جدال آهنین یک هنرمند با ضایعات
هنر جوان ایرانی این روزها مورد توجه بسیاری از رسانههای خارجی قرار گرفته است. هنری که درآن خبری از بوم، رنگ، گچ و چوب نیست. چکشهایی که بر آهن سرد کوبیده میشود تا جسم بی جان را تبدیل به هنری چشم نواز کند گوشهای از این هنر زیبا است.
حسن نوروزی مجسمه ساز با استعداد ایرانی با ضایعات فلزی مجموعهای از حیوانات جالب را که پر از حس و زندگی هستند ساخته است و در نهایت زمختی و بی قوارگی اجزای سازنده آنها، این مجسمهها به نهایت ظرافت و زیبایی رسیدهاند. این جوان نیشابوری با استفاده از ضایعات فلزی که تجزیه شدن آنها در طبیعت صدها سال طول میکشد مجسمههای چشم نوازی را خلق میکند.
آثار زیبای این مجسمه ساز این روزها مورد توجه بسیاری از زائران مشهد مقدس قرار گرفته است. همچنین کسانی که رهگذر بزرگراه حکیم هستند در حاشیه این بزرگراه شاهد خودنمایی اسب فلزی هستند که از ضایعات فلزی ساخته شده است. این مجسمه ساز ۳۴ ساله از روزهایی گفت که در مغازه مکانیکی پدرش با ضایعات خودروها ماشین آهنی میساخت و ساعتها به آن خیره میشد.
بازیهای کودکانه
وقتی ۴ سالم بود هر روز صبح نگاهم به نگاه پدر گره میخورد تا او مرا نیز با خودش به مغازه مکانیکی ببرد. آن روزها همه بچهها دوست داشتند در کوچه و خیابان بازی کنند اما من عاشق ماشین و لوازم آن بودم و چهره دوده گرفته پدر زیباترین تصویری بود که از آن روزها به خاطر دارم. از کودکی با ضایعاتی که پدرم از خودروها باز میکرد، بازی میکردم. چرخ دندهها و بلبرینگها را کنار هم قرار میدادم و با قطعات آهنی ماشین درست میکردم و ساعتها با آن بازی میکردم.
پدر وقتی علاقهام را دید تشویقم کرد و قطعات مختلف آهنی و چرخ دندهها را به هم جوش میداد تا طرحی را که با همان زبان کودکانه ترسیم کرده بودم بسازد. در کنار آن علاقه زیادی به نقاشی داشتم و همیشه در نقاشیهایم حیوانات مختلف را میکشیدم و در ذهنم مجسمه آهنی حیوانات را تجسم میکردم. دومین فرزند خانواده بودم و ذوق و شوق من به هنر باعث شد تا تحصیلاتم را در هنرستان ادامه بدهم و پس از آن رشته تصویر سازی را در دانشگاه فردوسی مشهد ادامه دادم. پس از پایان تحصیلات سال ۱۳۸۰ ازدواج کردم. استاد مجید ملانوروزی نخستین استادی بود که با شناسایی استعدادم مرا تشویق کرد تا آن را شکوفا کنم. سال ۱۳۸۵ نخستین مجسمه فلزی را که ساختم به او تقدیم کردم.
وی ادامه داد: بازیهای کودکانه در مکانیکی پدر همیشه ذهنم را به خود مشغول کرده بود. با خود میگفتم چطور میتوانم از آهن و ضایعاتی که دور ریخته میشوند و هیچ استفادهای ندارند به شکل هنرمندانهای استفاده کرده و به آنها روح دهم.
دغدغه بزرگ ذهنی ام تجزیه نشدن ضایعاتی بود که مردم به راحتی آنها را دور میریختند در حالی که در کشورهای دیگر با استفاده مجدد از این ضایعات آنها را دوباره به چرخه طبیعت باز میگردانند. در مستندهای تلویزیونی طرفداران محیط زیست را دیدم که از ظروف پلاستیکی و همچنین ضایعات فلزی مجسمههای هنری یا قایق و خانه میساختند و با این کار علاوه بر پیشگیری از آلودگی محیط زیست به بازگرداندن دوباره این ضایعات به چرخه طبیعت کمک میکنند.
از آنجا که علاقه من به مجسمههای فلزی بود در کارگاه شروع به کار کردم و نخستین مجسمه فلزی که با ضایعات ساختم مجسمه یک دایناسور ۳ سانتی متری بود. این مجسمه را با جوش آهنی ساختم. تا سال ۸۵ در طراحی خودرو فعالیت داشتم ولی احساس میکردم باید به علاقهام بپردازم و به همین دلیل از همان سال شروع به طراحی و ساخت مجسمههای فلزی کردم. علاقهام به حیوانات باعث شد طراحی و ساخت مجسمههایی با شکل حیوانات را انتخاب کنم. سال ۸۷ در کارگاه کوچکی که داشتم شروع به کار کردم. بعد از مدتی مواد تشکیل دهنده مورد نیازم را پیدا کردم. ضایعات خودروهای فرسوده بهترین موادی بودند که با استفاده از آنها میتوانستم مجسمه بسازم. با چند نفر از دوستانم که در نیشابور مکانیکی داشتند ارتباط گرفتم و از آنها خواستم ضایعات خودرو و موتورسیکلتهایی را که تعمیر میکنند به من بدهند . بعد از مدتی با ضایعات موتورسیکلت مجسمه فلزی به شکل حشره ساختم که مورد توجه مسئولان شهرداری مشهد قرار گرفت و بعد از آن مجسمه نهنگ و پروانه را برای استقبال از نوروز ساختم که در مسابقات طراحی و ساخت مجسمه و نمادهای شهری در مشهد مقام نخست را کسب کرد. سال ۹۱ نیز در همایش مجسمه سازی در اصفهان مقام نخست را کسب کردم.
