ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت
نگاهي به سياست‌هاي 5 دوره مهم سازمان محيط زيست پس از انقلاب اسلامي

آنچه نباید از فاجعه تکرار شود

شهروندان:
در روزهای نخستین انقلاب، انتقال دولت و مدیریت کشور به دست مردمی که چندان با چالش های محیط زیستی آشنا نبوده گروهی مدعی حذف سازمانی شدند که در حال گذراندن هفتمین سال عمر خویش بود.

سازمان محیط زیست با این همه آنهایی که از تجربیات کشورهای توسعه یافته یا در حال توسعه مطلع بودند، مدعیان را به کلام خدا درباره حق طبیعت بر گردن انسان فراخواندند و نگذاشتند سازمان نوپا تعطیل شود. کار اما به همین جا ختم نشد، بلبشوی ایجاد شده در جامعه آن روز، اگر پای گروهی را برای شکست دادن این انقلاب، محتکر اقلام ضروری مردم ساخت، دست عده یی را هم به دشت های سرسبز و جنگل ها و مراتع گسترده ایران باز کرد تا «کلوخ انداز»، تکه هایی از عرصه محیط زیستی کشور را به نام خود سند بزنند.

کار تا آنجا پیش رفت که خصوصا در محدوده دریای خزر و جنگل هیرکانی شمال کشور، هنوز که هنوز است، دولت نتوانسته، با باز پس گیری آن زمین ها که در واقع متعلق به مردم است و نه یک فرد یا گروه خاص، طرح های بزرگی را در جهت حفظ محیط زیست دریایی و جنگلی کشور عملی کند. آنچنان که حدودا ۳۰ سال بعد، رییس سازمان محیط زیست وقت (فاطمه واعظ جوادی) برای اولین بار فاش کرد «اگر چه که طبق قانون، ۶۰ متر از حریم دریا باید آزاد باشد، اما متاسفانه ۹۶ درصد حریم سواحل خزر به دلیل ساخت و سازهای غیرمجاز اشغال شده که بخشی از این ساخت و سازها قبل از انقلاب و برخی بعد از انقلاب صورت گرفته است. » اما مهم ترین اتفاق این دوران پرتلاطم و کوتاه را مجلس به نام محیط زیست رقم زد: درست در همان روزهای نخستین انقلاب و هنگام تدوین قانون اساسی، اصل پنجاهم با تاکید بر حفاظت محیط زیست تنظیم شد که منشا تمام قانون های فعلی در این حوزه است.

هشت سال خون دل و صدامی که زهرش را ریخت

«شب راحت نخوابیده بودم و صبح با خستگی به مجلس رفتم . کارهای اداری را انجام دادم . آقای [رضا] میرزا طاهری، رییس سازمان حفاظت محیط زیست آمد و راجع به لزوم بیشتر مطرح شدن آن سازمان و قدرت گرفتن آن و اهمیت آنجا و ماجرای آلوده شدن خلیج فارس صحبت کرد. اطلاعاتش در این باره کم بود. به نیروی دریایی گفتم ، اطلاعات بیشتری تهیه شود و کارشناسان را به بوشهر ببرند.» این بخشی از خاطرات آیت الله هاشمی رفسنجانی است که تاریخ دهم فروردین ماه ۱۳۶۲ را بر پیشانی دارد. رییس مجلس وقت، چهار روز پیش از آن هم در دفتر خاطرات خود نوشته: «درباره کیفیت برخورد با موضوع نشت نفت چاه های نوروز در دریا و آلوده شدن محیط زیست و سروصدای خبرگزاری ها مبنی بر خطر آلوده شدن سواحل کشورهای حاشیه خلیج فارس ، [با نخست وزیر] مشورت کردیم : ما باید موضع طلبکارانه بگیریم، چون عراقی ها زده اند و مانع از تعمیر و اطفا هستند.

ایشان گفتند باد نفت ها را به سوی جنوب می برد. عراق هر وقت در جبهه ها ضربه می خورد، دست به این گونه شرارت ها می زند و تبلیغات استکباری و منطقه هم به نفع او عمل می کنند.» جنگ اولویت ها را تغییر می دهد، این موضوع اما در جنگ فرسایشی هشت ساله رنگ و بویی دیگر می گیرد و فراموشی از برخی از حوزه ها به اتفاقی طبیعی و معمولی بدل می شود. در روزگاری که دولت با بزرگ ترین چالش سال های نخستین انقلاب درگیر بود و بسیاری از نقاط کشور یا درگیر جبهه های جنگ بودند و یا دستخوش بمباران های پی درپی و در روزگاری که بهای جان انسان، پیش چشم دشمن آنقدر ارزان شده بود، سخن گفتن از رعایت حقوق محیط زیستی و حفظ عرصه های سبز و جنگلی کشور، کاری از روی شکم سیری و بی تفاوتی تلقی می شد.

