سبک زندگی زیر چتر فضای مجازی
شهروندان:
حجتالاسلام والمسلمین دکتر سعید مهدوی کنی، استادیار و رئیس دانشکده معارف اسلامی و فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق(ع) است. دکتر مهدوی دارای مدرک دکترای معارف اسلامی و تبلیغ از همین دانشگاه است.
حوزه مطالعاتی وی علاوه بر مباحث عمومی دانش ارتباطات، موضوع تأثیرات رسانهها بر سبک زندگی است که آثار متعددی به صورت کتاب و مقاله، در این زمینه در سوابق علمی وی موجود است.
با او پیرامون «تأثیر رسانههای نوین و فضای مجازی بر سبک زندگی و تعلیم و تربیت اسلامی» به گفتوگو نشستهایم که ماحصل این نشست پیش روی شما است.
- جناب دکتر مهدوی کنی! از دیدگاه شما مقوله سبک زندگی، ناظر به چه مفاهیم و موضوعاتی است؟
در پاسخ به این پرسش، به عنوان مقدمه میتوان گفت که یک سوء تفاهم در مورد مفهوم سبک زندگی وجود دارد که فقط هم مخصوص سالهای اخیر و کاربرد آن در ایران نیست. گاهی مفهوم سبک زندگی با روش و راههای زندگی، یا با اخلاق، کیفیت و مهارتهای زندگی خلط میشود. مثل مفهوم فرهنگ که در مواردی چنین اتفاقی برایش میافتد. مثلاً آیا فرهنگ، مفهومی است که در برنامهریزی و سیاستگذاری درمقابل حوزه های اقتصاد یا سیاست قراردارد یا امری است که درکاربردی عمومی تر در مورد ترافیک، کتابخوانی و کار قابل بحث است؟
مفهوم سبک زندگی هم با مفاهیمی نظیر فرهنگ، اخلاق و روش خلط میشود. سبک زندگی به نحوی که در علوم اجتماعی از آن استفاده شده، مجموعهای از رفتارهاست که در آن نوعی انسجام، الگو و غلبه محتوایی وجود دارد که میتواند آن را از سبکهای دیگر متفاوت کند. کما این که سبکهای مختلف شعری، مثل سبک عراقی، خراسانی و… یا سبکهای نقاشی مثل کوبیسم، رئالیسم، امپرسیونیسم یا سوررئال و… داریم که با مطالعه آنها، میفهمیم مجموعهای از عناصر هستند که دست به دست هم میدهند و ترکیبی را به وجود میآورند که به دلیل وجه غالبشان از سبکهای دیگر متمایز میشوند.
در نتیجه میتوان گفت که سبک زندگی، الگوهای خاص رفتاری و دارای یک نوع انسجام است که مقوله ذائقه و مصرف در آن لحاظ میشود. به عبارتی، نوعی تحقق ذائقه و میل در الگوی رفتارهای انتخابی که بیشتر در حوزه مصرف به کار میرود اما جامعهشناسان لزوماً آن را به مصرف کالاها محدود نمیکنند، بلکه به حوزههایی مثل اوقات فراغت و دیگر انتخابها و گزینههای زندگی هم کشیده میشود. به همین دلیل مجموعه الگوهای مرجّح در سبک زندگی مطرح میشود. من الگوی رفتارهای مرجّح را معادل سبکهای زندگی بیان کردهام.
به همین دلیل ما باید بیشتر از سبکهای زندگی صحبت کنیم و کمتر کسی پیدا میشود که یک سبک زندگی بهطور کاملاً منسجم داشته باشد، فقط شخصیتهای بسیار نادر و قدرتمند همه زندگیشان را حول یک میل و خواهش شکل میدهند. افراد در حوزههای مختلف زندگی خود سلایق و علایق متعددی دارند، لذا میتوانیم در وجود یک نفر سبکهای متعدد زندگی را مشاهده کنیم، در مورد جامعه نیز که مسلم است افراد سبکهای متعدد زندگی دارند. البته سبک زندگی و ذائقه تا حد زیادی متأثر از باورها و اعتقادات است و البته گزینههایی که در اطراف وجود دارد.
