سر من و ماهان به مو حساسیت دارد!
شهروندان- علی افشار سمیرمی*:
معلمی، کاری سهل و ممتنع است. از طرفی میتوان مثل اغلب معلمان بنا بر ابلاغ و حقوق دریافتی به مدرسه رفت و درس داد و پرسید و در حد و حوصله نظام آموزشی فعالیت کرد. از طرف دیگر، معلمی کار همه کس نیست.
در این نگاه، معلم باید دنیای پیرامون خویش را دیگرگونه ببیند و بتواند در بزنگاه حوادث، تصمیم قاطع بگیرد. بسیاری از معلمان دانشآموزانی داشته و دارند که از یک معلولیت جسمی یا بیماری خاص رنج میبرند. شک نیست که مواجهه معلمان با این بچهها، از روی لطف و ترحم است.
بعید نیست که با همین برخورد معمول و منطقی، خیلی زود از کنار آنها بگذرند و به درس و بحث خود ادامه دهند. اما علی محمدیان، آموزگارپایه دوم دبستانی در شهر مریوان، در مواجهه با ماهان، دانشآموزی که به واسطه یک بیماری خونی، به ناگاه موی سرش ریخت، چنین نکرد.
او به جای آنکه به دانشآموزش ترحم کند، احترام گذاشت. موی سرش را تراشید تا مثل او مو نداشته باشد. در ازدحام آن همه تحسین و تمجیدی که از کار این معلم به عمل آمده است و میآید، شاید کسانی هم باشند که به تصمیم ایشان، نقادانه نظر میکنند. از نگاه آنها، تصمیم وی بیشتر به پاک کردن صورت مساله میماند. آماده ساختن و روبهرو کردن معقول دانشآموزان با واقعیتهای زندگی و آموزش درس مقاومت و شکیبایی، وظیفه معلم است.
از بین بردن زیبایی خویش نیز، جفایی در حق سایر دانشآموزان است که دوست دارند و باید آموزگارشان را زیبا ببینند. اما یادمان باشد که دانشآموز موردنظر فقط هشت سال دارد و تازه با این وضعیت روبهرو شده است. از سوی دیگر، کودکان مثل آدم بزرگها، چندان خود را در چنبره تعارفات و ملاحظات گرفتار نمیکنند و با وجود شنیدن تمام توصیههای معلم و مدیر در احترام گذاشتن به دیگران، با مشاهده ظاهر غیرمتعارف همکلاسی خویش، به راحتی میخندند و سربه سرش میگذارند وموجب ناراحتی و گوشهگیری او میشوند و قطعا دیدن همین صحنهها بر ایشان تاثیر گذاشته است.
صحبت و درد دل کردن با این کودک هم با توجه به اینکه اوقات فراغت زیادی درمدرسه نیست، کارساز نبوده است. هدف اصلی این آموزگاربه گفته خودش، آموزش عملی و غیرمستقیم به سایر بچهها در ملاحظه وضعیت دوستشان و خارج کردن او از انزوا بوده است که اتفاقا نتیجه خوب و مطلوبی هم داشته است. حتی کار به جایی میکشد که آنها هم میخواستهاند موی سرشان را بهخاطر ماهان از ته بتراشند. این آموزگار کرد، با کم کردن فاصله بین معلم و شاگردی و نزدیک ساختن کاملا محسوس خود به دانشآموزانش، درواقع ضمن آموزش عملی آمادگی در برابر مشکلات زندگی و قبول آنها به دانشآموز بیمار خویش، به سایر دانشآموزان هم درس فروتنی و خویشنداری داده است.
