ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت
برای کوچ محمدعلی سپانلو

مر گ از درخنده وارد شد

محمدعلی سپانلو، شاعر، پژوهشگر و مترجم پیشکسوت و استادی راستین بود، وی همواره و در هر فرصتی از علاقه‌مندی خود به ایران سخن می‌گفت و کوشش‌های وی برای شناساندن ادبیات ایران به جهانیان همواره قابل تقدیر است.

 

روزنامه قانون/ مریم قربانی فر/ طرح: سحر آویژه

________________________________________________________

آن سوی جاودانگی هم

یک روز هست

یک روز شاد و کوتاه

کی بود که آقای شاعر این شعر را سرود؟ کی بود که که باور داشت آن سوی جاودانگی یک روز خوب و زیبا هست؟ یک دهه از اولین باری که از درآهنی خانه اش گذشتم و به دیدار آقای تهران رفتم، می‌گذرد. روزهای جوانی بودومادانشجویان پرشوری بودیم که سرنترسی داشتیم(یاخیال می‌کردیم سرنترسی داریم) وشوق دانستن و محمدعلی سپانلو برایمان آن قدربزرگ بودکه برای دیدنش بایدسرمان راب الا می‌گرفتیم تاببینیمش.

کتاب‌ها و شعرها و ترجمه‌هایش را خوانده بودم وفیلم رخساره را دیده بودم و رفته بودم از او گله کنم که «سپانلو که آن همه برای ما دور از دسترس بود درفیلم زمینی رخساره چه می‌کند؟چطور از آرامش در حضور دیگران رسیده است به رخساره؟» اما مگر می‌شد اصلا ازسپانلو چنین سوالی پرسید.

ماجوانان ۲۰ ساله در مقابل او که درمقابل‌مان نشسته بود و انگار در آن لحظه تجسم همه شاعرانی بود که ندیده بودیم‌شان و نخوانده بودیم‌شان. سپانلو،آقای شهرتهران بود.شاعرونویسنده ومترجمی‌که درآن سال‌ها و همه سال‌های بعدش برایمان چنان ستاره ای می‌درخشید. درتمام سال‌های بعدجسته و گریخته و گاه منسجم به دیدارش می‌رفتیم و می‌رفتم.

جنجال‌هایی برسر ماجراهای مرگ فروغ ومصاحبه کیمیایی و بحث‌های قلمی‌او با رضابراهنی ازجمله مواردمعدودی شد که درسال‌های اخیر او را وادار به موضع گیری کردوبیماری در یک سال اخیر بی‌حوصله‌تر از همیشه می‌نمودش،هرچند او تا روز آخرهمچنان محمدعلی سپانلویی بودکه برای ما می‌توانست الهام بخش بزرگ باشد.هنور هم نشان از همان سپانلو داشت که نوشته‌هایمان را می‌خواند و ازما ایراد روزنامه نگاری می‌گرفت.

نوشته‌هایی که حالا فکر می‌کنم هر چقدرهم خوب می‌نوشتیمش باز برای او با آن توان و قلم چنان چرک نویس بود.دل به حافظه خوبش می‌شدسپرد درادبیات معاصر و حافظه طلایی‌اش در بازگویی خاطرات.شاید همین بودکه وقتی حرف وحدیث‌های مرگ فروغ درمطبوعات وجامعه پیچید این روایت سپانلو بود که نقطه پایان قاطع برهمه حاشیه‌هاشد.

سپانلو می‌توانست همیشه سرشار ازشگفتی باشد.اونخستین شاعرایرانی بود که برای فلسطین شعر سرود.او بود که در سال ۱۳۴۷ و یک ماه بعد از اولین حمله اسرائیل به فلسطین، شعری در حمایت از فلسطینی‌ها نوشت. بعدها نیز سپانلو شعر معروف «نام تمام مردگان یحیاست» را در فضای دفاع مقدس و جنگ تحمیلی عراق علیه ایران سروده است ودیگر شعر معروف سپانلو سروده‌اش برای احمد شاه مسعود -قهرمان ملی افغانستان -است.