- نحوه ارتباط سبک زندگی با فضای مجازی را چگونه ارزیابی میکنید؟
فضای مجازی یکی از ویژگیهایش فرصتهای انتخاب گری است. این که این فرصتها چقدر واقعی است، در جای خود میشود بحث کرد. فضای مجازی را میتوانیم نوعی عینیت بدانیم که وجود ندارد یا این که جایی است که گزینههایی برای انتخاب وجود دارد. به این معنا که فضای مجازی، امکاناتی را در اختیار مخاطبان خود قرار میدهد تا مخاطبان با توجه به طبقات مختلف اجتماعی و بررسی منابع و سرمایههای اجتماعی بتوانند در این فضا از محدودیتها و موقعیتهای خود تا حد زیادی عبور کنند و قدرت انتخابگری زیادی نسبت به واقعیتی که خودشان در فضای واقعی دارند، داشته باشند.
به همین دلیل، در عصری که مسأله انتخاب و سلیقه، اهمیت زیادی پیدا کرده است و با توجه به آموزشها و تبلیغات ارائه شده، ذائقه افراد تحریک میشود و فرد به نوعی، انتخاب یا تصور انتخاب و تخیل انتخاب دارد، فضای مجازی فرصتهای زیادی را با هزینه اندک فراهم میکند که افراد این انتخابگری را انجام دهند. به همین جهت فضای مجازی فرصت زیادی را برای بروز و ظهور سبکهای مختلف زندگی فراهم میآورد، به نحوی که امروزه میتوانیم ببینیم افراد، زندگی دومی (second life) را در فضای مجازی برای خود متصورند و برای نسلی که در این فضا بزرگ میشود، این زندگی دوم اهمیتش کمتر از زندگی واقعی نیست.
خیلی هم این زندگی دوم را جدی میگیرد و به آن علاقهمند است. دلیل علاقهمندیشان هم تحقق میل، اراده و انتخاب او در چنین فضایی است. در نتیجه، فضای مجازی با گذر از محدودیتهای زمانی، مکانی، خانوادگی و… برش و فرصتی میدهد که یک نوع احساس عدالت را برای افراد محقق میکند، گویی آزاد میشود و توان انتخابگری دارد.
این باوری که در این فضا ایجاد میشود یک سویه دیگر هم دارد که کاربران هستند و طرف دیگر هم کسانی هستند که این بستر را فراهم کردهاند و دست بالاتری را در این فضا دارند. یعنی آنها هستند که زمینهای بازی را فراهم و فرصتهای متعددی ایجاد میکنند و متوجه امکانی که این فضا برایشان ایجاد کرده، هستند.
به همین دلیل برای هر مقطعی، اهداف مختلف علمی، اقتصادی، فرهنگی و… در نظر گرفته میشود تا از این فرصت برای رسیدن به آن اهداف استفاده کرد. به این معنا که برای افراد فرصتهایی ایجاد کنیم و این افراد هستند که میتوانند انتخاب کنند. به این ترتیب خودشان با پای خود میآیند، یعنی با تحریک ذائقهها میتوانیم افراد را وادار به رفتارهایی کنیم که به هیچ وجه احساس نکنند که آن رفتارها از جانب کسی به آنها توصیه شده است.
همان طور که در بحثهای قدیمیتر در مورد هژمونی (سلطه) بیان میشد یا بحثهایی که در قالب موضوع تفکر انتقادی بیان شده است و در فضای مجازی این امر به اوج خود میرسد. افراد در این فضا احساس انتخابگری فراوانی دارند، البته خیلی وقتها گزینههایی از قبل طرح شده است و فرد تشویق میشود که از همانها استفاده کند.