نقش زندگی در ضایعات فلزی
ساعتها به ضایعات فلزی که در گوشهای از کارگاه روی هم تلنبار شده بودند، خیره میشد. علامت سؤال بزرگ ذهناش نقش دادن به این ضایعات و بازگرداندن دوباره آنها به چرخه طبیعت بود. پیدا کردن قطعاتی که بتوان با قرار دادن آنها در کنار یکدیگر مجسمه ای زیبا خلق کرد، سختترین کاری بود که این هنرمند به خوبی از عهده آن برآمد.
حسن نوروزی که مجسمههای زیبای او از جمله اسب بالدار شهرت جهانی پیدا کرده است از روزهایی که برای نمادهای شهری شروع به ساخت مجسمههای فلزی کرد، این گونه میگوید: پگاسوس (Pegasus) در اسطورههای یونان، اسب بالدار جاودانی است که آن را برای شهر مشهد ساختم. ۲۰ شبانه روز برای ساخت این اسب تلاش کردم. بیشترین قطعاتی که از ضایعات خودرو برای کارم استفاده میکنم دستگیره بالابر شیشه خودروهای قدیمی و همچنین چرخ دندهها است. ابتدا در ذهنم مجسمهای را که میخواهم بسازم تصور میکنم و پس از طراحی شروع به پیدا کردن قطعات مورد نیازم در بین ضایعات و آهن قراضهها میکنم. پس از آن کارم شروع میشود و همه این قطعات را کنار هم قرار میدهم و آنها را به هم جوش میزنم. در آن لحظات به تنها چیزی که فکر میکنم روح بخشیدن به ضایعات آهنی است و تلاش میکنم با ساخت مجسمههای زیبا به همه نشان بدهم که هنر میتواند بخوبی در خدمت طبیعت و محیط زیست باشد. در زمان کار ارتباط خوبی با آهن پیدا میکنم به طوری که بدون هیچ نقشهای میدانم که این قطعه را در کجا باید قرار بدهم. تنها هزینهای که برای ساخت این مجسمهها پرداخت میکنم خرید ضایعات است و خوشبختانه یا متأسفانه این ضایعات همیشه وجود دارند. برای پیشانی اسب که مهمترین قسمت مجسمه است از وسیله آهنی به نام خیش که کشاورزان نیشابوری با بستن آن به گاو زمینهای کشاورزی را شخم میزنند، استفاده میکنم.
تمام ابزار و قطعاتی که در ساخت اسب استفاده کردم به نوعی نماد سرعت و حرکت هستند و هر کدام از این قطعات در گذشته به نوعی عامل حرکت خودرو بودند. پس از ساخت مجسمه اسب که یکی از آنها نیز توسط شهرداری تهران در حاشیه بزرگراه حکیم قرار داده شده است مجسمه فلزی به شکل فیل ساختم. همچنین برای استقبال از سال ۹۴ که به نام سال بز است یک مجسمه فلزی به شکل بز ساختم که این مجسمه در خیابان ولیعصر در کنار پل شهید همت قرار دارد. در ساخت این مجسمه برای نخستین بار از ترکیب ضایعات آهنی و همچنین ورقههای آهنی استفاده کردم. البته بین همه مجسمههایی که ساختم علاقه زیادی به اسب بالدار دارم زیرا این اسب به نوعی نشانگر تمدن ایران و یونان است.
واکنش مثبت مردم به مجسمههای فلزی بهترین پاداشی است که حسن نوروزی از کارهایش میگیرد. او با بیان اینکه برای آینده مجسمههای بیشتری با ضایعات فلزی خواهد ساخت میگوید: بارها کنار این مجسمهها در شهر مشهد ایستادم و شاهد واکنش خوب مردم نسبت به آنها بودم. بسیاری از آنها از دیدن مجسمههایی که با ضایعات فلزی ساخته شده بودند تعجب میکردند. در آن لحظات احساس میکردم به هدفی که داشتهام، رسیدهام. دوست دارم روزی فرا برسد از ضایعاتی که در طبیعت تجزیه نمیشوند و به طبیعت آسیب میرسانند در ساخت ماشین آلات یا مجسمههای هنری و حتی محصولات و لوازم خانگی استفاده کنیم.