اما صدمات جنگ محدود به همین وقفه هشت ساله در فراموشی محیط زیست نبود، بلکه بسیاری از عرصه های تحت حفاظت نیز به بهانه های مختلف به تصرف گروه ها و نهادهای مختلف درآمد تا جایی که هنوز ردپای آنها باقی است. گسترش قاچاق چوب یکی دیگر از چالش های این عصر بود که به خاطر وجود دست های پنهان هیچ گاه پایان نگرفت و هنوز بقایای آن در جنگل های پراکنده کشور پیداست. دولت روزهای جنگ نیز به خاطر وجود بحران های مختلف، هیچ گاه نتوانست به مساله آموزش و فرهنگ سازی بهایی در شان این مهم بدهد و لاجرم آنچه بر سر محیط زیست ایران آمد از یک سو، انهدام بخش هایی از جنگل های زاگرس، آلوده شدن آب های خلیج فارس و تخریب بستر رودخانه های مرزی- خصوصا در ضلع جنوب غربی کشور- بود و از سوی دیگر غفلت در آموزش مردم که در همان اصل پنجاهم قانون اساسی، نیازی پیوسته و همگانی تلقی شده. با پایان گرفتن جنگ، صدام، شکست خورده و مقهور سربازان اسلام، زهرش را در سرزمین خود و بر بستر هورالعظیم ریخت، زهری سربسته و در سکوت که سال ها بعد تمام خاورمیانه را آماج شن های معلق در هوا کرد به طوری که بعد از گذشت بیست سال از آن روزها، بیش از نیمی از شهرهای ایران مستقیم و غیرمستقیم از ریزگردهای وارد شده به کشور رنج می برند. سه رییس جمهور بعدی هر کدام برنامه هایی برای مهار این کین بعثی به اجرا درآوردند تا آنجا که در نهایت در پایان دولت دهم، مالچ ها از ایران به عراق نیز فرستاده شد اما طرح به خاطر اهمالکاری طرف عراقی، نیمه کاره بر زمین ماند تا دولت بعدی.

دولت سازندگی و دوراهی تصمیم

غرب مسیر پیشرفتش را با پا گذاشتن بر محیط زیست و خصوصا آلوده کردن هوا و آب آغاز کرد اما شور تسلط ماشین بر زندگی آدم ها در یک روز تلخ برای همیشه به پایان رسید. مردم لندن، در روزی که هوای شهرشان پر از گازهای سمی سوخت های فسیلی بود، دسته دسته جان دادند و جهان با دیدن سرانجام صنعتی شدن از راه سوزاندان سوخت های فسیلی، پایش را آرام آرام از روی گلوی محیط زیست برداشت! در ایران اما دوره سازندگی یک فرق مهم با دوره صنعتی شدن غرب داشت. دولت سازندگی آیت الله هاشمی رفسنجانی، هم مجبور به بازسازی ضایعات جنگ بود و هم ایجاد بستری برای شکوفایی دوباره. راه این تحولات سریع و شتابزده اما دوباره از میان محیط زیست می گذشت تا جایی که رعایت اصول محیط زیستی در بزرگ ترین پروژه های عمرانی کشور، مذبوحِ مصلحت های اقتصادی و کارآفرین شد.

یادگارهای تخریبگر محیط زیست در آن دوران کم نیستند، ایجاد اسکله های تجاری، رونق سدسازی و افتتاح اتوبان تهران- شمال به پرتاب کردن بومرنگی می مانستند که اندکی بعد با تیغه برنده به سوی ما باز می گردند. کارشناسان که تازه اولین رسانه های منتقد را در تسخیر خود آورده بودند، بارها و بارها لب به اعتراض گشودند و خواهان اجرای طرح های عمرانی بر اساس چارچوب های محیط زیستی شدند اما «اجبار توسعه»، شاه بیت فعالیت های دولت و نیازهای مردم بود و نمی شد بیش از این روبه روی طرح هایی که قرار بود به مردم زندگی دوباره بدهد ایستاد. در نهایت اقتصاد نفتی، راه را برای شرکت های نفت و پالایشگاه ها باز گذاشت تا سراسر ایران را برای اکتشاف چشمه های تازه طلای سیاه بکاوند، خودروسازان که تازه دریافته بودند باید روی پای خود بایستند، دست به کار مونتاژ بی کیفیت ترین خودروهای عرصه و زمانه خود شدند و در این میان، رشد بیکاری و افزایش میزان جوانان به حدی بود که دولت مدام با طرح های ریز و درشت کشاورزی موافقت می کرد بی آنکه فکری به حال تامین آب در سرزمینی بکند که بحران آب آشامیدنی اصلی ترین چالش پیش رویش است. هادی منافی که در این ایام، سکاندار سازمان محیط زیست بود و عقبه یی هم در وزارت بهداشت دولت های پیشین داشت، تلاش هایی برای جا افتادن فرهنگ محیط زیستی به خرج داد اما دست کوتاه و خرما بر نخیل بود. ساده ترین مثال را هم می توان از میان پروژه های محیط زیستی آن دوره انتخاب کرد: «ایستگاه تحقیقات محیط زیست دریایی هرمز» که ساخت آن ۵ سال قبل از انقلاب آغاز شده بود با تلاش های او در سال ۷۴ افتتاح شد (بعد از قریب به ۱۷ سال) اما نبود بودجه کافی باعث شد این مرکز تا دولت اصلاحات فاقد کارایی باشد!