میتوان گفت که نوعی ذائقه و میل خاص برای انتخاب به افراد تحمیل میشود. مثلاً وقتی به کودک خوراکی شوری مثل پفک میدهند، تمایل به استفاده از غذاهای شور در او تقویت میشود، پس ذائقه او برای انتخاب غذاهای شور شکل خواهد گرفت. این موضوع هم در فضای مجازی اتفاق میافتد، یعنی ذائقهها به سمت چیزهای خاصی هدایت میشود و خلاقیت فوقالعادهای که در فضای مجازی وجود دارد و کسانی که دست بالاتری در این فضا دارند، دائماً برای افراد ذائقهآفرینی میکنند.
پیامد این ذائقهآفرینیها در فضای زندگی دوم، سبکهایی را براساس آن ذائقهها ایجاد میکند و حتی رسماً زیستن در چنین فضایی را با تمام امکاناتش فراهم میکنند، به طوری که مثلاً بچههای خیلی کوچک ما در قالب انواع بازیها یک دنیا و زندگی کامل را در این فضا تجربه میکنند.
به این ترتیب، در فضای مجازی، فرد سعی میکند انتخابهای خود را با ابزارهای متعددی که برایش تعریف شده است، به منصه ظهور برساند و به نظر میرسد که همه این امکانات در آن فضا برایش وجود دارد. اینها فرصتهایی است که فضای مجازی فراهم کرده و به مردم سبکهای مختلف زندگی را در آنجا پیشنهاد میدهد و افراد آنها را تجربه میکنند. بدیهی است که این زندگی دوم از زندگی واقعی مردم به دور نخواهد ماند، یعنی آنچه در فضای مجازی محقق شده است، افراد در فضای واقعی هم به دنبالش خواهند رفت و این دو فضا نمیشود که همیشه به دور از هم قرار گیرند و افراد نمیتوانند این دو فضا را در زندگی خود جدا از هم نگه دارند. پس ذائقههایی تحریک و هدایت میشود و ذائقههای پدید آمده جدید، به دنبال پاسخهایی در بیرون هستند.
از این موقعیت میتوان انواع استفادهها را انجام داد و خیلی چیزها را در فضای واقعی محقق کرد.نکته بعدی بحث تعاملی بودن فضای مجازی است، بویژه وب ۲ که فرصت تعاملی بودن را میدهد. این موضوع، فرصت اقناعی فراوانی را فراهم کرده است، لذا مسأله تبادل سبکها و رسیدن به جمعبندی و خلاقیت در فضای مجازی فوقالعاده سریع شده است. چیزی که اگر میخواست در زندگی قدیم مردم اتفاق بیفتد، سالها و شاید قرنها به طول میانجامید.
فرض کنید اگر این انتقال تجربه میخواست در یک روستا صورت بگیرد، چقدر طول میکشید؟ اما در فضای مجازی، این امر در یک فرصت خیلی کوتاه رخ میدهد و در نتیجه این فرصت تعاملی که فضای مجازی ایجاد کرده، یعنی فرصتهای ترکیب شده تبادل، نقد، بررسی، بروز خلاقیت و دیگر چیزهایی را که در مفهوم سبک زندگی وجود دارد، به خوبی خود را نشان میدهد و آثار این تحولات سریع نیز قابل مشاهده است.
مثلاً پدیده مُد امروزه با سرعت بیشتری اتفاق میافتد. دکوراسیون، انواع و اقسام تفریحات و تنوعات خیلی زود کهنه شده، جای خود را به چیزهای جدیدتر میدهد و این موضوع، مقدار زیادی مدیون همین تبادلات موجود در فضای مجازی است. لذا میتوانیم بگوییم که فضای مجازی، انواع سبک زندگی، انواع نگاههای انتقادی و پژوهشی را در خود جای داده است و نوعی «تحقق خویشتن» در این فضا دیده میشود. در هر صورت فضای مجازی به تحقق و سرعت ایجاد تحولات و چند گونه شدن آنها کمک کرده و بستری ایجاد کرده است که انتخابگری، تحقق انواع سلیقهها و تسهیل در دستیابی به انواع سبکهای زندگی در آن با سرعت اتفاق میافتد.
