ارسال مطلب فیس‌ بوک توییت

کودکان کار، ناگزیر از تحمل شرایط بد یا انتخاب روح تلاشگر

شهروندان:
به کودکی که در خیابان در برابرش بساط کاسبی پهن است می توان از مناظر مختلف نگریست و می توان به آن از منظر « رذیلت اجتماعی کودکان کار تا فضیلت قدیمی تجلی جوهره مسوولیت پذیری » پرداخت.

کودکان کاریکی از همین کودکان با لباس های مندرس و یک کیف کهنه که به جای مداد ، پاک کن و کتاب حاوی فرچه، قوطی واکس و یک جفت دمپایی پاره است، کنار تابلو خبرگزاری جمهوری اسلامی شهر ری نشسته است.

به نظرمی رسد گفت و گو و واگویه های بعدی این متن بیش از آن که برآمده از حس همدلی روزنامه نگاری باشد، نتیجه اجتناب ناپذیر اقدام زیرکانه او در انتخاب محل کارش و پهن کردن بساطش است.

سرش را در میان دستانش فرو برده با شنیدن صدایم سرش را بلند و با چشمانی امیدوار نگاهم می کند و لبخند رضایت بخش می گوید کفشتان را واکس بزنم.

با احترام به بلندای غرور نهفته در نگاه نافذش، بدون مقدمه کفش هایم را از پا در آورده او نیز دمپایی کهنه ای را جلوی پاهایم قرار می دهد.

برای لحظاتی در کنارش ایستادم و پرسیدم و او با صمیمت به سوالات پاسخ می دهد.

امید فرزند دوم خانواده است ، وی پدرش را چند سال پیش در تصادف رانندگی از دست داده و اکنون : « من و برادرم با واکس زدن کفش های مردم و دست فروشی گوشه ای از هزینه ها و مخارج خانواده را به عهده گرفته ایم تا خواهر و برادرهای دیگر مشکل معاش نداشته باشند.»

دوباره چشمانش را به حرکت فرچه اش به روی کفش می دوزد و می گوید می خواهم کار کنم و مردانه از پس زندگی برآیم چرا که نمی خواهم سربار کسی باشم.

با همان لحن کودکانه ادامه می دهد : بارها این موضوع را از پدرم شنیده ام ، خود او تا زنده بود کار می کرد و همواره می گفت باید حرکت کنیم تا خدا برکت دهد.

ˈ امید ˈ در انتظار آینده ای درخشان، نان آور خانواده شده و روز خود را به شب می رساند تا شاید روزی بتواند حداقل براداران و خواهران خود را به جایی برساند.

امید ۱۲ ساله از امروز بایستی نقش امید آفرین خانواده را بازی کند.

امید کوچک ، مردانه از پدرش نقل می کرد که «کار جوهر مرد است» و مرد نباید منتظر باشد تا کسی به او چیز بدهد و یا چشم به مال و زندگی مردم داشته باشد و یا از زحمت کسی دیگر ی چیزی بخورد.

او گفت: من گاهی وقت ها با خودم می گویم دزدها چگونه راضی می شوند مال مردم را بدزدند چرا همین قدر که زحمت دزدی می کشند کار نمی کنند؟

او طبیعت شیر را در حیات وحش بهتر می داند و می گوید :به نظر من آدم باید طبیعت شیر را داشته باشد نه اینکه مثل حیوانات بی دست و پا به فکر مفت خوری باشد.

سخنان امید جالب بود هر چند برای سن این کودک زود است و او که بار معیشت یک زندگی را به دوش نحیف خود می کشد به طور قطع جایش در مدرسه خالی است.

نخست از این همه جدیت و پختگی سخنانش تعجب کردم اما به یادآوردم هم سن و سال های او را که در دوران دفاع مقدس از درون مردمان همین مرز و بوم به جبهه های حق علیه باطل رفتند و مسوولیت پذیری خویش را نسبت به دین و وطن جاودانه کردند.

مطالب این ۱۲ ساله شاید تلنگری باشد برای آنان که بعد از فراغت از مدرسه و دانشگاه، تنها به نشستن و استراحت می اندیشند، شاید این همت پند آموز باشد چرا که متاسفانه امروز فرهنگ کار نزد برخی افراد در جامعه رخت بر بسته است.

امید می گفت: بارها از پدرم شنیده ام که قدیم ها مردم در همین اطراف شهرری در کارخانه ها، دامداری ها، سبزی کاری ها، واحدهای صنعتی و تولیدی، ساختمان سازی ها ، قالی شویی ها و … مردانه کار می کردند تا شرافتمندانه زندگی کنند.

وی مشاغلی را می گفت که اکنون به هیچ وجه در ردیف گزینه های شغلی نسل جوان نیست و این فرصت ها توسط کارگران مهاجر و اتباع بیگانه گرفته می شوند.

پیشترها هر کس به سن کار می رسید می توانست حرفه پدری را ادامه دهد، بازار حرم عبدالعظیم حسنی (ع) گواهی بر این ادعا است از بستی فروش بگیر تا کبابی، انگشتر و تسبیح فروش تا قصابانی که گوشت شتر و گاو می فروشند، آجیل و خرما فروش ها و …

دستمزد او را دادم در چشمانش نور امید موج می زد مصمم کار می کرد چرا که او خود امید است.

صدیقه بهارلو – ایرنا