دولت اصلاحات و محیط زیست جهانی

با ورود اصلاح طلبان به ساختمان پاستور، ورق تا حدودی برگشت. نه از این بابت که قرار بود مدیری افسانه یی به ساختمان پردیسان برود و محیط زیست ایران را گلستان بکند، بیشتر به این خاطر که فرهنگ عمومی جهان در آن سال ها، توجه به مسائل محیط زیستی را به یکی از اولویت های خود بدل کرده بود و اگر در آن سال ها، از افغانستان شعار مرگ بر طالبان می آمد و در زئیر، فریاد عدالتخواهی به آسمان رفته بود، گروه های زیرزمینی فراوانی هم بودند که تصمیم داشتند رییس جمهور آلمان را با واقعیت های تلخ محیط زیستی کشورشان رودررو کنند. در چنین دوره یی از جهان، ساختمان پردیسان مدیری را به خود دید که بیش از آنکه وجهه محیط زیستی داشته باشد، به دلایل مختلفی مورد توجه رسانه ها بود. معصومه ابتکار که روزگاری از دیوارهای لانه جاسوسی بالارفته بود و حالابه عنوان اولین زن کابینه دولت در ایران معرفی می شد، شکل کار در سازمان حفاظت محیط زیست را اندکی جدی تر از مدیران پیشین خود پی گرفت. نخستین برنامه هم که در حقیقت برآمده از گفتمان اصلاح طلبی تلقی می شد، فرهنگ سازی محیط زیستی در جامعه یی بود که سال ها با این گونه مسائل چون مسائلی لوکس و کم اهمیت غریبگی می کرد. در فاصله سال های ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۷ میلادی معصومه ابتکار از یک مدیر سازمان به چهره یی جهانی بدل شد و نامش را به عنوان «قهرمان زمین» و یکی از ۵۰ ناجی کره زمین به ثبت رساندند. او اما در همان دوره اصلاحات نیز از سوی رسانه های خودی مورد انتقاد بود چراکه بدنه سازمان محیط زیست را از کارشناسان خالی کرده و مجال را به چهره های سیاسی تر داده بود. بزرگ ترین ایراد به برنامه های سازمان در این دوره، عدم تعریف درستی از توسعه پایدار بود، سدها همچنان توسط خاتمی افتتاح می شدند، طرح های زودبازده و دیربازده در بخش های کشاورزی به بهره برداری می رسیدند و اتوبان تهران- شمال در حال کلنگ زنی بود اما معلوم نبود که کدام یک از اینها مصلحت را فدای حقیقت نکرده اند. با این همه ابتکار یک یادگاری با ارزش برای سازمان حفاظت محیط زیست ایران هم به جا گذاشت که گویی قرار بود ذره بین فعالیت های دولت بعدی باشد: نهادهای مردمی محیط زیستی! در سال ۷۶ وقتی او سازمان را تحویل می گرفت تنها ۲۶ ان جی اوی محیط زیستی در کشور فعال بودند و وقتی که سازمان را تحویل می داد، ۶۰۰ تشکل مستقل محیط زیستی آماده بودند تا زاغ سیاه دولت بعدی را در حوزه فعالیت شان چوب بزنند!