- با توجه به مباحث فوق، مدیریت و نظارت بر فضای مجازی و سایبری را چگونه ارزیابی میکنید و تا چه حد مفید میدانید؟ از نظر شما این مدیریت و نظارت تا چه حد با تربیت اسلامی همخوانی دارد؟ آیا با مسدودسازی و فیلترینگ رسانههای نوین و اینترنت موافقید و آن را در فرایند تربیت اسلامی مؤثر میدانید؟
به نظر من موضوعات متنوع است، یعنی یک توضیح و تحلیل در مورد همه رخدادهای کشور نمیتواند مسائل مختلف را مطرح و حل کند، بلکه بحثها را باید دستهبندی کرد. در بحث فیلترینگ، مقولاتی مثل ماهواره، اینترنت و بازیهای رایانهای هر کدام فضای خاص خود را دارند و به نظر میآید که باید برای مقاطع مختلف سنی نوع نگاههای متفاوت داشت.
یعنی ما خیلی مؤلفههای تأثیرگذار داریم و نباید در مورد فرهنگ به صورت عام، احکام کلی دهیم. این امر اشتباه است و ما باید دقیق تر وارد شویم، کما این که اگر به مباحث دینیمان نگاه کنیم، میبینیم که چقدر در مورد مسائل مختلف، فروع و قید داریم. مسأله این نیست که چقدر حلال است و چقدر حرام است، هر چیزی قید دارد و این لازمه زندگی اجتماعی است. چرا که زندگی اجتماعی انسانها پیچیده است لذا حرف من هم نوعی مثال است. میخواهم بگویم که میشود این گونه هم به مسأله نگاه کرد.
آن چیزی که باید در مقولهای مثل اینترنت قطعاً رعایت کرد، محدودههای مرز حلال و حرام شرعی است؛ چه موضوع تصاویر و موضوعات مربوط به مسائل جنسی باشد یا مقوله خبر، تجسس یا غیبت، همه این موارد مرزهای حلال و حرام دارد و ما نمیتوانیم از مرزهای آن عبور کنیم. این امر، حق هیچ کسی نیست چرا که اگر حق کسی بود خدا باید تعیین میکرد. اما بین افراد هم طبعاً اختلافاتی بین مرز حلال و حرام وجود دارد که این امر نه فقط در نظام اجتماعی بلکه در همه دنیا این گونه است.
اختلاف رأی هست و رأی را در جایی به عنوان مبنا قرار میدهند، مثلاً رأی اکثریت. نگاه ما در حوزه این است که معیار، رأی عالم مجتهد مسلمی است که مردم با وی بیعت کردهاند و مابقی علما به او کمک میکنند، اما باز هم حرف نهایی را او میزند.
اما بعد از آن ما باید با سیاستگذاری فرصتهایی را فراهم آوریم، برای این که بتدریج مردم به سمت ارزشهایی که وجود دارد و میتوانیم اثبات کنیم که حق است، هدایت شوند و به آن سمت حرکت کنند. یعنی یک نظام ارشادی و هدایتی را طراحی کنیم که در آن یک سری پالایش داریم و این پالایشها مرز حلال و حرام را جدا میکند. ولی در بقیه موارد فقط توصیه میکند و اجازه میدهد که افراد خودشان به تصمیم برسند که مثلاً نباید عمرشان را تلف کنند.