با شنیدن ماجرای این معلم مریوانی، آدمی لختی به خود میآید. همین که میبیند در انبوه این همه هیاهو بر سر اعتراض به تبعیض میان آنها و سایر کارمندان و انتظار افزایش حقوق که اغلب فعالیتهای مجامع صنفی فرهنگیان را تشکیل داده است، آموزگاری هم هست که با وجود زندگی در یک منطقه محروم و وابستگی به یک اقلیت مذهبی و با حداقل امکانات موجود، با دل و جان نگرانی خویش را بیان میکند، هرمعلم دیگری هم بیش از پیش بابت معلم بودن خویش احساس غرور میکند. اضافه بر آنچه گفته شد، واکنش و مواجهه فرهنگیان و سایر اقشارجامعه با شنیدن خبراین موضوع، قابل تامل است. قریب به اتفاق، این اقدام را ستودند و آن را جلوهیی از انسانیت نقش بسته بر تخته سیاه کلاسها دانستند.
رسانهیی شدن خیلی زود خبر و انعکاس آن در محافل و مطبوعات داخلی و خارجی، نشان از عظمت و اهمیت آن داشت. اکنون دیگر آقای محمدیان، نه از خودش است و نه از مریوان. او متعلق به تمام ایران و راوی روح بلند ایرانی است. گفتهاند که انجام دادن یک کار خوب به خاطر انجام وظیفه نیست، بلکه به خاطر لذتی است که شخص از انجام آن میبرد. مطمئنا لذتی که این آموزگار از این کار خویش برده و میبرد قابل مقایسه با چیزدیگر نیست.
او اکنون خوشحال است که با این حرکت توانسته است روحیه دانشآموزش را تقویت کرده و وی را وادار به فعالیت بیشتر آموزشی و پرورشی کند، چراکه تربیت کارآمد، تربیت غیرمستقیم است؛ تربیتی که از راه حرف و سخنرانی حاصل نمیشود که گفتهاند: به عمل کاربرآید به سخندانی نیست. در دنیای گیج و شلوغ امروز شاید دیگر نتوان پای سخنانی نشست که باید شنیده شوند تا ازدرد دل یکی از انسانهای این اجتماع کاسته شود اما با انجام چنین رفتارهایی ضمن اثبات همدردی خویش، میتوان فراتر از ساعتها خطبه و خطابه، یک رفتار حسنه را به دیگران آموخت.
این همه گفتیم و نگفتیم که کار ایشان، پیش از آنکه عاقلانه باشد، عاشقانه بوده است. آن هم از روی عشقی پاک و آتشین به بچهها که گفته اند؛ معلم چو کانونی از آتش است. عشقی که به گفته خودش، از آموزههای دینی اسلام و خلق و خوی یک ایرانی اصیل ناشی شده است. مردم کار وی را قدر میدانند و ارج مینهند، چون فداکاری و فروتنی را حرمت میگذارند. قابل تامل اینکه این آموزگار اهل سنت با ۲۳سال سابقه کار، تاکنون معلم نمونه شناخته نشده است. او که بیش از هفتسال در اردوگاه آوارگان عراقی به دانشآموزان آواره درس داده تلاشی برای برگزیدهشدن ازطرف استان و کشور نکرده است.
به گفته خودش«در فرمهای ارزشیابی معلمان اشارهیی به ایثار و فداکاری معلمان نشده و هیچ بند آن مربوط به آموزههای اخلاقی و انسانی نیست و من به خاطر این مساله و برای اینکه حقی از معلمان توانمند دیگر ضایع نشود، فرمها را پر نمیکنم». بدیهی است که تکرار تصمیمهایی از این دست ما را در رسیدن به جامعهیی اخلاقی رهنمون خواهد کرد. با شنیدن این اتفاق، میفهمیم که حد و اندازه کار یک معلم محدود به فضای کلاس و مدرسه او نیست. او با وجود تحمل انبوهی از درد و مشکلات شخصی، میتواند به جامعه خویش و حتی دنیا درس امید و امنیت بدهد. برای همین است که هنوز در اوج این همه فناوری و آموزشهای مجازی میگوییم؛ مدرسه، مدار سلامت جامعه است.
*معلم در آموزش و پرورش
اعتماد