پرهیز از شتابزدگی و قضاوت کورکورانه ویژگی نقد سالم است
شهروندان:
تورج عاطف متولد، ۱۳۴۵ تهران است. به دلیل سکونت در خیابان بهار و نزدیکی به ورزشگاه امجدیه، فوتبالیست شدن یکی از رویاهای دیرینه او بوده اما عشق به ادبیات، او را به مسیر دیگری هدایت کرد.
میگوید: «در خانه پدریام کتابخانهای وجود داشت و دارد که مرا شیفته میکرد. کتابهای نوشته چخوف و بالزاک و ویکتور هوگو و صادق هدایت و… مرا با قهرمانهای جدیدی آشنا کرد، مردانی که برایم مهمتر از ستارگان دوران کودکیم یعنی کرایوف و بکن بایر و پله و… بودند. طولی نکشید که دیوانه خواندن شدم. در سن ۲۵ سالگی شجاعت یافتم و به تشویق پدرم که امروز جا دارد از ایشان تشکر ویژهای کنم توانستم که در هفته نامه بشیر اولین نوشته خودم را بفرستم. بعدها به عنوان نویسنده و تحلیلگر ورزشی در برخی نشریات کار کردم. تسلطم به زبان فرانسه و انگلیسی باعث شد که به کار ترجمه هم مشغول بشوم و به تشویق سردبیر محترم آن روزگار مجله فردوسی، اولین کتاب داستانی خود به نام سولماز را در سال ۱۳۸۳ چاپ کردم و… این گفتوگو به بهانه انتشار مجموعه داستان «بانوی سرزمین من» با ایشان صورت گرفته که شما را به خواندن آن دعوت میکنیم:
- مجموعه داستان «بانوی سرزمین من» که به تازگی از شما روانه بازار نشر شده به مساله زنان با دیدی متفاوت میپردازد کمی در مورد این کتاب و دلایل تالیف آن بگویید؟
حکایت مجموعه داستان «بانوی سرزمین من» در ادامه افکاری است که در کتابهای دیگر هم به آنها اشاره داشتهام. در کتابهای سولماز و عروس قولنامهای و ترانههای بیوه و عشق ناخدا در مورد مسائل بانوان صحبت کردهام. در کتاب سولماز در مورد آرزوهای یک پدر در مورد دخترش نوشتهام. در کتاب عروس قولنامهای در مورد ازدواجهای قراردادی و اجباری نوشتهام در کتاب دختری در قاب پنجره حکایت دختری را بیان میکنم که به علت تفاوتهای فرهنگی از یک سو و از یک سمت دیگر جنسیتش با خانواده خود مجبور به ازدواج وحشتناکی میشود. در ترانههای بیوه تحلیل کلی در مورد کلمه «بیوه» داشتهام و دردی که این کلمه به بانوان مطلقه و نه آقایان میدهد سخن گفتهام. در کتاب «عشق ناخدا» از قصه زوجی صحبت میکنم که فراتر از زمان و مکان و در بعد جهانی قرار دارند. در این کتاب ازجزیرههای زندگی صحبت کردم که در آنها میتوان گوهرهای زندگی را پیدا کرد ولی پس از سالها به این نتیجه رسیدم که شاید بد نباشد در فراسوی داستانهای کوتاه بتوان مسائل بیشتری را بیان کرد در کتاب «بانوی سرزمین من» قصههای تلخ بانوی سرزمین من را از حکایت یک جنین مونث شروع میکند که پدرش علاقهای به داشتن دختر ندارد و در داستانهای دیگری چون در قالب حکایتهای «نامادری» و «خانم کوچولو» و «نانجیب» و «به یاد او»… از مشکلات بانوی سرزمینم گفتهام. هر چند که معتقدم سالها نگارش و تحقیقات برای بررسی این مشکلات کم خواهند بود.