نکته دوم، توان شناخت خوب از بد است که لازمهاش بالا بردن «سواد رسانهای» است. ما سواد رسانهایمان در کشور پایین است و در برابر این پدیدههای نوین فناوری، نوعی شگفتزدگی و اعجاب در میان جوانان ما وجود دارد که باید این اعجاب و شگفتزدگی را کم کرد و از بین برد. بنده علتش را به نوعی کارآزموده نبودن و به نوعی شگفتزده شدن این انسانها در مقابل تغییر میدانم. این آدمها سرگشته و کنجکاو هستند و بعضی اوقات، دویدن و دویدن و رفتن موضوعشان میشود. لازمه حل این مسأله، نوعی آگاهیبخشی و بالا بردن سطح «سواد رسانهای» است، مثل فرد بیسوادی که وقتی او را به کتابخانه ببریم، فقط وقتش را به ورق زدن کتابهای عکسدار میگذراند و در عمل، مطالعه نخواهد کرد.
- نقش آموزش و ترویج «سواد رسانهای» را در بهرهمندی صحیح دانشآموزان از رسانهها و فضای مجازی، چگونه ارزیابی میکنید؟
بحث سواد رسانهای اگرچه بحث مهمی است، اما خیلی اوقات زمان را از دست میدهیم، به همین جهت معتقدم که باید جریان آموزش، جریان زندهای باشد و معتقدم دین نیز این گونه است. شما نگاه کنید به طریقهای که پیامبر(ص) و اهل بیت (علیهم السلام) تبلیغ و ترویج دین کردهاند، در آن زمان مردم هم زندگی کردهاند و هم آموختهاند. درست است یک عده هم اهل علم بودهاند، منتها جریان اهل علم، یک جریان خاص است، آنها جریان زندگیشان همین است و آدمهای خاصی هستند، اما بقیه بنا نیست این طور باشند.
برای مثال، بنا نیست ما دائماً فیلم را نگه داریم و توضیح دهیم این چیزی را که میبینید بدانید مفهومش این است، این شیوه صحیحی نیست. آموزش باید در حین زندگی باشد، همان جریانی که الان در دنیا استفاده میکنند و همان روشی که اهل بیت استفاده کردهاند. یعنی مردم زندگی کردهاند و آموختهاند. این اتفاق الان هم باید رخ دهد، ما باید آموزشمان را در جریان زندگی قرار دهیم. الان آموزشها از فرایند زندگی جدا شده است.
یکی از آنها هم همین بحث سواد رسانهای است. میخواهم عرض کنم که خیلی از اوقات تا بیاییم چیزهایی را یاد بدهیم، دورهاش میگذرد. اگر آموزش سبکهای زندگی را اصلاح کردید، آن وقت درون این جریان سبکهای زندگی، آموزش نمادها و سایر لوازمش را دانشآموز فرا میگیرد، شما حرکت میکنید و او میآموزد، جریان رخ میدهد و در این جریان آموزش میبیند. به همین دلیل، من مقوله سواد رسانهای و مشاوره دینی در فضای سبک زندگی را این چنین میبینم که اینها خیلیهایشان نمادهایی هستند در سواد رسانهای و آگاهی از رابطه میان معنا و نماد در زندگی وجود دارد و افراد با آنها درگیرند، این امر باید در آن فرآیند تعریف شود. افراد در موقعیتها و انتخابهای مختلف قرار بگیرند تا به تناسب انتخاب، خودشان بیاموزند؛ نه این که مجموعهای مثل دایرهالمعارف در اختیارشان قرار بگیرد تا از آن چیزی بیاموزند و بعداً عمل کنند.
در این زمینه، من سه مرحله را توصیه میکنم. مرحله اول: نوعی گزینش بهینه است و ایجاد فرصتهایی برای انتخابگری است. مرحله دوم، بالا بردن توان نقد در همه بویژه نسل جوان و بخش سوم توجه به موضوع خلاقیت از جانب حوزههای علمیه و رویکرد رفتن از فضای مادی و نمادها به سمت معنا است.
