که معلم از بچهها خواست نقش لاله گوش را توضیح دهند، کسی جرئت نکرد؛ و من در آن جو معلمسالاری با ترس، انگشتم را بالا بردم و پاسخ دادم.
وی در ادامه گزاره ارتباط دوسویه میافزاید: کلاس در دوره عصر ارتباطات، باید به مکانی برای گفت و شنود و مکانی برای آموختن و آموزش تبدیل شود تا در روند آن هم آموزشدهنده (معلم) و هم آموزشگیرنده (دانشآموز) همزمان بیاموزند، چنان که در بینش اسلامی نیز هر دو اینان فراگیرندهاند.
آموزش و پرورش امروز باید راهها را گشوده نگه دارد تا دانشآموختگان به سوی اهدافشان سیر کنند، نه این که بکوشد آنان را به هدفهایشان برساند! به جای «راه نشان دادن» به انسان مدرنِ خوداندیش امروز – که همه چیز را در ظرف عقل و اندیشه خود، به تجربه و شناخت در میآورد- باید فقط «راهانداختن» وی در مد نظر باشد.
وی معتقد است: در روش آموزش گذشته، بستگیِ میان معلم و شاگرد، یکسویه و عمودی بوده و یادگیرنده در جایگاه پذیرندهای منفعل قرار داشته است؛ اما اینک آموزش، فرآیندی برای کشف نیروهای درونی و به فعلیت رساندن قابلیتهای دانش آموختگان است که مگر با برقراری روابطی دوسویه(معلم/دانشپژوه) قابل دستیابی نیست.
به جعفری میگویم: در میان صحبتهای خود، اشاره به دو تسهیلگر کردید.
«بله. سال ۱۳۶۹ که افتخار خدمتگزاری به مردم کردستان را داشتم، بنا شد جشنوارهای متشکل از هنرمندان، شاعران و چهرههای فرهیخته روستایی کل کشور در سنندج برپا شود. من نیز مامور رفتن به تهران برای دعوت از صاحبنظران حوزه فرهنگ روستایی شدم و در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران با زندهیاد استاد باستانی پاریزی دیدار کردم. این معلم دوستداشتنی نزدیک به یک ساعت از وقت گرانبهایش را به گفتو شنود با من پرداخت و از تجربیات ارزندهاش درباره فرهنگ روستایی گفت؛ که برایم بسیار دلپذیر آمد و امروز در مییابم که لقب “تسهیلگر” چقدر برازنده این دانشمند است.
جعفری در ادامه خاطراتش میافزاید: همچنین سال ۱۳۷۶هنگام نگارش پایاننامه کارشناسی ارشد خود «ارتباطات اجتماعی و توسعه پایدار» کوشیدم با روانشاد دکترحسین عظیمی تماس برقرار کنم که دانش وی در اقتصاد و جامعهشناسی بر دانشپژوهان آشکار است. ایشان درگیر فعالیت دیگری بود و تصورم این بود که با توجه به مشغله فراوان، وقتی برای من نداشته باشد؛ ولی نزدیک به ۳۰ دقیقه از وقتش را به ابراز دیدگاههای خود پرداخت که در پردازش نهایی پایاننامهام بسیار کارساز بود. در حالی که هیچ تعهدی در برابر یک دانشجوی گمنام نداشت.
ریشهکنی بیسوادی
زینب پایاـ کارشناس ارشد زیستشناسی، کارش را از تدریس در نهضت سوادآموزی آغاز کرد و با همه شایستگیهایش، هنوز در مقطع ابتدایی تدریس میکند!
میگویم: خانم پایا، از چالشهایت در دوره نهضت سوادآموزی بگو!
