ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت

خوابگاه بی‌هویت

شهروندان – الهه بیننده:
خوابگاه دانشجویی کلیشه یی است که در آن دانشجویان تجربه زیسته خود در خوابگاه را با مفاهیم تعریف می کنند «غم غربت و دوری از عزیزان، دلتنگی، استقلال، بزرگ شدن، رهایی از هنجارهای خانواده و…» و از سوی دیگر غیرخوابگاهی با جملاتی بر آن صحه می گذارد: «زندگی در خوابگاه سخت است، برای درس خواندن سختی می کشی».

خوابگاه ولیکن گاهی این «سختی کشیدن» خودخواسته، برای فرار از محیط ساکن و مالوف همیشگی الزامی است. کسانی که در سال های نخست جوانی شان همراه با یک چمدان، چند قابلمه، جوشانده مختلف، رختخواب، هیجان آغاز جدید در شهر جدید و مقدار زیادی سرگردانی پا در ترمینال ها و ایستگاه های راه آهن می گذارند.

تفاوت این تجربه استقلال در خوابگاه با خانه مجردی در چیست؟ خوابگاه محصولی وابسته به آکادمی است. تجربه خوابگاه ادغامی از رهایی و انقیاد تحت نظارت سازمانی است. دانشجویان، بدن های رام، سرخوشانه وارد محدوده کنترل می شوند تا در حین تحصیل و استفاده از امکانات ابرشهر (کلانشهر تهران که دو برابر دومین کلانشهر ایران، مشهد، جمعیت دارد و اکثر امکانات در آن متمرکز شده است سیمای تمام نمای چنین تجربه یی را فراهم می کند) هویت آرمانی خود را تحقق بخشند.

نخستین تصویر (خوابگاه دانشگاه تهران) محوطه یی عظیم با چند ساختمان غول پیکر مستطیلی شکل، هر ساختمان با چهار طبقه در هر طبقه چهل اتاق و در هر اتاق چهار یا پنج تخت که در دیوار های سفید گچی فرورفته اند و چهار کمد و یک تراس و نشان دادن کارت عضویت در هنگام ورود و خروج در ساعت مقرر. هفته نخست جذابیت صدا ها در خوابگاه: لهجه های ناآشنا و حدس ریشه آن و که تنها آگاهی کوری از نقاط آنها روی نقشه یا برخورد توریستی با بناهای آن داشته ایم، صدای گریه دخترانی احتمالادلتنگ هستند! و تصویر لبا س های غیرشهری و بوی غذا های ناآشنا در آشپزخانه مشترک مواجه نخست با خوابگاه است.

تصاویری خارق العاده که باعث تحریک حواس تازه وارد که بعد به تدریج عادی می شود و میل نوشتن از خوابگاه به در خود فرورفتن می انجامد. تصویری که ایران یکپارچه در ذهن را ویران می کند و باز به هم می چسباند. خوابگاه به مکانی مشترک تبدیل می شود که تنها بستری بی هویت برای گذران اجباری زمان است. جایی که هر سال فضای بین دیوار هایش را با علاقه ها، لحظه های گذرای خنده و عکس های دسته جمعی پر می کنیم و بعد از قفل شدن دوباره درها باز خالی می شود خوابگاه هیچ عضو همیشگی ای ندارد.

در چنین دستگاه عظیمی مکانیزم هایی همواره در حال «خانه کردن» فضا است: جمع های دخترانه کلاس های مشاوره و کتابخوانی دانشجویان «خام» را که البته همگی به سن قانونی رسیده اند از شهر شکارچیان دور نگاه می دارد. دانشجو از این طریق در آغوش مادرانه خوابگاه از تشنج شهر بزرگ، دوگانه خوابگاه- دانشگاه را جایگزین خانه-مدرسه می کند و در رحم مادر جدید خود می آساید. پس چه چیزی نظم از پیش ساخته سازمان را منهدم می کند و خوابگاه را به محیطی خودجوش برای بازسایی هویت مستقل دانشجو در بستر دوستی هایی که در آن نه تنها مکان مشترک بلکه اندیشه و هنجار خود ساخته نسل جدید پا گرفته است تبدیل می کند؟

شاید به همین دلیل است که جرقه های اولیه هر جنبش دانشجویی در خوابگاه ها زده شده است: زندگی در خوابگاه با تمام دوگانگی اش تنها خوابیدن در مکانی مشترک نیست، بلکه به یکدیگر پیوستن اندیشه ها و اعمال ما، سرگردانی و اضطرار ما است، پیش از آنکه دوباره از یکدیگر جدا شویم.

برچسب‌ها : ,