آقای شاعر تهران همواره با اشاره به شعر«چریک‌های عرب» می‌گفت که او نخستین شعر فلسطین را گفته و به این موضوع افتخار می‌کند.سپانلو همچنین می‌گفت شعر«چریک‌های عرب»را که در ‌مردادماه سال ۱۳۴۷ بعد از شکست اعراب از اسرائیل در جنگ ۶‌روزه سروده،در«کیهان روزانه»چاپ کرده و بعد آن را در دهه‌ ۵۰ در مجموعه‌ شعر «هجوم» که چند سال در محاق بوده، منتشر می‌کند.

تأکید هم داشت که شعر را همان زمان در روزنامه چاپ کرده تا تاریخ سرایشش مشخص باشد. اما حکایت شعری که وی برای علی دایی سرود نیز بسیار جالب و متفاوت بود. سپانلو درباره شعری که به علی دایی تقدیم کرده بود،  می‌گفت این‌که این موضوع در پی حرف دایی درباره‌ تعلق آذربایجان به ایران بوده است. او تاکید داشت که ایران برایش اهمیت زیادی دارد.

سپانلو از کجا آمد؟

سپانلو برای بسیاری از همنسلان ما گویا از همان ابتدا محمدعلی سپانلو بود با همان کلاه‌های جذاب و کت و سبیل همیشگی واصلا شاید باورمان نمی‌شد که او هم تاریخ تولدی دارد و روزی تاریخ مرگی در شناسنامه اش ثبت خواهد شد.انگار که قرار بود ازلی و ابدی باشد.سپانلو متولدچهارشنبه ۲۹ آبان ۱۳۱۹ در تهران بود.  پس از اتمام دانشگاه و دوران نظام وظیفه، در سال ۱۳۴۴با شاعر و نویسنده جوان دیگری ازدواج کرد. ازدواجی که دو فرزند حاصل آن بود ودرسال ۱۳۶۴ باجدایی خاتمه یافت.محمدعلی سپانلو شاعر، منتقدادبی،مترجم بود.وی بیش از ۵۰جلد کتاب درزمینه‌های شعر و داستان و تحقیق،به صورت تألیف یا ترجمه،منتشر کرد.

در ۲۰سال گذشته، او به عنوان یکی از چند نماینده معدود ادبیات معاصر فارسی دربسیاری ازگردهمایی‌های بین‌المللی در اروپا و آمریکا شرکت کرده و گفته می‌شود که سهمِ بزرگی درمعرفی ادبیات ایران به جهانیان دارد. بسیاری از آثار او تا به حال به زبان‌های انگلیسی، آلمانی، فرانسه، هلندی، عربی و سوئدی ترجمه شده‌است.کتاب نویسندگان پیشروِ ایران که گلچینی ازآثار داستانی نویسندگان قرن بیستم ایران،به همراه بررسی آنهاست،جزوِ منابعِ درسی دربسیاری ازدانشگاه‌های ایران است و تابه‌حال فروش بسیار بالایی داشته‌است.

ضمنا سپانلو از معدود شاعران و نویسندگان ایرانی ا‌ست که در دنیای ادبیات غرب نیز شناخته شده و توانسته است نشان شوالیه نخل (لژیون دونور) آکادمی‌فرانسه (بزرگ‌ترین نشانِ فرهنگی کشورِ فرانسه) و جایزه ماکس ژاکوب (بزرگ‌ترین جایزه شعرِ فرانسه) را دریافت کند.«رگبارها»،«پیاده‌روها»،«سندباد غایب»، «تبعیددروطن»، «ساعت امید»،«خیابان‌ها، بیابان‌ها»،«فیروزه‌ درغبار»،«پاییزدربزرگراه» ، «ژالیزیانا»و «قایق‌سواری درتهران»از مجموعه‌ شعرهای این شاعرند. همچنین ترجمه‌«آن‌ها به اسب‌ها شلیک می‌کنند».

سینما وسوسه همیشگی

محمدعلی سپانلو که در سال‌های دور تجربه حضور درفیلم‌های«آرامش درحضوردیگران»(ناصر تقوایی/ ۱۳۵۱)،«ستارخان»(علی حاتمی/ ۱۳۵۱) و«شناسایی»(محمدرضا اعلامی/ ۱۳۶۶) را داشت درسال ۱۳۸۰ هم درفیلم«رخساره»امیر قویدل به ایفای نقش پرداخت.