از عدالت محوری تا بازگرداندن دام به جنگل ها

اگر چه تلاش برای نشان دادن وجهه محیط زیستی احمدی نژاد از همان روزهای اول و توسط نزدیکان وی آغاز شد اما خیلی زود معلوم شد آنچه قرار است نه در چهار سال که در هشت سال بر سر محیط زیست ایران بیاید، برآمده از نگاه پوپولیستی به مفهوم توسعه و عدالت است. هزار و یک مصوبه دولتی که در سفرهای استانی به امضای شخص رییس جمهور رسید، همگی در ظاهر تحقق خواسته های مردمی بود که در روستاها و شهرهای کوچک و بزرگ با مشکل «نداشتن جاده مناسب» یا «بیکاری» مواجه بودند. اما نتیجه همین خواسته های بعضا کوچک و امضاها و کف و سوت ها، ورود مکتشفان نفت به پارک ملی کویر، قطع درختان دنا به بهانه احداث جاده، قطع درختان جنگل ابر برای عریض کردن یک جاده کم رفت و آمد، خشک شدن دریاچه ارومیه به بهای باغ های سیب و میان گذر و… بود. دولتی که روزی افتخار می کرد برای اولین بار یک شرکت خودروسازی را وادار کرده که از غزال ایرانی حمایت کند (شرکت سایپا در زمان مدیریت مهرداد بذرپاش) خیلی زود مجبور شد روبه روی تهرانی ها، اصفهانی ها و اراکی ها بایستد که چطور محصولات یک کارخانه محیط زیستی این طور می توانند در خیابان های شهر دود کنند و عامل قتل لااقل ۴هزار تهرانی در سال شوند! عجیب تر اما اینکه در این بازه هشت ساله، هر دو مدیر سازمان حفاظت از محیط زیست، بیش از آنکه عمل کننده به اصل پنجاهم قانون اساسی باشند، دل به حرف های مرادشان در ساختمان پاستور داده بودند و به جای حمایت از محیط زیست، سعی در توجیه کردن طرح های ضد محیط زیستی بدنه دولت داشتند.

فاطمه واعظ جوادی و محمدجواد محمدی زاده، هر دو از خبرسازترین مدیران دولت هایشان بودند و روزی نبود که خبری مستقیم یا غیرمستقیم، نتیجه بی توجهی سالیان دور یا روزهای نزدیک به آنها را فاش سازد! بروز پدیده کشند قرمز، مرگ دلفین ها، آلودگی آب تهران، فاجعه تالاب پریشان، آغاز به کار ساخت کنارگذر انزلی و… باعث شد که در نهایت سازمان های جهانی، دست گل دومین زن ساختمان پردیسان را رو کنند بی شک اما اصلی ترین ضربه دولت نهم به محیط زیست کشور، تعطیلی شورای عالی محیط زیست بود، اقدامی که رییس جمهور شخصا آن را رهبری کرد تا با خروج از فشار طرح های بالادستی، زمینه را برای عملی شدن هر امضایی که به پای سندی می زد، فراهم کند. واعظ جوادی که با مدرک زمین شناسی اش خود را یک محیط زیستی تمام عیار معرفی می کرد تنها یک بار و در غائله پالایشگاه بهشهر به صرافت افتاد که روبه روی احمدی نژاد بایستد اما در نهایت از سوی غلامحسین الهام، سخنگوی دولت نهم این گونه پاسخ شنید: «زیاد به سخنان جوادی حساسیت نشان ندهید: چون او تخصصی در محیط زیست ندارد. رییس سازمان محیط زیست یک زمین شناس است نه کارشناس محیط زیست.»

این موضوع اما محمدجواد محمدی زاده، رییس بعدی سازمان محیط زیست را بر آن داشت که در هر شرایطی از رییس دولت حمایت کند تا آنجا که حتی دفاعش از دو طرح خاص، کار را به استعفای بخشی از سازمان متبوعش کشاند. وقتی که گرانی دلار و سکه، کار دولت را به جایی کشاند که رییس جمهور به مجلس بیاید و رو به روی چشم نمایندگان مردم، طرح ورود دام ها به مراتع و جنگل های کشور را به زبان براند و از شرکت های معدنی بخواهد که برای اکتشاف معدن، هر جای زمین را که خواستند، سوراخ و بهره برداری کنند، محمدی زاده که یک سالی بود شکست طرح احیای ببر مازندران و آبپاشی تهران، به سکوت برده بودش به صدا درآمد. او بر این طرح نام «مدیریت مردمی جنگل ها» نهاد تا سرنوشت مدیر پیشین پردیسان را پیدا نکند، چه فایده اما که یک ماه دیگر بیشتر فرصت برای این کارها باقی نمانده است. حالاوقت آن است که دولت بعدی عرض اندام کند و برای بحران بی آبی و بیابان زایی ایران در کنار چالش هایی که در این سه دهه پیکره نحیف محیط زیست ایران را لاغرتر کرده، فکری بکند. نباید هم آنقدرها سخت باشد!

منبع: اعتماد 

برچسب‌ها : ,