اعتقاد من این است که آموزش همیشه لازم است و آموزشهای دینی هم باید داشته باشیم، در این زمینه کارهای بسیار خوبی انجام شده و نقطه قوت ماست. اما لازم است در زمینه تجسمبخشی به آموزشهای دینی در حین زندگی و ایجاد مدلهای مناسب و جذاب برای سبک زندگی و بهرهمندی از فضای مجازی هم تلاش کنیم که متأسفانه در این زمینه چندان موفق نبودهایم و ضعف داریم.
- نقش حوزههای علمیه را در زمینه تولید محتوا و بهرهمندی صحیح دانشآموزان از رسانههای نوین و فضای مجازی چگونه ارزیابی مینمایید؟ چه پیشنهادهایی برای توفیق افزونتر حوزههای علمیه در این زمینه دارید؟
پاسخ سؤال شما وقت موسعی می خواهد. من با نگاهی آسیب شناسانه به جنبه ای خاص از مسئله می پردازم. ببینید در دوران قدیم، حوزههای علمیه ما در چه نقاطی از شهرها ساخته میشد؟ در مراکز شهرها و داخل بازارها که محل تردد عموم مردم بوده است. اکثر حوزههای علمیه بزرگ، کنار مساجد بزرگ و مساجد بزرگ هم در کف بازارها بودند. از جانب دیگر ببینید طلبهها مهمترین کتابی که میخوانند و وارد حوزه اجتهاد میشوند چه کتابی است؟ مهمترین کتابی که طلبه میخواند تا مجتهد شود، کتاب «مکاسب» است که به احکام کسب و کار اختصاص دارد.
در زندگی مردم کسب و کار بسیار مهم است، در حالی که میدانیم که عبادات در حوزه دین اهمیت دارد، اما چرا مجتهد با کتاب مکاسب تربیت میشود؟ طلبهها با همین امر دنیایی و اقتصادی مجتهد میشوند، علت این است که علما نبض بازار را در اختیار داشتند و با این جریان همراهی میکردند. دست بالا را در اختیار داشتند و هر اتفاقی که میافتاد، آنها در آن حضور داشتند. دو حوزه اقتصاد و بازار در اختیار علما بود و باعث میشد که حوزهها نزدیک به زندگی روزمره مردم باشند.
اما طی تحمیلات استعمار وحکومتهای دست نشانده آن شاید بر اساس برخی کم تدبیریها، حوزه از قسمتهایی از زندگی جاری مردم و تحولاتی که به سرعت در آن رخ می دهد،فاصله گرفت و از آنها جدا شد. در قدیم حوزویان با همه علوم در ارتباط بودند، مثل دانشگاهها که همه رشتهها در آنها وجود دارد، در حوزه هم معمولاً همه نخبگان سعی میکنند در چند رشته مسلط باشند و این ویژگی، یک نوع کل نگری و تسلط، به مجتهد میداد؛ به عبارت دیگر، خود طلبهها جدای از احکام، موضوع شناسی میکردند.
پس مجتهد با موضوعات زندگی روزمره مردم نزدیک بود، اما امروزه این اتفاق افتاده که تماس مردم و جریان عادی زندگی آنها با علما محدودتر از دوره های درخشان فقاهت گذشته شده است. دوری حوزه از زندگی معمولی مردم، بویژه فضاهای پیش روندهای مثل بازارهای سرمایهداری، نظام جدید بازار و فضاهای سیاسی و فرهنگی مثل دانشگاهها و… نیز باعث شده که حوزههای علمیه از جریان عادی زندگی مردم دور شوند.نکته دوم، این که موضوعات خیلی وسیع شده است.
در قدیم موضوعات، محدود و تحولات اندک بود و علومی که طلبه میخواند تا با علم روز آشنا شود، کم بود. امروزه تنوع مباحث زیاد شده است، لذا حوزه امروزه برای موضوعشناسی باید نظامی طراحی کند و این امر از عهده یکی دو نفر در حوزهها برنمیآید. این امر نیاز به وحدت حوزه و دانشگاه دارد که امام هم بر آن تأکید داشتند. البته برخی این موضوع را که روحانیت در عرصههای مختلف ورود پیدا کند و درگیر شود، بد تعبیر میکنند و آن را نوعی برداشت سکولار، دنیوی شدن دین و ورود روحانیت در عرصههای مادی میدانند.