وی میگوید: در آن دوران جلب رضایت سوادآموزان برای آمدن به کلاس درس و ضرورت تفهیم سوادآموزی مطرح بود که انرژی زیادی از من معلم میگرفت. مادران میگفتند «ما ازدواج کردهایم و بچهدار شدهایم و نیازی به سواد نداریم»! ولی مشکل اصلی آنان این بود که در گفتن حقیقت «بیسوادی» به فرزند یا فرزندان خود دچار چالش بودند؛ و من میکوشیدم زحمت تفهیم نیاز به سواد را به جای روانشناس، بر دوش بکشم. در حالی که معلم تنها وظیفهاش درسدادن است. البته جذب روانشناس هزینه دارد، اما برای ریشهکنی بیسوادی نیاز به هزینهکردن است.»
طرح توصیفی
زینب پایا، تجربه تدریس در دوره ابتدایی را نیز در کارنامه دارد. از وی میخواهم از این دوره نیز بگوید. این کارشناسی ارشد زیستشناسی پاسخ میدهد: از زمانی که طرح توصیفی به میان آمد تا هرکس تنها با خودش سنجیده شود و «ن و ال» (زیرنمره ده) و «ق ق» (نمره قابل قبول، اما ضعیف) و «خ» (خوب متوسط) و«خ خ» (خیلی خوب) جای نمره را گرفته است، دیگر کسی برای نیمنمره گریه نمیکند.
وی میافزاید: این کار سبب شد تنش و دلواپسی برای نمره از روی دانشآموزان مدارس برداشته شود و نیازی نیست که آموزگار مدام بکوشد رضایت خانوادهها را از بابت نمرهدادن جلب کند.
اما خوب است به موازات این کار، امکانات آموزشی نیز مهیا شود تا آنان که ضعیفند، با کارهای عملی رشد کنند و بالا بیایند. جای تعجب است که حتی برای پایه ششم نیز رایانه نداریم، در حالی که نیازش به شدت احساس میشود. کسی با تئوری شنا، شناگر نمیشود و باید حتما در استخر یا دریا باشد. ابزار آموزش، پیشنیازهایی است که کاملشدن آموزش را به همراه میآورد. همچنین ابزارها سبب بروز خلاقیت و ایجاد رقابت میان دانشآموزان میشود.
ساخت همهچیز از هیچ!
زینب پایا میگوید: در کلاس اول ابتدایی، کودکان برای نخستین بار از اتاق خانه پا به اتاق درس میگذارند.
کلاس را که تحویل گرفته بودم، یک تخته گچی داشت و بچهها خاک گچ میخوردند. دیوارها نیز رنگ نشده بود و خانوادهها گله میکردند بچهها سراپا گچی به خانه بر میگردند و من باید مواظب لباس بچهها هم میبودم. سرانجام با خانوادهها جلسه گذاشتم و همه کمک کردند؛ تخته گچی تبدیل به «وایتبرد» شد، بابای یکی نقاش بود و چهاردیوار کلاس را نقاشی کشید و از الفبا و منظره پر کرد. یکی میز تحریر خرید و آورد و به پنجره بیپرده کلاس، پردهای آویخته شد. من هم همه چهاردیوار کلاس را از کاردستی بچهها پر کردم. از فردایش بچهها با انگیزه به سر کلاس میآمدند، در حالی که تمامی این کارها حسابی از من انرژی گرفته بود.
ایجاد اعتماد به نفس در کودکان
به باور زینب پایا، هدف نهاد آموزش و پرورش از جمله کرامت نفس است و ایجاد اعتماد به نفس در کودکان که حرف بزنند و فکر کنند و بپرسند و کنجکاوی نشان دهند.
به گفته او، کودکان مثل گلرزهایی هستند که گاهی تیغهایشان آزار میدهد و در میانشان بزهکار هم هست که باید از سوی یک روانشناس و مددکار و فراتر از یک دانشآموز یاری شوند، پیش از آن که کارشان به کانون اصلاح و تربیت وابسته به زندانها بیفتد.
پایا اعتقاد دارد: اهمیتدادن به پرورش، راه برونرفت از آموزش تکساحتی و روش حفظکردن است. کار روی بچهها باید همزمان، فکری و فطری باشد تا خلاقیتهایشان شکوفه کند و روح پژوهش در آنان بیدار شود.