- در سالهای گذشته مساله نقد با دیدی گسترده مطرح شده است به این معنی که افراد زیادی ادعای فعالیت در این حوزه را دارند این در حالی است که استانداردی برای آن مطرح نشده است از دید شما استانداردهای منتقد حرفهای چیست؟
مساله نقد در ادبیات ما حکایت کهنهای دارد و شاهدیم که یکی از ابزارهای اصلی شیوایی ادبیات ما نقد بوده است و مردان بزرگی چون عبید زاکانی و سعدی و حافظ و مولانا و خیام و… بارها با نقد و شیوایی کلام خود با مسائل برخورد کردهاند. از این رو نباید تعجب کنیم که نقد تا این حد در ادبیات ما چون بسیاری از دیگر حوزههای ما جایگاه دارد اما از دید من یک نقاد باید ویژگیهایی چون تخصص کافی در این حوزه و شیوایی در بیان نقد و پرهیز از شتابزدگی و قضاوت کورکورانه داشته باشد. متاسفانه هنوز مرجع و ماوای اصلی برای تربیت منتقدین و حتی بررسی عملکرد آنها وجود نداشته و بیشتر نقدها تبدیل به پاسخ گوییها شده و عملا این پاسخگوییها تبدیل به مرافعههای عمدتا غیرفرهنگی میشود. در حوزه نقد نه منتقدی بر پایه آمار و رعایت سلسله مراتب و ارائه راهکار و نه منتقدشوندهای با حوصله و پاسخگو به وفور یافت نمیشود. از دید من باید به مقوله نقد نگاه علمی و آکادمیک داشت و باید نقاد علمی تربیت کرده و رشته تحصیلی در این وادی بهوجود آورد و بعد از این حوزه باید در بخش روابط عمومی و پاسخ و پاسخگویی سرمایهگذاری کرده و در جهت ارتقای این فرهنگ اقدامات بیشماری انجام دهیم.
- منتقدین بهراحتی میتوانند نظرات خود را حتی کوبنده نسبت به نویسنده مورد نظرشان نوشته و در رسانهها منتشر کنند که گهگاهی زمینهساز دلخوری میشود به نظر شما تاثیرات نقد بر جریانهای ادبی چیست؟
از دید من مشکل اصلی در استفاده از همین لفظ «کوبنده» است. چرا باید از لفظ کوبنده استفاده کنیم؟ کوبیدن شخص از بعد فرهنگی با نقد فرق دارد. نقد کردن جنبه شخصی نمیتواند نداشته باشد نقد به معنی تحلیل همراه با ارائه راه حل است اما کوبیدن از الفاظی است که از آهنگری و نجاری و بخش صنعت میآید. از دید من اگر لفظ نقد با کوبیدن همراه شود، به طور حتم تاثیر منفی بر جریانهای ادبی دارند و باعث از بین رفتن استعدادهای جوان خواهد شد. به یاد داشته باشیم نسلهای جوان نویسنده ما توانایی و پشتکار روزگار نیما یوشیج را ندارند که جوانانی پر شور و قوی و با روحیه بودند و بهراحتی تحت تاثیر این کوبیدنها قرار میگیرند. باید به واژه نقد نگاه کوبیدن نداشته و به کمک کردن و نوازش روح نقد فکر کنیم.
- آیا منتقد و نقد ادبی میتواند زمینه پیشرفت یا تخریب نویسنده را پدید بیاورد؟
به این سوال در سوال قبلی تا حدودی جواب دادهام. از دید من به چگونگی نگاه به نقد باید توجه کرد. باید دید نقد جنبه ارشادی و راهنمایی و یافتن راه دارد یا اینکه همان طوری که شما معتقد هستید با لفظ «کوبیدن» آمده است. این روزها ما دنبال موضوع اصلی نیستم و دوست داریم شخصی به افراد حمله کنیم نقش آمار و استدلال در نقدهای ما کم است و گوش کردن را دوست نداریم و با گذشته خود زندگی میکنیم. تاریخ نشان داده است یک سخن یا راهنمایی بجا و بهموقع میتواند سرنوشت آدمها و از جمله انسانهای متفکرتر و حساستر را به خوبی تحت تاثیر خود قرار بدهد. از این رو معتقدم که باید به مقوله نقد نگاه احیا کنندهای داشت.