این تعبیری است که در آن نوعی دام برای روحانیت پهن شده است، اگر این موضوع را بپذیریم، پس باید بگوییم که همه اهل بیت و امامان شیعه (علیهم السلام)، چون با مردم حشر و نشر داشتند و در جریان زندگی روزمره آنها بودهاند، پس دنیوی بودهاند. در حالی که این یک مزیت است که روحانیت با مردم باشد و در جریان زندگی روزمره آنها قرار داشته باشد. به همین جهت، روحانیت از حضور در جامعه نباید ترس داشته باشد.
خیلی فرق میکند که مثلاً من در گوشه مدرسه باشم و کمتر با مردم در تماس باشم، تا وقتی که مثلاً به صورت حضوری در جریان فعالیتهای مرکزی مثل صدا و سیما باشم. البته مسائل و مشکلات آن را متوجه هستم و برای دیگر اساتید حوزه قم و دیگران توضیح میدهم و سعی میکنم که مترجم خوبی باشم که بتوانم ضرورتهایش را به خوبی توضیح دهم.
یا مثلاً در این زمینه که نرمافزارهای ارتباطی مثل واتس اپ، یا امکانات مکالمه تصویری رایتل و… چه ویژگیها یا مزایا و معایبی دارند، نباید به علما و مراجع خرده گرفت. واقعاً هنر است که این بزرگان، با این اشتغالات و بعضاً سنین بالا، این میزان با جامعه و فضای اجتماعی تماس دارند. این که ایشان همین میزان ارتباط را دارند که عکسالعمل نشان میدهند، بسیار مهم است. البته باید فرایندی در حوزه تعریف شود که این حرکت و جریان زندگی عادی مردم دائماً با جریان استنباط و اجتهاد پیوند بخورد و گفتوگو انجام شود. نیاز حوزه و جامعه باید دائماً ترجمه و رد و بدل شود.
به همین دلیل،آنچه به نظر میآید که ما چه در حوزهها، چه در فضای مجازی یا سبک زندگی یا تعلیم و تربیت نیاز داریم این است که حوزههای علمیه با جریان عادی زندگی مردم از نزدیک پیوند پیدا کنند و خوشبختانه حوزه ظرفیت زیادی برای این کار دارد. خصوصاً به دلیل واقعنگری که در حوزههای علمیه شیعیان وجود دارد. ویژگی این واقعنگری آن است که هر وقت برای علما مسائل را توضیح میدهند، فوقالعاده روشنفکرانه با مسأله برخورد میکنند.
علمای ما خیلی زود با موضوعات جدید علمی کنار میآیند، با موضوعاتی که در آن حقیقتی وجود دارد، مثل: انواع مسائل پزشکی، فقهی و…؛ همه اینها در حوزه بسیار خوب حل میشود، به طوری که بسیاری از غربیها نحوه مواجهه حوزههای علمیه ما را با مسائل مختلف، بسیار روشنفکرانه میدانند. به خاطر این که هر وقت این مسائل بیان میشود، خیلی زود راه حل خود را مطرح میکنند. مسأله و مشکل ما در عدم ارتباط حوزهها و مردم و عدم بیان مسائل است، اما ظرفیت در حوزهها کاملاً موجود است، فقط ما به ترجمان نیاز داریم، افرادی که تحولات نوین را به زبان علمای حوزوی ترجمه کنند و این عزیزان را با مباحث روز آشنا نمایند، تا حوزویان بتوانند در این زمینهها گرهگشایی نمایند.
دکتر امیرعبدالرضا سپنجی ـ سمانه خودچیانی
ایران