دادن تکلیف و این خواست که فقط برای قبولی درس بخوانند و صرف نصیحتهای اخلاقی خشک، ره به جایی نبرده است و نمیبرد.
کودکان تأثیرپذیرند
زینب پایا، از خاطراتش میگوید: روزی در کلاس برای انتقال بهتر مفاهیم، دستگاه ضبط را روشن کرده بودم تا همان درس را بچهها این بار با بیان یک استاد و از زبان گفتاری او بشنوند؛ که ناگهان زنگ خورد و بچهها خواستند برای استراحت از کلاس بیرون بروند و من خواهش کردم چند دقیقه دیگر بمانند. در همین موقع زنبوری آمد و روی دکمه استپ نشست و ضبط خاموش شد. چنین چیزی تقریبا محال است، ولی این اتفاق افتاد و ما خیلی خندیدیم و تا چند روز بهانهای برای شادی ما بود.
و خاطرهای از تدریس زینب پایا در دوره نهضت سوادآموزی: «در میان شاگردان یک پیرزن ۶۸ ساله همه داشتم که یک روز برفی به کلاس رفتم و خوشحال شدم که نیامده است؛ چون در آن یخبندان امکان هر اتقاقی بود. اما در دقایق پایانی کلاس دیدم که در زد و آمد تو؛ و عذرخواهی و این که صبح زود راه افتاده و راهش را گم کرده و دوباره برای عوضکردن لباس و کفش، به خانه برگشته است!
این آموزگار معتقد است: کودکان خیلی تاثیرپذیرند. در کلاس گفته بودم که هرکس لباس مرتب اتوکشیده با جوراب تمیز بپوشد، نزد من محبوبتر است. روزی مادری نزد من آمد و گفت از وقتی شما مورد تمیزی در لباسپوشیدن را مطرح کردهای، دخترم هرروز جورابش را میشوید و چون اتو نداریم، از من میخواهد در کتری آب جوش بیاورم و مانتویش را اتو کنم. جالب است که حرف سطحی من بسیار جدی گرفته شده بود!
آموزشهای عمومی
از اسفند عزیزی- آموزگار بازنشسته میپرسم: اهمیت آموزشهای عمومی در چیست؟
وی میگوید: نخست اجازه دهید از استاد اجلی، شاعر، آموزگار هنر، مدرس دانشگاه و استاد خوشنویسی شعری بخوانم که به گفته ایشان، معلم بیهیچ چشمداشت مادی، عمر خویش را در راه آموختن و نیز آموزش دانش وهنرسپری میکند. امیدوارم آموزگاران، دغدغهای مگر آموختن نداشته باشند:
«هم دستِ ماه بافته، هم دستِ آفتاب
ارزندهست تار و پودِ ردای معلمی
فروغ حق به دل معلم، و جان ما
نورانی از فروغِ لقای معلمی
از بس که داده درس وفا بر من او
سوزم کنون چو شمع به پای معلمی
در وجودش شمع آتشی بُوَد زعشق
او که تکیه کرده به جای معلمی
چه درسها ز عشق و محبت به ما نمود
لطف و صفای روحفزای معلمی
آسایش و رفاه ندارد به زندگی
این است در زمانه، سزای معلمی؟
هست پایدار به گیتی وفا ومهر
تا هست پایدار، بقای معلمی».
وی پس از خواندن شعر میافزاید: آموزشهای عمومی، که از سوی آموزگاران انجام میشود، پایه توسعه اجتماعی است و در کشورهای پیشرفته در این زمینه سرمایهگذاریهای درازمدت زیادی انجام میشود؛ از اینرو ضرورت دارد که ما نیز در برنامهریزیهای توسعهای کشورمان، این مورد را بیش از پیش لحاظ کنیم و نه این که از بودجه فرهنگ نکاهیم، بلکه در هرشرایطی بر آن بیفزاییم.
ع. درویشی
اطلاعات