سپانلو درباره بازیگری به ایسناگفته بود:در بعضی موارد انگیزه کنجکاوی بود به یک مدیوم هنری و در بعضی موارد به‌خاطر بعضی مسائل مثلا مشکل در انتشار کتاب و برای گذران زندگی. او از نقش‌هایی که ایفا کرده بود، نقشش در فیلم«ستارخان» را بیشتر دوست داشت، هرچند نقش کوتاهی بود و علت آن را علاقه به مشروطه عنوان می‌کرد. اما ماجرای فیلم «آرامش در حضور دیگران» به سال ۱۳۴۸ بازمی‌گردد.سپانلو درباره آن ‌روزها می‌گفت:من تقوایی را به نام می‌شناختم، روزهایی که او داستان می‌نوشت و در مجله «آرش» منتشر می‌شد. روزی او را در منزل سیروس طاهباز دیدم و این اولین آشنایی من با او بود. بعد در هتل مرمر یک‌بار دیگر تقوایی را دیدم، از من پرسید که فیلم بازی می‌کنی؟ من نمی‌دانستم که او فیلمساز هم هست. گفت که همه برای من مجانی بازی می‌کنند چون پولی ندارم و به جایی هم وابسته نیستم. قرار شد که من در این فیلم بازی کنم. غلامحسین ساعدی فیلمنامه را داد و سیروس طاهباز هم خانه‌اش را، هر دو هم بدون دریافت پول و این‌طور بود که «آرامش در حضور دیگران» ساخته شد.

از آخرین جدال‌های قلمی‌سپانلو می‌توان به نامه‌های تند مابین وی و رضا براهنی اشاره کرد. نامه‌هایی که سپانلو در مقابل ادعای براهنی که خود را عضوی از هیات موسس کانون نویسندگان عنوان کرده بود منتشر کرد.این شاعرومترجم بااشاره به پیشگفتار کتاب«ظل‌ا…»براهنی نوشته که «درسال ۱۳۵۴ آقای براهنی در نیویورک کتاب شعری چاپ کرده‌اند به نام«ظل‌ا…» و در مقدمه آن بارها خود و مرحومان ساعدی و آل‌احمد را بانی کانون نویسندگان ایران دانسته‌اند.»

سپانلو در این نوشته مفصل با استناد به برخی نوشته‌های جلال آل‌احمد که پاییز سال ۹۳ منتشر شده بود نشان می‌دهد که این ماجرا صحت ندارد و براهنی نه تنها جزو موسسان کانون نویسندگان ایران نبوده‌اند،بلکه در هنگام امضای متن مورد توافق نویسندگان هم تاریخ دیگری را پای نوشته خود گذاشته است:« اما از همه جالب‌تر حاشیه آقای پرهام در مورد «اسم» ایشان است. پرهام می‌نویسد:آقای براهنی در پای امضای خود تاریخ ۹/۱۱/۱۳۴۶ را ذکر کرده‌اند، چون در آن تاریخ هنوز بیانیه‌ای تدوین و امضا نشده بود، تاریخ حقیقی امضای ایشان باید احتمالا ۹/۱۲/۱۳۴۶ باشد.»

محمدعلی سپانلو، شاعر،پژوهشگر و مترجم پیشکسوت و استادی راستین بود،وی همواره و در هر فرصتی از علاقه‌مندی خود به ایران سخن می‌گفت و کوشش‌های وی برای شناساندن ادبیات ایران به جهانیان همواره قابل تقدیر است.

این استاد بزرگ شامگاه دوشنبه ۲۱ اردیبهشت‌ماه دربیمارستان درگذشت.او که چندسالی از سرطان ریه رنج می‌برداخیرا در پی ناراحتی ریوی و تنفسی در بخش ICU بیمارستانی در تهران بستری شده‌ بود.

آنچه حقیقت مرگ سپانلو و استادانی چون وی را تلخ تر و غم انگیزتر می‌کند نه حکایت رفتن آدم‌هایی است که مرگ هر زمان به سراغ‌شان بیاید زود است، که حکایت رفتن بزرگانی است که جایگزینی برای آنان یافت نمی‌شود.

برچسب‌ها :