- در سالهای گذشته باب شده که چند نویسنده با برگزاری جلسات متعدد و با نام نقد به تحسین از آثار هم میپردازند نظر شما در مورد این جریان سازیها چیست؟ این نشستها تا چه میزان میتوانند مخرب باشد؟
بدون آنکه نامی ببرم باید بگویم شاهد بودم جلسات تمجید و نه نقد در مورد اولین اثر فلان بازیگر سینمایی میشود، بیآنکه کسی از خود بپرسد آیا اولین اثر یک هنرمند در زمینه دیگر این گونه باید مورد توجه قرار گیرد که او را در حد یکی از امیدهای نوبل ادبیات در سالهای آینده نامید؟ این چگونه تحسینی است که به کسی میتوان داد؟ اصولا اگر نویسندهای بخواهد در فیلم سینمایی بازی کند بلافاصله با چنین استقبالی مواجه و او را کاندیدای اسکار آینده معرفی میکنند؟ از دید من این گونه تحسینها که جنبه فانتزی و تجاری و حتی بیهویت دارند نه به آن نویسنده کمکی میکند و نه گرهای از مشکلات ادبیات ما میگشاید بلکه تنها زمینه موفقیت یک نویسنده تازه کار شهیر در عرصههای دیگر را در آینده کم میکند. ضمن آنکه اعتبار آن چند نویسنده که مبتکر چنین نشست تجاری بودهاند را با خطر روبهرو میکند. شاید در دنیا بیوگرافی نوشتن چهرههای مطرح توانسته است کتابهای پرفروشی را بهوجود آورند اما همه میدانیم که اولا این کتابها توسط نویسندههای مشهور نوشته میشوند و از سوی دیگر ارزشهای بالای ادبی ندارند. باید نگاه کنیم که به چه دلیل یک اثر باید این همه مورد توجه قرار گیرد سخنی را از ناپلئون بناپارت امپراتور فرانسه اعلام میکنم که میگوید «برای نابود کردن یک ارتش نباید همیشه خوب به آن حمله کرد که بسیاری از اوقات دفاع بد از یک ارتش هم میتواند تخریب آن ارتش را بهوجود آورد. حال این حکایت این گونه تحسینهای تبلیغاتی است که باید گفت دفاع بد و توجه بیش از اندازه به برخی از آثار میتواند چون خنجری باشد که از پشت توسط آشنایی در تاریکی زده میشود که تاریکی حکایت مجازی از عدم آگاهی یا به قول ادبیات کوچه و بازار ما دوستی خاله خرسه است.
- کمبود یا نبود نقد حرفهای از سوی منتقدین بزرگ و یا نویسندگان حرفهای چه صدماتی را به بدنه ادبیات نویسندگان جوان وارد میکند؟
باید بگویم یکی از مشکلات بزرگ حوزههای مختلف ما عدم آموزش صحیح در سنین نوجوانی و جوانی است. یک جوان جویای نام باید در پناه آموزشهای صحیح قرار گیرد باید بگویم که بحث این روزهای ما کمبود نقد حرفهای نیست و شاید به نبود آن دچار شدهایم روزگاری مجلههای ادبی و کانونهای ادبی و محافل گفتوگو و نقد بسیاری را در سطح جامعه ادبی خود داشتهایم که صد افسوس این روزها کمتر یا اصلا نشانی از آنها نمیبینیم و این مساله حکایت کودکی را بیان میکند که بدون پدر و مادر و مدرسه و آموزگار بخواهد که پیشرفت کند. شاید این اتفاق بتواند که رخ دهد اما امکان موفقیت برای آن کودک بسیار کم خواهد بود همانگونه که در عرصههای امروز جامعه ادبی ما قلم به دست گرفتن کاری بس آسان شده و افرادی را میبینیم که بهراحتی کتابهایی را به چاپ رسانده و توسط چرخههای توزیع کتاب به چاپهای چند گانه میرسانند، بیآنکه بتوانند اثری تاثیرگذار داشته باشند و اینگونه هست که شهرتهای کاذب باعث سقوط بسیاری از استعدادهای جوان این عرصه شدهاند.
- تاثیر جشنوارههای ویژه نقد را چه میدانید؟ آیا داوری در این حوزه با صلاحیت انجام میشود؟
حقیقتا برای پاسخ به این سوال باید به چند سوال دیگر فکر کنم اصولا چنین جشنوارههایی به تعداد کافی در کشور داریم؟ معیار انتخاب آثار در این جشنوارهها چیست؟ زمانی که به نقد کتابها اختصاص مییابد چقدر هستند؟ داورهای این جشنوارهها چه سوابق مثبتی در عرصه نقد و داوری دارند؟ میبینید سوالها بسیار هستند و تا به این سوالها جواب ندهیم به پاسخ به سوال اصلی شما نمیتوانیم برسیم اما برای اینکه پاسخی برای خوانندگان شما داشته باشم باید عرض کنم از دید من تاثیر جشنوارههای نقد زمانی میتوان موثر باشد که خروجی نویسندگان صاحب سبک و به دور از تقلید کور کورانه و خلاق را در عرصه ادبیات را زیاد ببینیم که چنین اتفاقی در حال حاضر از دید من وجود ندارد و وقتی نقد موثر و داوری دقیقی نداشته باشیم به این روند یکنواختی و فضای بیروحی میرسیم که ادبیات امروز ما در حال حاضر به آن دچار شده است.
- بسیاری از فعالان حوزه ادبیات معتقد هستند که نبود آموزش حرفهای در این حوزه موجب شده تا نویسندگی به امری خود جوش و بدور از آموزش و تجربه تبدیل شود این موضوع تا چه حد آسیب به بدنه ادبیات وارد میکند؟
حکایت عجیبی است که بسیاری فکر میکنند نویسندگی امری ذاتی است و نیازمند به آموزش ندارد. تنها استعداد ذاتی و الهام و شانس اقبال میتواند ادبیات را غنی سازد. نمیدانم تا چه حد به این افسانهها معتقد هستیم اما متاسفانه این حکایت در فضای امروز ادبی ما پیدا میشود. دانشکدههای ادبیات ما خروجی بسیاری میدهند و کلاسهای داستان نویسی ما بهصورت کالای لوکسی دیده میشوند اما بیشتر نویسندههای ما خودجوش وارد این عرصه شدهاند باید گفت که شاید بزرگترین مشکل در ایجاد چنین حس خود جوشی در این باشد که کانونهای تربیت نویسنده کمتر وجود دارند. سالهاست که سخن از ایجاد کانونهای پرورشی برای سنین نوجوان و جوان و حتی میانسال و پیر میکنیم که بتوانند افراد مستعدی را برای نویسندگی پرورش دهند در صدا و سیمای ما چند برنامه به امر آموزش نویسندگی اختصاص مییابد. شاید استعداد و روح درون شرط اول نویسنده شدن باشد اما هر نویسندهای باید بداند که در چه عرصههایی باید کار کند به یاد دارم در جشنوارهای که به مناسبت چاپ یکی از کتابهایم حضور داشتم به نویسندههایی که جوایزی اهدا میشد، توصیه میشد که چند کلمهای سخن بگویند اما با کمال تعجب میدیدم نویسندههایی که جوایز این جشنواره را کسب کردهاند نمیتوانستد بیهیچ آمادگی چند کلمه را به کار گیرند و سخنانی ساده را بیان کنند به یاد داشته باشیم جادوی کلمات در ذهن است که نقش بر کاغذ را بهوجود میآورند. اما چند کانون را میشناسیم که ذهنها را دریابد به نویسندهها از ایهام و الهام و آوا و تفکر و تخیل بگوید و بخواهد که سخنانی بگوید و بنویسند چون آنگونه که مردانی در ادبیات معاصر چون اکبر رادی در نمایشنامه نویسی و سهراب سپهری در شعر و یا صمد بهرنگی در ادبیات کودکان و… میاندیشند و سپس روی کاغذ مینگاشتند؟
- با توجه به اینکه نویسندههای ما از شرایط حرفهای بیبهرهاند همیشه مشکلات معیشتی یکی از معضلات ارائه در این حوزه است نظر شما در باره این موضوع چیست؟
برای پاسخ به این سوال میخواهم مثالی را بزنم. از شخصی پرسیدند که شغلش چیست او میگوید که فیلسوفم و آن شخص میپرسد چقدر درآمد داری؟ و شخص جواب میدهد پولی از فلسفه در نمیآید و شخص سوالکننده پاسخ میدهد پس بیکاری؟ تا زمانی که در ایران به نویسندگی به عنوان یک شغل نگاه نمیکنند و نویسندهها عموما از بیمه و حمایتهای مالی برخوردار نیستند هیچگاه نمیتوان به آینده امید زیادی داشت. از قدیم گفتهاند جامعهای که بیشترین سرمایهگذاری را روی معلم و متفکر میکند، کمتر نیاز به قاضی و پلیس دارد. وقتی نویسنده یا مشکل معیشتی دارد نمیتواند فکر آرام و وجدان بیدار و عمر طولانی و انگیزه کافی داشته باشد، باید گفت روزگار به عشق دل نان را به باد دادن مدتهاست که گذشته است و وقتی سرمایهگذاری روی نویسنده و نوشتن نشود روزگار آینده فرهنگی کشور دچار آسیب خواهد شد.
بیتا ناصر – آرمان